روایتی از امداد‌های غیبی در روزهای سخت زنان هنگام ورود جنگ به خرمشهر/«روزگاران ۱۳» روایتگر جانفشانی‌هاست

9:24 - 03 خرداد 1400
کد خبر: ۷۲۶۶۱۶
یک نویسنده کتاب گفت: کتاب «روزگاران ۱۳» آنچه بر خرمشهر گذشت را از زاویه‌ای متفاوت بیان کرده زمانی که رزمندگان در خط مقدم برای بیرون کردن دشمن تلاش می‌کنند و به شهادت می‌رسند خانواده هایشان در پشت جبهه با دلنگرانی قدم‌های آنان را ثابت می‌کنند.

بتول کازرونیان در گفت‌وگو با پیرامون کتاب «روزگاران ۱۳» گفت: کتاب روزگاران ۱۳ یکی از مجموعه کتاب‌های انتشارات روایت فتح است که به روز‌های سخت خرمشهر و نقش زنان در مقاومت آن پرداخته است و خاطراتی چند از فداکاری زنان در پشت جبهه را بیان می‌کند، خاطراتی که  به حضور زنان خرمشهر در جنگ تحمیلی پرداخته است.

وی در همین راستا ادامه داد: کتاب «روزگاران ۱۳» چگونگی کشیده شدن جنگ به خرمشهر آن هم به شکل غیر منتظره و اتفاقات و رویداد‌های سخت در این برهه زمانی را بیان می‌کند، این که چگونه مردم خرمشهر مجبور به ترک خانه‌ها و منازل خود شدند و در این میان چه تعداد از آنان برای مدت‌ها از هم بی خبر بودند اما با این حال پشت جبهه را رها نکردند و تا آخرین لحظه به استقامت در برابر دشمنان پرداختند.

کازرونیان در مورد نحوه نگارش کتاب «روزگاران ۱۳» ابراز کرد: کتاب «روزگاران ۱۳» مجموع صد خاطره از زبان زنان خرمشهر و کسانی که در سخت‌ترین شرایط خرمشهر را رها نکرده‌اند را حکایت می‌کند، تمامی این خاطرات به صورت خاطره شفاهی بیان شده و کمترین دخل و تصرفی در آن رخ داده است داستان‌ها بسیار کوتاه هستند و در عین حال جذابیت خاص خود را دارند و مخاطب با خواندن آن می‌تواند به حال و هوای آن روز‌های خرمشهر بازگردد.

روایتی از امداد‌های غیبی در روزهای سخت زنان هنگام ورود جنگ به خرمشهر/«روزگاران ۱۳» روایتگر جانفشانی‌هاست

وی به ویژگی‌های کتاب «روزگاران ۱۳» اشاره و بیان کرد: یکی از ویژگی‌های خاص کتاب «روزگاران ۱۳» کوتاه بودن خاطرات است، زیرا مخاطب از خواندن آن خسته نشده و در عین حال اطلاعات ارزشمندی را کسب می‌کند.

این نویسنده کتاب تصریح کرد: کتاب «روزگاران ۱۳» آنچه بر خرمشهر گذشت را از زاویه‌ای متفاوت بیان کرده، زمانی که رزمندگان در خط مقدم برای بیرون کردن دشمن تلاش می‌کنند و به شهادت می‌رسند خانواده‌هایشان در پشت جبهه با دلنگرانی قدم‌های آنان را ثابت می‌کنند و به آنان روحیه می‌دهند، پرستارانی که در بیمارستان‌ها فعالیت می‌کردند و یا زنانی که نان می‌پختند تا جانی دوباره به سربازان انقلاب داده باشند، تصویر‌هایی از درد، رنج و غم همچنین خاطرات تلخی که همچنان بر قلب و سینه بسیاری از مادران و همسران شهدا درخرمشهر ابدی شد.

کازرونیان به بخش‌های جذاب کتاب «روزگاران ۱۳» اشاره و اظهار کرد: کتاب «روزگاران ۱۳» خاطرات و جذابیت‌های خاص خود را دارد، اما چند خاطره از آن بسیار ویژه است، یکی از این خاطرات به مادر شهید سلمان بهاری که حافظ قرآن کریم است تعلق دارد در این خاطره مادر شهید سلمان بهاری بیان می‌کند، تنها پسرش را با نذر و نیاز و با توجه به آیه‌ای در سوره مریم از خدا هدیه گرفته است و سرانجام وی را در جنگ خرمشهر و در سن ۱۸ سالگی از دست می‌دهد، او با شعله‌ور شدن آتش جنگ از فکر شهادت پسرش ترس فراوانی داشت، پیش از اینکه خبر شهادت شهید سلمان بهاری را بشنود همیشه فکر می‌کرد که با شنیدن خبر شهادت فرزندش دیگر زنده نخواهد ماند، اما هنگامی که خبر شهادت پسرش را به او می‌دهند و او مجبور است بر بالای پیکر فرزندش حاضر شود شروع به خواندن سوره‌ای از قرآن می‌کند که خداوند در آن می‌فرماید: ما آتش را بر ابراهیم گلستان کردیم همین آیه سبب می‌شود این بانو در آرامشی کامل قرار گرفته و از شهادت پسرش رنجور و نگران و ناراحت نباشد.

وی به خاطره‌ای دیگر از کتاب «روزگاران ۱۳» اشاره و ابراز کرد: در خاطره‌ای دیگر از زبان مادر شهید محمود احمدی نیز در مورد چگونگی شهادت فرزندش سخن به میان آمده است او چند ماه قبل از شروع جنگ تحمیلی و درست در شب عید قربان خواب بدی می‌بیند و از آن پس به بعد هر سال این خانواده یک گوسفند در روز عید قربان قربانی می‌کردند تا اینکه رژیم بعث به ایران حمله کرد و مردم خرمشهر مجبور به ترک منزل خود شدند از آنجا که آنان آواره شده بودند در شرایطی قرار می‌گیرند که دسترسی به هیچگونه قربانی وجود نداشته و به قربانی کردن یک مرغ بسنده می‌کنند؛ فردای همان روز خبرشهادت پسرشان که دانشجوی ۲۲ ساله بود به خانواده داده می‌شود نکته جالب این شیوه شهادت شهید محمود احمدی بوده او با یک ترکش به نقطه‌ای از گلویش شهید شده بود گویی او قربانی بود که نشان شده بود و باید اینگونه به شهادت می‌رسید.

کازرونیان به خاطره‌ای دیگر از کتاب «روزگاران ۱۳» اشاره و ابراز کرد: من نیز یکی از بانوانی بودم که در زمان جنگ تحمیلی و اشغال بخشی از خرمشهر در این منطقه سکونت داشتم در آن زمان من ازدواج کرده بودم و باردار بودم، در منطقه‌ای که من هم حضور داشتم به هیچ عنوان خانواده‌ای تا کیلومتر‌ها نبود، خانه‌های سازمانی بودند که ساکنانش آنان را ترک کرده و به بخش‌های دیگری رفته بودند و آن منطقه خالی از سکنه محسوب می‌شد من تنها زنی بودمکه در یک خانه بدون آب و برق زندگی می‌کردم در عین حال به خاطر امنیتی بودن خانه مجبور بودم تا به صورت پنهانی زندگی کنم تا توسط عراقی‌ها لو نروم.

وی در همین راستا ابراز کرد: همسر و برادرانم در انتهای شب به من سر می‌زدند و بر بقیه روز در خط مقدم فعالیت می‌کردند از آنجا که من در این منطقه متولد شده بودم و همه افراد را می‌شناختم بیشتر سربازان و بچه‌های خرمشهر را میشناختم آنان نیز از حضور من در این منطقه آگاه بودند و در طول روز تنها یک بار به دیدن من آمده و برایم یخ می‌آوردند تا در آن گرمای وحشتناک خرمشهر بتوانم زنده بمانم، روزی یکی از برادران بسیجی همسر خود را نزد من آورد و او را به من سپرد و خود به خط مقدم رفت فردای آن روز بچه‌ها منطقه فراموش کردند تا برای من یخ بفرستند و گرمای هوا باعث شده بود من حالم بسیار بد شود در این زمان بود که فردی آمد و به نرده‌های پله‌ها کوبید و اعلام کرد که برایم یک یخ آورده است او لباسش بسیار مرتب و در عین حال سبز رنگ پوشیده بود رنگ لباس او نه به رنگ لباس سپاهیان و نه به رنگ لباس کمیته شباهت داشت با خوردن آب خنکی که آورده بود حالم بهتر شد و بعد از آن وقت ماجرا را برای همسر و برادرانم بیان کردم آنان گفتند که آن روز فراموش کردند که برایم آب بفرستند و اصلاً مشخص نشد که چه کسی برای من امدادرسانی کرده و آبی سالم و پاک آورده بود، اینگونه امداد‌های غیبی در سخت‌ترین شرایط در خرمشهر بسیار رخ می‌داد و زنان متعددی که در پشت صحنه و در برخی مواقع مانند من در داخل شهر خرمشهر زندگی می‌کردند از آن بهره مند می‌شدند.

کازرونیان به پیام کتاب «روزگاران ۱۳» اشاره و خاطرنشان کرد: آنچه در روز‌های سخت اشغال خرمشهر می‌گذشت قابل توصیف نیست، خانواده‌هایی که از خانه و کاشانه خود رانده شده بودند و هر کدام به بخشی از کشور رفتند، خانواده‌هایی که از وجود فرزندان و یا از پدر و مادر خود به واسطه جنگ بی خبر بودند تعدادشان زیاد بود و سرانجام خانواده‌هایی که همچنان تلاش داشتند تا با چنگ و دندان از شهر خود حفاظت کنند و برای این منظور تنها به آن سوی رودخانه مهاجرت کرده بودند و تلاش داشتند تا با کمک به پشت جبهه شرایط را برای آزادی خرمشهر مهیا کنند و زنانی که زیر آتش و بمباران به امدادرسانی در بیمارستان‌ها می‌پرداختند و یا برای رزمندگان آشپزی می‌کردند همه و همه روزگار سخته دوران اشغال خرمشهر را بیان می‌کند، آزادی خرمشهر واقعاً برای ما یک پیروزی بود یک موفقیت غیر قابل توصیف با این حال هر چند سالهاست که از پیروزی خرمشهر می‌گذرد، اما همچنان زخم خرمشهر پابرجاست و داستان تلخ هشت سال دفاع مقدس بیان می‌کند.



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *