ابراهیم هادی

مامورها دنبال ابراهیم دویدند. ابراهیم رفت داخل کوچه، آنها هم به دنبالش بودند. حواس مامورها که حسابی پرت شد کرایه را دادم. از ماشین خارج شدم. به آن سوی خیابان رفتم و راهم را ادامه دادم.
کد خبر: ۴۱۳۶۴۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۰۳

بعد از غذا آقا ابراهیم گفت: چطور بود؟ گفتم: خیلی عالی بود. دستت درد نکنه، گفت: امروز صبح تا حالا توی بازار باربری کردم. خوشمزگی این غذا به خاطر زحمتیه که برای پولش کشیدم؟!
کد خبر: ۴۱۳۶۴۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۰

تا ابراهیم را دیدم خنده‌ام گرفت! پیراهن بلند پوشیده بود و شلوار گشاد! به جای ساک ورزشی لباس‌ها را داخل کیسه پلاستیکی ریخته بود!
کد خبر: ۴۱۳۶۳۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۰۲

آن روز ابراهیم به فینال رسید. اما قبل از مسابقه نهایی، همراه ما به خانه برگشت! او عملا ثابت کرد که رتبه و مقام برایش اهمیت ندارد. ابراهیم همیشه جمله معروف امام راحل را می گفت: «ورزش نباید هدف زندگی شود.»
کد خبر: ۴۱۱۹۷۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۰۱

با لبخندی که بر لب داشت با همه بچه های مهمان دست داد. آرامش به جمع ما برگشت. بعد هم گفت: من کشتی نمی گیرم! همه با تعجب پرسیدیم: چرا؟! کمی مکث کرد و به آرامی گفت: دوستی و رفاقت ما خیلی بیشتر از این حرفها و کارها ارزش داره!
کد خبر: ۴۱۱۹۶۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۳۱

من شک نداشتم دعای توسلی که ابراهیم با آن شور و حال عجیب خواند کار خودش را کرده. بارها می دیدم ابراهیم، با بچه هایی که نه ظاهر مذهبی داشتند و نه به دنبال مسائل دینی بودند رفیق می شد. آنها را جذب ورزش می کرد و به مرور به مسجد و هیئت می کشاند.
کد خبر: ۴۱۱۹۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۳۰

حسین زاهد، استاد عرفان و اخلاق که علمای بسیاری در محضرش شاگردی کرده اند چنین سخنی می‌گوید؟! او ابراهیم را استاد اخلاق عملی معرفی کرد؟!
کد خبر: ۴۱۱۹۰۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۲۹

سرباز عراقی گفت: یک ماه قبل، تصویر شما و چند نفر دیگر از فرماندهان این جبهه را برای همه یگان های نظامی ارسال کردند و گفتند: هر کس سر این فرماندهان ایرانی را بیاورد جایزه بزرگی از طرف صدام خواهد گرفت!
کد خبر: ۴۱۱۸۹۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۲۸

چند نفر از بچه ها با گریه داد زدند: جواد، جواد! و به سمت عقب ماشین رفتند! همینطور که بقیه هم گریه می کردند یکدفعه جواد از خواب پرید! نشست و گفت: چی، چی شده!؟ جواد هاج و واج، اطراف خودش را نگاه کرد. بچه ها با چهره هایی اشک آلود و عصبانی به دنبال ابراهیم می گشتند. اما ابراهیم سریع رفته بود داخل ساختمان!
کد خبر: ۴۱۱۸۸۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۲۷

یکدفعه از جا پرید و به صورتم نگاه کرد و بی مقدمه گفت: حاج علی، جان من راست بگو! تو چهره من شهادت می بینی؟!
کد خبر: ۴۱۱۴۳۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۲۶

مادر ابراهیم گفت: ابراهیم دفعه آخر خیلی فرق کرده بود، هر چه گفتم: بیا بریم خواستگاری، می خوام دامادت کنم، اما او می گفت: نه مادر، من مطمئنم که بر نمی گردم. نمی خواهم چشم گریانی گوشه خانه منتظر من باشه!
کد خبر: ۴۱۰۶۸۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۲۵

گردان های خط شکن، برای اینکه زیر آتش نباشند رفتند داخل کانال. با روشن شدن هوا تانک های عراقی جلو آمدند و دو طرف کانال را بستند. دشمن هم کانال ها را زیر آتش گرفته.
کد خبر: ۴۱۰۶۷۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۲۴

تو کوچه راه می رفتم، دیدم یه پیرزن کلی وسایل خریده، نمی دونه چیکار کنه و چطور بره خونه. من هم رفتم کمک کردم. وسایلش را تا منزلش بردم. پیرزن هم کلی تشکر کرد و سکه پنج ریالی به من داد. نمی خواستم قبول کنم ولی خیلی اصرار کرد. من هم مطمئن بودم این پول حلاله، چون براش زحمت کشیده بودم.
کد خبر: ۴۱۰۶۵۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۲۳

دوستش می‌گفت: با اینکه بعد از آن ابراهیم به ما بسیار توصیه کرد که شرط بندی نکنید، اما یکبار با بچه‌های محله نازی آباد بازی کردیم و مبلغ سنگینی را باختیم! آخرای بازی بود که ابراهیم آمد. به خاطر شرط بندی خیلی از دست ما عصبانی شد.
کد خبر: ۴۰۹۸۰۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۲۱

به ابراهیم که تا آن موقع نمی‌شناختمش گفتم: رفیق، این پای من آسیب دیده. هوای ما رو داشته باش. ابراهیم هم گفت: باشه داداش، چشم.
کد خبر: ۴۰۹۸۰۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۲۰

من از بالای سکو‌ها پریدم پایین. با عصبانیت سمت ابراهیم آمدم. داد زدم و گفتم: آدم عاقل، این چه وضع کشتی بود؟ بعد هم از زور عصبانیت با مشت زدم به بازوی ابراهیم و گفتم: آخه اگه نمی‌خوای کشتی بگیری بگو، ما رو هم معطل نکن. ابراهیم خیلی آرام و با لبخند همیشگی گفت: اینقدر حرص نخور!
کد خبر: ۴۰۹۷۹۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۱۹

دیشب داشتم گوش می‌کردم، یکدفعه مجری رادیو عراق که فارسی حرف می‌زد برنامه اش را قطع کرد و موزیک پخش کرد. بعد هم با خوشحالی اعلام کرد: در این عملیات ابراهیم هادی از فرماندهان ایرانی در جبهه غرب به اسارت نیرو‌های ما درآمده.
کد خبر: ۴۰۴۴۸۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۱۳

اگر به سمت مار شلیک می کردیم عراقی ها می فهمیدند، اگر هم فرار می کردیم عراقی ها ما را می دیدند. مار هم به سرعت به سمت ما می آمد. فرصت تصمیم گیری نداشتیم.
کد خبر: ۴۰۴۴۷۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۱۲

همیشه به دنبال حلال باش. مال حرام زندگی را به آتش می‌کشد. پول حلال کم هم باشد برکت دارد.
کد خبر: ۴۰۴۴۷۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۱۱

اصغر چند شب قبل از شهادت، برادرش را در خواب دید. برادش گفته بود: اصغر تو روز عاشورا در گیلانغرب شهید خواهی شد.
کد خبر: ۴۰۴۴۷۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۱۰