شهید هادی

علی‌رغم اینکه شهید هادی پست دولتی داشت، اما هیچ‌گاه در قید و بند فعالیت روزمره و کارمندی نبود و ترجیح می‌داد با حضور موثر در جامعه، به مردم کمک کند؛ خواه این کمک مادی باشد یا معنوی.
کد خبر: ۴۹۳۵۲۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۲۳

جانشین قرارگاه ثارالله سپاه با بیان اینکه «شهادت» لیاقت ابراهیم هادی بود، عنوان کرد: ابراهیم هادی انسانی شجاع، مخلص، متواضع، ورزشکار و مهمتر از همه «جوانمرد» بود.
کد خبر: ۴۹۳۵۰۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۲۳

من با بسیجی‌ها نان و سیب‌زمینی خوردم. بگذار این غذاها را حیوانات بیابان بخورند.
کد خبر: ۴۳۹۷۸۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۱۲

این‌ مورچه‌ها هم مخلوقات خدا هستند. من اگه وقت داشتم یه مشت گندم براشون می‌ریختم، نه اینکه با پام اونها رو له کنم.
کد خبر: ۴۳۹۷۷۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۱۱

قبلا وقتی ما می‌خواستیم شوخی کنیم یک نفر را دست می‌انداختیم و همه می‌خندیدیم. اما ابراهیم شوخی می‌کرد همه را به خنده وامی‌داشت اما کسی را مسخره نمی‌کرد.
کد خبر: ۴۳۹۷۷۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۱۰

ابراهیم، بعد از پانسمان زخم پا در منطقه دیگر مشغول فعالیت شد. این بشر انگار خستگی را نمی‌فهمید!
کد خبر: ۴۳۹۷۷۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۰۹

وقتی با نیروها به نزدیکی قله رسیدیم تک و تنها به سمت سنگرهای نوک قله حمله کردم تا آن بالا را پاکسازی کنم و فاتح قله باشم. اما با تعجب دیدم که دشمن در آنجا حضور ندارد! آنها قبل از آمدن من فرار کرده و یا کشته شده بودند. جنازه‌ها روی زمین بود.
کد خبر: ۴۳۹۷۶۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۰۸

سرهنگ، این جوان من و شما رو می‌ذاره روی کولش و می‌ره بالای بازی دراز و برمی گرده! از زمانی که درگیلان غرب هستیم، برنامه ورزش تابستانی راه انداخته و من هم سعی می‌کنم توی برنامه‌های ورزشی این جوان شرکت کنم. خیلی کارش درسته.
کد خبر: ۴۳۹۷۶۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۰۷

پزشکان می‌گفتند که آب داخل ریه جذب بدن شده و از بین رفته! اما من می‌دانستم چه اتفاقی افتاده.
کد خبر: ۴۳۸۷۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۰۶

وارد مسجد که شدیم، به خیال خودم یک نفر را جذب کردم، اما یک دفعه دیدم همه جلو می‌آیند و با این دوست من روبوسی می‌کنند و از جبهه خبر می‌گیرند.
کد خبر: ۴۳۸۶۹۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۰۴

وقتی تعجب مرا دید، دستمال سفیدی که تو دستش بود را بهم داد و گفت: این از طرف شهید هادی است.
کد خبر: ۴۳۸۶۸۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۰۳

آن شب کتاب را شروع کردم، با خاطرات این شهید خیلی گریه کردم. آخر شب بود که کتابم را بستم و زیر بالش گذاشتم، همین‌طور با این شهید درددل کردم تا خوابم برد
کد خبر: ۴۳۷۷۱۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۰۲

یک خودروی نیم‌سوخته از روز‌های اول جنگ در نزدیک مواضع دشمن مانده بود. ابراهیم طرح عجیبی اجرا کرد. شبانه خودش را به این خودرو رساند و در داخلش مخفی شد.
کد خبر: ۴۳۷۷۱۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۰۱

ابراهیم گفت: «قربونت، برو ازش خواهش کن خاموشش کنه.» رفتم و به راننده گفتم: اگه امکان داره خاموشش کنید. راننده گفت: نمیشه، خوابم می‌بره، من عادت کردم و نمی‌تونم خاموش کنم.
کد خبر: ۴۳۷۷۱۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۳۱

اصغر وصالی نگاهی به سر و وضع ما کرد و گفت: آقا ابراهیم، خب صبح برمی‌گشتید. ابراهیم گفت: «امر فرمانده بود، اگر سنگ هم از آسمون می‌آمد ما برمی‌گشتیم.» اصغر سرش را از شرمندگی پایین انداخت و چیزی نگفت.
کد خبر: ۴۳۵۹۳۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۳۰

دو ساعت دیگه اذان صبح است. مردمی که برای نماز جماعت به مسجد می‌آیند، مجبور هستند برای عبور، من را بیدار کنند.
کد خبر: ۴۳۵۹۲۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۲۹

یادم هست یکبار در زورخانه، مرشد به خاطر ایام فاطمیه شروع به خواندن اشعاری در مصیبت حضرت زهرا (س) نمود. ابراهیم همین‌طور که شنا می‌رفت، با صدای بلند شروع به گریه کرد.من و دیگران، نمی‌ فهمیدیم که چرا ابراهیم اینگونه گریه می‌کند.
کد خبر: ۴۳۵۹۲۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۲۸

یکی می‌گفت: چقدر این ابراهیم با معرفت است، دیگری می‌گفت: یک پهلوانه. در کشتی حریف نداره. آن یکی می‌گفت: چقدر این پسر زور داره، هیچکس نمی‌تونه پای ابراهیم رو از روی زمین بلند کنه.
کد خبر: ۴۳۵۹۲۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۲۷

ابراهیم همین حالا هم مراقب من است در همین یک ماه اخیر، دو بار در عالم رویا به سراغم آمده و در مسیر زندگی مرا کمک کرده است.
کد خبر: ۴۳۵۹۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۲۶

ابراهیم گفت: «مگه تو کربلا امام حسین (ع) محاصره نشده بود؟ چرا اذان گفت و درست در جلوی دشمن نماز خواند؟» بعد مکثی کرد و گفت: «ما برای همین اذان و نماز با دشمن می‌جنگیم.»
کد خبر: ۴۳۵۹۱۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۲۵