من مطمئنم که بر نمی‌گردم، نمی‌خواهم چشم گریانی گوشه خانه منتظر من باشه

5:01 - 25 فروردين 1397
کد خبر: ۴۱۰۶۸۰
دسته بندی: سیاست ، دفاعی و مقاومت
مادر ابراهیم گفت: ابراهیم دفعه آخر خیلی فرق کرده بود، هر چه گفتم: بیا بریم خواستگاری، می خوام دامادت کنم، اما او می گفت: نه مادر، من مطمئنم که بر نمی گردم. نمی خواهم چشم گریانی گوشه خانه منتظر من باشه!


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *