تشریح جنایات منافقین در به شهادت رساندن تعدادی از شهروندان و افراد غیرنظامی/ روایت شاهد عینی از خانههای تیمی منافقین تا اجساد سوخته شهدا
بیست و ششمین جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات ۱۰۴ نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق موسوم به منافقین و همچنین ماهیت این سازمان به عنوان یک شخصیت حقوقی، روز سهشنبه (۱۸ دیماه) در شعبه یازدهم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست قاضی حجتالاسلام والمسلمین امیررضا دهقانی و مستشاران دادگاه مرتضی تورک و امین ناصری، با حضور وزیری نماینده دادستان، خانواده شهدا و وکلای آنها و همچنین وکلای متهمان در مجتمع قضایی امام خمینی (ره) بهصورت علنی برگزار شد.
قاضی دهقانی در ابتدای جلسه دادگاه از وکیل شکات خواست تا در جایگاه قرار بگیرد و مطالب خود را مطرح کند.
کاظمی وکیل شکات با حضور در جایگاه اظهار کرد: در جلسه گذشته دادگاه به بحث عملیات مهندسی از سوی سازمان مجاهدین خلق با محتوای شکنجه و شهادت تعدادی از شهروندان و اشخاص غیرنظامی پرداختیم. امروز در خصوص دو شهید دیگر «شاهرخ طهماسبی» و «خسرو ریاحی نظری» که در این راستا و در طی عملیات مهندسی به شهادت رسیدند نکاتی را بیان میکنم.
وی افزود: در خصوص شهادت «شاهرخ طهماسبی» شرح ماجرا بدین صورت است که در مردادماه سال ۱۳۶۱، یک تیم عملیاتی ویژه از بخش عملیات مهندسی سازمان به دستور مرکزیت با پوشش مامور کمیته انقلاب اسلامی با شناسایی یک تن از پاسداران کمیته انقلاب اسلامی به نام شاهرخ طهماسبی و طراحی و برنامهریزی قبلی اقدام به ربایش نامبرده کرده و پس از بستن دست و پا و چشمهای وی، او را به خانه تیمی محل شکنجه و بازجویی واقع در خیابان سهروردی منتقل میکنند. خانه تیمی فوق توسط یک زن و مرد که عضو سازمان بودند با پوشش خانواده تهیه شده بود و زمانی که نامبرده به آنجا منتقل میشود صاحبخانه به رفتوآمدها مشکوک شده و مراتب را به صورت تلفنی به دادستانی گزارش میدهد.
وکیل شکات ادامه داد: عوامل شکنجه و نگهبان سازمان که متوجه این موضوع میشوند سریعا نامبرده را از منزل خارج کرده و به خانه تیمی دیگری در خیابان خواجه نظامالملک منتقل میکنند و طی مدت ۱۰ روز وی را زیر شدیدترین شکنجهها و جنایتها قرار میدهند و در روز آخر وی به شهادت میرسد. سپس وی را در یک کارتن بستهبندی کرده و به تپههای عباسآباد برده و جسد را پس از سوزاندن دفن میکنند. مستندات این حادثه، اقاریر و اظهارات متهم مهران اصدقی از مسئولان بخش عملیات مهندسی سازمان و فرمانده نظامی تیمهای تروریستی در تهران در خصوص شکنجه و نحوه شهادت شاهرخ طهماسبی و ذکر اسامی عوامل جنایت مذکور است که همه در پرونده ثبت و ضبط شده است.
وی گفت: در خصوص شهادت «خسرو ریاحی نظری» در تاریخ ۱۹ مرداد ۱۳۶۱ شرح ماجرا بدین صورت است که وی معلم بود و بر اساس برنامه هفتگی، فرزندان خود را برای آموزش شنا به استخر واقع در خیابان اسکندریه تهران میبرد. از آنجا که محل توقف وی در حریم یکی از خانههای تیمی متعلق به بخش مهندسی سازمان بوده دو تن از اعضای تیم تروریستی سازمان به حضور نامبرده در محل مشکوک شده و با پوشش مامور کمیته انقلاب اسلامی وی را به خانه تیمی خود منتقل میکنند و پس از شکنجه شدید اقدام به شهادت وی میکنند و سپس جسد مقتول را در پتو و پلاستیک طناب پیچ کرده و توسط دو تن از تروریستهای فوق از منزل تیمی خارج و به ساختمان نیمهکاره واقع در خیابان زاهدان منتقل و جسد را رها کرده و متواری میشوند. مستندات این حادثه عبارتند از گزارش پلیس، موجود بودن گزارشات شهربانی درباره چگونگی کشف و شناسایی جسد، نظریه پزشکی قانونی مبنی بر معاینه جسد و گواهی فوت و علت آن، اعتراف یکی از اعضای تیم مهندسی سازمان در خصوص ربایش، شکنجه و نحوه شهادت نامبرده و ذکر اسامی عوامل جنایت مذکور.
کاظمی وکیل شکات در ادامه خواستار این شد که اکبر کبیری از پاسداران وقت کمیته انقلاب اسلامی به عنوان شاهد و مطلع در خصوص موضوع عملیات مهندسی و شهادت طالب طاهری، محسن میرجلیلی و شاهرخ طهماسبی در جایگاه حاضر شوند و به ارائه توضیحات در این خصوص بپردازد.
اکبر کبیری، یکی از شاهدان این دادگاه پس از ادای سوگند در جایگاه قرار گرفت و گفت: در بدو پیروزی انقلاب اسلامی، بنده به همراه فرمانده خودم شهید سید آقا ادبدوست اطلاعات کمیته را تشکیل دادیم. آن زمان هر کلانتری در تهران برای حفظ نظم و انتظامات یک کمیته تشکیل داد. ما در کنار شهربانی کل و در موزه عبرت کنونی یک کمیته برای آموزش و تربیت پاسداران انقلاب اسلامی شکل داده و به پاسداران آموزشهای اطلاعاتی میدادیم.
این شاهد افزود: جوانانی که در آن زمان جذب کمیته میشدند به ما معرفی میشدند و ما به آنها آموزش اطلاعاتی میدادیم. از یکی از کلانتریهای غرب تهران دو جوان به نامهای طالب طاهری و میرجلیلی به ما معرفی شدند. من در آن زمان ضمن اینکه مسئول این کمیته شهربانی بودم به دادسرا احضار شدم و به عنوان نماینده کمیته به منظور ایجاد هماهنگی بین دادسرا و کمیته برای اجرای احکام در شعبه ۷ دادسرای اوین نیز مشغول به کار شدم.
کبیری ادامه داد: شهیدان طالبی و میرجلیلی هر دو جوانانی خوشاخلاق، مومن، صبور و با مسئولیت بودند. شهید طالب طاهری یک نوجوان تقریباً ۱۷ ساله بود. قد کوتاهی داشت و محاسن نداشت و بسیار پر جنب و جوش و فعال بود.
وی در رابطه با هوش و ذکاوت شهید طاهری، گفت: روزی شهید طالب طاهری به من مراجعه کرد و گفت: در خیابان نوفللوشاتو ساختمانی وجود دارد که عدهای به آن رفت و آمد مشکوک میکنند. این ساختمان با پوشش کارگاه بستهبندی خرما فعالیت دارد، اما به نظر میرسد اقدامات دیگری در آن انجام میشود. شهید طالب طاهری یکی از کارتنهایی را که در این خانه جابهجا میشد از عقب کامیون برداشته و آورده بود و وقتی آن را باز کردیم پر از روزنامههای حزب توده، دستورالعمل حزب توده بود که قصد داشتند به خراسان جنوبی ارسال کنند.
وی ادامه داد: این موضوع را به شهید لاجوردی گزارش دادیم و ایشان دستور دادند که افراد این خانه را دستگیر کنیم. وقتی کامیون از جلوی منزل ساختمان دور شد آن را متوقف کردیم. این کامیون پر از کارتن و کارتنها پر از اعلامیه و روزنامه حزب توده بود. صبح روز بعد، همه افراد در این ساختمان جمع شدند و حدود ۳۰ تا ۳۵ نفر از افرادی که همگی مرکزیت حزب توده بودند در این ساختمان دستگیر شدند. بیشتر این افراد تودهایهایی بودند که در زمان شاه حکم ابد گرفته بودند. ذکاوت و تیزبینی این جوان بسیار با برکت بود و منجر به این عملیات موفق شد.
این شاهد عینی همچنین در تشریح نحوه ربایش و شهادت شهیدان طالب طاهری و میرجلیلی، عنوان کرد: در یک مورد گزارش یک منزل در خیابان قصرالدشت را داشتیم که این پرونده را به شهیدان طاهری و میرجلیلی سپردم. این خانه متعلق به سران حزب منافقین و ابریشمچی بود.
قاضی: سمت شما در آن زمان چه بود؟
کبیری: بنده معاون کمیته اطلاعات مرکزی بودم و در شعبه ۷ دادسرای اوین کار میکردم.
قاضی: مواردی را که نقل کردید خودتان دیدید و شنیدید؟
کبیری: بله این دو شهید بزرگوار تحت امر من بودند و مستقیماً با خودم کار میکردند و بنده مسئول مستقیم شهید طالب طاهری و شهید میرجلیلی بودم.
این شاهد عینی یادآور شد: در آن زمان منافقین همیشه وقتی یک خانهای را برای سران خود در نظر میگرفتند یک خانه کوچک در نزدیکی همان خانه در نظر میگرفتند و از سران و مسئولین خود مراقبت میکردند. این خانه هم از این قضیه مستثنا نبود و یک خانه تیمی کوچکتر در سر همان کوچه وجود داشت که مسئول حفاظت و مراقبت از خانه ابریشمچی بود. شهیدان طاهری و میرجلیلی جلوی همین خانه پوششی با بیسیم صحبت کرده و اعضای منافقین متوجه میشوند که این دو جوان عضو کمیته هستند. پس از آن منافقین تصمیم به ربایش شهید طاهری و میرجلیلی میگیرند. یکی از کسبه در آن نزدیکیها مغازه بقالی داشت از نزدیک شاهد ربایش نیروهای ما بود.
وی اضافه کرد: چند روزی از مفقود شدن شهید طالب طاهری و میرجلیلی میگذشت و ما به شدت نگران آنها بودیم. چند بار نیز خانواده آنها با ما تماس گرفته بودند و جویای احوالشان بودند. شب عید غدیر بود که میخواستم از اوین خارج شوم که مطلع شدم یک نفر توسط کمیته دستگیر شده و به اوین منتقل شده است. ما هم متعهد بودیم به محض انتقال یک متهم به ویژه زمانی که کلت و سیانور همراه داشته باشد اطلاعات اولیه را از وی اخذ کنیم، بنابراین مجدد برگشتم و مشغول بازجویی از این فرد شدم. این شخص خسرو زندی نام داشت و طی یک درگیری سر و صورتش مجروح شده بود.
کبیری همچنین گفت: طبق بازجوییهایی که از او انجام دادیم و حدود ۳ ساعت طول کشید آدرس منزل خود را به ما داد. خانه تیمی او در محله نظامآباد بود. به همراه خود او به محلی که اعلام کرده بود رفتیم و یک کلت و تعدادی نارنجک در خانه او پیدا کردیم. بر اساس بازجوییهایی که از خسرو زندی شد گویا او مامور به ترور یکی از نیروهای کمیته در خیابان شکوفه شده بود که در حین سرقت موتور برای انجام این عملیات و توسط صاحب موتور زخمی میشود و او را دستگیر و به شهربانی تحویل میدهند.
وی خاطر نشان کرد: از منزل خسرو زندی همچنین تعدادی برگه گزارش کشف کردیم که مربوط به گزارش اقدامات وی به مقامات بالادستی بود. خسرو زندی به مقام بالادستی خود گلایه کرده بود که دو جنازهای که برای دفن کردن به من تحویل دادید در یک منطقهای که پر از زباله بود دفن کردیم. در این منطقه، سگهای زیادی وجود داشتند و منطقه ناامن بود. میدان صادقیه و قسمت شمالی این میدان آن زمان بیابان بود و نخالههای ساختمانی در آنجا رها میشد. پیکر شهید طاهری و میرجلیلی توسط خسرو زندی از خیابان بهار تحویل گرفته شده و در این مکان دفن شده بود. طبق گزارشی که خسرو زندی به مقامات بالادستی خود داده بود زمانی که پیکر این شهدا را برای دفن کردن داخل گودال میاندازند از یکی از آنها صدا میآید. خسرو زندی همچنین گلایه کرده بود که اگر این مجروح که در زمان دفن زنده بود در صندوق عقب خودروی من سر و صدا میکرد ممکن بود توسط گشتهای کمیته دستگیر شوم. وقتی این گزارش را خواندم از خسرو زندی در مورد این اوراق سوال پرسیدم تا اینکه زبان به اعتراف گشود. زندی میگفت سازمان به ما گفته که این افراد ساواکیهایی بودند که پس از انقلاب وارد کمیته شده و مسئول اطلاعات و آموزش اطلاعاتی به نیروهای پاسدار هستند و به این ترفند ما را اغفال کرده بودند. یعنی به ما گفتند که طالب طاهری و میرجلیلی ساواکیهای سابق هستند که وارد کمیته شدند.
کبیری گفت: صبح روز بعد موضوع را به شهید لاجوردی گزارش دادم و ایشان فوراً همراه با نیروهای رسانه و روابط عمومی آمدند و به محل دفن پیکر شهیدان رفتیم. پس از بررسی محل با سه پیکر شهید مواجه شدیم که لای پتو پیچیده شده بودند و حدود ۴۸ ساعت از دفن این شهدا در این مکان میگذشت.
اکبر کبیری پاسدار وقت کمیته انقلاب اسلامی بیان کرد: فیلم کشف جسد این سه شهید در مکانی که خسرو زندی اعلام کرد و مصاحبه خسرو زندی وجود دارد. از لباس و قد میرجلیلی و طاهری حدس زدم که این دو از پاسداران ما باشند و نفر بعدی شاهرخ طهماسبی بود.
قاضی گفت: شرایط جنازهها و آثاری بر روی بدن آنها به چه صورت بود؟
کبیری بیان کرد: هر کدام از جنازهها را مچاله کرده بودند و به صورت جداگانه در پتو با طناب سفت بسته بودند و در گودالی انداخته بودند. حتی اعضای منافقین اقرار کردند که یکی از جنازهها زنده بوده و آن را زنده زنده دفن کردند. اجساد به طور کامل سوخته بودند چشم آنها از حدقه درآمده و گوش و بینی آنها بریده شده بود جنازهها حالت خیلی بدی داشتند. پس از یافتن آنها از گودال، چون خشک شده بودند به سردخانه دادسرای انقلاب اوین انتقال دادیم و برای اینکه بدن کمی باز شود، آب گرم بر روی جسدها ریختیم سپس برایشان تشییع جنازه مفصلی در میدان بهارستان برگزار و آنها را دفن کردیم.
حجتالاسلام والمسلمین دهقانی خطاب به شاهد و مطلع گفت: عکسی که در حال حاضر در دادگاه پخش میشود و در آن سه جنازه وجود دارد متعلق به سه شهیدی است که شما از گودال خارج کردید؟
کبیری پاسخ داد: بله. اولی طالب است که از همه کوچکتر بود حتی محاسن هم نداشت. وسطی که پوست سرش کنده شده را فکر کردیم شاهرخ است و آخری که قد بلندی داشت میرجلیلی بود.
وی افزود: به دنبال دستگیری خسرو زندی خانههای تیمی دیگر کشف و دستگیریها بیشتر شد و به دنبال این دستگیریها به هسته مرکزی رسیدیم. فرمانده تمام این اعضا شخصی به نام مهران اصدقی فرمانده عملیات منافقین بود که در تبریز دستگیر و به تهران منتقل شد. من در بازجویی تمام این اعضا حضور داشتم.
کبیری در ادامه گفت: در بازجوییها به مهران اصدقی گفتیم این دو بچهای که در حالت آموزش بوده و برای تحقیق آمده بودند اطلاعات ویژه خاصی نداشتند. شما در مرحله اول متوجه این موضوع شدید چه دلیلی داشت که با این شدت آنها را شکنجه دادید؟ گفت دستور از سازمان آمده است که یکی از بچهها را بیاورید و شروع به شکنجه کنید تا آن قُبح ریخته شود و مابقی یاد بگیرند و عادت کنند و اسم آن را عملیات مهندسی گذاشته بودند. این شهیدان به گفته مهران اصدقی بدنهای تمرینی منافقین شده بودند و آنها را شکنجه میکردند مثلاً اتوی داغ بر بدن آنها میگذاشتند، سیخ داغ به بدن آنها فرو میکردند، دندانهای آنها را با انبردست میکشیدند، سر انگشتهای آنها را با انبردست له میکردند. اینها مطالبی بود که مهران اصدقی در بازجوییها گفته و در پرونده او موجود است.
قاضی سوال کرد: تمام این موارد را خود شما از زبان مهران اصدقی شنیدید؟
کبیری گفت: بله متهم مستقیم خودم بود. حتی برخی مواقع او را صدا میکردند تا بیشتر در مورد جنایتشان توضیح دهد مخصوصاً در مورد طاهری که بچه خیلی مظلومی بود. بیشتر کردن مقدار شکنجهها بر روی این بچهها، برای گرفتن اطلاعات نبود چرا که آنها اطلاعاتی نداشتند فقط برای این بود که منافقین تمرین کنند و برای عملیات و شکنجههای بعدی آموزش ببینند. اصدقی در پاسخ به این سوال که چرا این شکنجهها را انجام دادهاید گفت که سازمان به ما دستور داده برای کسب اطلاعات و پیروزی لازم است این کارها انجام شود.
قاضی گفت: آقای کبیری آیا این افراد یعنی طالب طاهری، میرجلیلی و طهماسبی عضو کمیته بودند؟
کبیری گفت: بله
قاضی پرسید: این افراد مسلح بودند؟
کبیری پاسخ داد: خیر
قاضی پرسید:چرا مسلح نبودند؟
کبیری بیان کرد: این افراد تحقیقات در قالب نیروهای بسیج انجام میدادند.
وی گفت: ما وقتی مهران اصدقی را دستگیر کردیم و آوردیم افرادی دیگری را هم همراه او آوردند. ما در کمیته یک بیسیمی داشتیم که رمزش عبدالله بود معروف بود به «عبدالله پیام». چون ما تحقیقات زیاد میرفتیم و بیسیم ما خیلی فعال بود، منافقین آن را رصد و شنود میکردند، چون با رمز صحبت میکردیم نمیتوانستند این رمزها را دربیاورند خیلی دلشان میخواست که به این رمزها دست پیدا کنند. در کمیته مرکزی تعدادی از افراد مطلع و افرادی که به کارهایی الکترونیکی و اینها آشنا بودند با ما همکاری میکردند که یکی از آنها همین شاهرخ طهماسبی بود، عضو کمیته مرکز و بیسیم مرکز بود.
کبیری گفت: منافقین برای اینکه از رمزهای بیسیم عبدالله پیام، سر در بیاورند شب میروند در خانه شاهرخ طهماسبی و به عنوان کمیته او را ربوده و میبرند. سپس در منزلی در خیابان سهروردی کوچه درختی، شروع به بازرسی از وی میکنند که سر صدایی اتفاق میافتد و صاحبخانه مشکوک میشود و آنها خانه را ترک میکنند و او را به جای دیگری میبرند و خفه میکنند و بعد جنازهاش را در زباله میاندازند و میسوزانند.
وی گفت: کفاشی که شهید شد نه نظامی بود نه سیاسی، نه کمیتهای بود و نه بسیجی، یک آدم معمولی، وی یک اختلافی داشت، یکی از منافقین میآید علیه او حرف میزند و بعد او را میدزدند و میبرند پیش این دو شهید و آنجا هم شکنجه میشود. این بنده خدا بیگناه بیگناه بود.
قاضی پرسید: شما راجع به تیمی که وی را شکنجه کرده بود، اطلاعاتی دارید؟
کبیری گفت: تیمی که او را شکنجه کرده بود دستگیر کردیم. در همان خانهای که در خیابان سهروردی و کوچه درختی بود. بیشترین شکنجه آنجا انجام شد آنها میگفتند که ما اتوی داغ در کمرش گذاشتیم.
قاضی پرسید: افراد دیگری داشتید که مفقود شده باشند؟
کبیری گفت: از بچههای کمیته همین سه نفر بودند.
قاضی پرسید: خانههای تیمی را چطور کشف میکردید؟ این خانهها را اجاره میکردند؟
کبیری گفت: بیشتر خانهها را از طریق افراد دیگر اجاره میکردند.
قاضی پرسید: این طرح مالک و مستاجر در موضوع عملیات مهندسی چه نقشی داشته است؟
کبیری گفت: سال ۶۱ که منافقین میآمدند اول خیابان یک موتور میدزدیدند و وسط خیابان یک ترور میکردند و ته خیابان هم در خانهای که اجاره کرده بودند مخفی میشدند.
وی ادامه داد: دستگیری آنها خیلی سخت بود؛ ما با هم با حدود ۱۱۰ تا ۱۲۰ واحد گشتی نامحسوس که به آنها «گشت شکار» میگفتیم و در هر گشت هم یک منافق بریده از خودشان حضور داشت در خیابانها میگشتیم. منافقین را در خیابان سهروردی دستگیر کردیم.
کبیری در توضیح این عملیات گفت: یک روز از بیمارستان اختر در انتهای خیابان فرشته به ما زنگ زدند و گفتند یک منافق در بیمارستان زخمی خوابیده است. کمیته مرکز به من زنگ زد و موضوع را اطلاع داد و ما هم یک اکیپ برداشتیم که به این بیمارستان برویم، من وقتی وارد بیمارستان اختر شدم دربان بیمارستان فرار کرد، وسط بیمارستان دیدم خیلی سکوت است احساس کردم که وضعیت عادی نیست. شهید لاجوردی یک محافظی داشت که به او دایی جلیل میگفتند. از پشت شیشه دیدم که دایی جلیل با یک فردی ایستاده، فهمیدم که در تله افتادیم. دیدیم منافقان در بیمارستان هستند.
کبیری گفت: منافقین قصد داشتند در بیمارستان درگیری اتفاق بیفتد که الحمدالله به خیر گذشت. داشتیم بر میگشتیم در خیابان سهروردی کنار خیابان متوجه یک فرد شدیم که تیپ خاصی داشت و ما به او شک کردیم و ایستادیم، (سه نفر داخل ماشین بودیم) رفتیم در خیابان اندیشه روبرو یک مدرسه و یقین کردیم که او یک منافق است.
وی افزود: این فرد را که دستگیر کردیم دو تا کلت و مقداری اسناد در کمرش بسته بود که اگر پرونده او را بخوانید بسیار جالب است.
کبیری گفت: این متهم را به اوین انتقال دادیم. او مسئول امنیت منافقین بود یعنی اگر میگفت امروز از خونه تیمی بیرون نروید، نباید میرفتند او «ولیالله صفوی» معروف به «ولی هزار» بود. یعنی هزار تا آدم تشکیلاتی سازمان منافقین را هدایت میکرد.
کبیری در ادامه گفت: ولیالله صفوی که مسئول امنیت منافقین بود اطلاعات بسیار ارزشمندی داشت و این آدم به ما گفت که سازمان دستور داده اول «اسکان» بعد «امنیت» بعد «عملیات».
قاضی گفت: مهران اصدقی و ولیالله صفوی صراحتاً این اقدامات را به سازمان منتسب کردند؟
کبیری گفت: بله حتی در پروندههای آنها این اطلاعات موجود است. ولیالله صفوی منافق بود و اعدام شد.
حجتالاسلام والمسلمین دهقانی خطاب به منشی دادگاه بیان کرد: این پرونده از دادگاه انقلاب مطالبه شود.
کبیری اظهار کرد: در نهایت به این نتیجه رسیدیم که باید امنیت این اعضا را بر هم بریزیم. بنابراین مشورتهایی صورت گرفت. از آنجا که اعضای منافقین در تهران مستاجر بودند قرار شد طرحی به نام طرح مالک و مستاجر اجرا شود تا مالکین در کمیتههای هر منطقه اسامی مستاجران خود را ارائه دهند و مردم بسیار همکاری کردند. کمیتهها در ۱۴ منطقه تهران از شهرری تا شمیران مستقر و یک آدم معروف، فرمانده این کمیتهها بود.
وی افزود: برکت اولیه طرح مالک و مستاجر این بود زمانی که صاحبخانهها به مستاجران مراجعه کردند که بیایید به کمیته برویم اکثراً حاضر نشدند بروند و هرچه مدرک داشتند برداشته و از خانهها بیرون رفتند، چون وقتی که نمیآمدند مالکان به کمیته اعلام میکردند که مستاجر نیامده است. همچنین یک سری واحدهای گشتی را فعال کردیم که مسافرخانهها، هتلها و پارکها بگردند و در همان شب حدود ۴۰ نفر منافق با کلت و سیانور دستگیر شدند.
قاضی سوال کرد: آیا مدارکی هم به همراه خود داشتند؟
کبیری پاسخ داد: بله.
قاضی گفت: این مدارک اکنون کجاست؟
کبیری جواب داد: این مدارک در دادسرای شعبه ۷ اوین قرار دارند. این حرکت کمر سازمان را شکست و بسیاری از اطلاعات سازمان لو رفت به نحوی که فرمان خروج از کشور برای بعضی اعضا صادر شد.
قاضی: آمار خانههای تیمی که به این ترتیب شناسایی کردید در حافظه دارید؟ چه تعداد خانه شناسایی کردید؟
کبیری: خیر. متاسفانه حافظهام یاری نمیکند، چون این موضوع مربوط به خیلی سال پیش است.
قاضی پرسید: آمار کسانی که در این مدت دستگیر کردید به خاطرتان میآید؟
کبیری پاسخ داد: چون ما شعبه ۷ بودیم و شعبات دیگری نیز در دادسرا به این منظور وجود داشت اطلاعات دقیقی ندارم.
وی ادامه داد: اعضای منافقین از طریق شهرهای مرزی مثل مهاباد و یا مرزهای جنوب شرقی از کشور خارج میشدند. در یک مورد یک پیرمرد، یک پیرزن و دو جوان به همراه یک زن و یک کودک دستگیر شدند که این زن خواهر موسی خیابانی بود. بعدها مشخص شد که این کودک اصلاً متعلق به این خانم نبوده و فرزند یکی دیگر از اعضای منافقین بوده است. بسیاری از نیروهای منافقین را به این شکل در حین خروج از کشور دستگیر کردیم.
قاضی سوال کرد: این طرح مربوط به چه کسی بود؟
کبیری پاسخ داد: شهید لاجوردی. به گفته مسئول امنیت منافقین هدف این بود که امنیت را بر هم بزنند. این طرح به دستور و فکر شهید لاجوردی و اجرای آن بر عهده کمیته انقلاب اسلامی بود.
قاضی گفت: افرادی که در خیابانها، هتلها و ساختمانها دستگیر میکردید آیا از این افراد بازجویی انجام دادید؟
کبیری جواب داد: بله. با همه افرادی که مربوط به پرونده خسرو زندی بودند بازجویی کردم.
قاضی: آیا از نوع کار و اقدامات و برنامههایی که قرار بود انجام دهند و در رابطه با عملیات مهندسی چیزی به خاطر دارید؟
کبیری پاسخ داد: این افراد مربوط به تیمهای عملیاتی بودند.
قاضی پرسید: در خانههای تیمی که کشف شد، افرادی که در این خانهها بازداشت شدند آیا اعتراف کردند که این خانهها با این تعداد افراد جهت ربایش و شکنجه افراد بوده است؟
کبیری جواب داد: خیر. خانههایی که برای شکنجه و ربایش افراد در نظر میگرفتند مکانهای خاصی بودند که سازمان از قبل این خانهها را انتخاب میکرد مثل خانه بهار که آقای لاجوردی به آن رفت و در آنجا مصاحبه کرد و امکانات و تمهیدات خاصی برای آنها در نظر گرفته بودند. این خانهها مخصوص ربایش بود، اما خانههای تیمی مربوط به اسکان منافقین بود.
قاضی گفت: شما در اظهارات خود گفتید اولین نکته که در عملیات مهندسی، منافقین با آن توجه میکردند موضوع اسکان بوده، درست است؟
کبیری عنوان کرد: بله. یعنی قرار بوده ابتدا، اعضای منافقین اسکان پیدا کنند و پس از ربایش، افراد را به خانههای مخصوص شکنجه ببرند. یعنی ابتدا باید مکانهای خاصی را تهیه میکردند افراد را اسکان میدادند و سپس خانههای ویژهای را به شکنجه اختصاص میدادند که صدا از آن خارج نشود. این افراد تحت امر مهران اصدقی بودند و از نیروهای عملیاتی سازمان به حساب میآمدند.
قاصی: آیا نیروهای عملیاتی کار اسکان را برای اعضای منافقین انجام میدادند؟
این شاهد عینی ادامه داد: شروع فرایند و کار این افراد اسکان بوده است و بعد موضوع ربایش شکنجه و اخذ اطلاعات بود.
قاضی سوال کرد: یعنی این متهمان نزد شما اعتراف کردند که موضوع اسکان و ربایش و شکنجه افراد دستور سازمان بوده است؟
کبیری گفت: بله. گروهک منافقین بسیار تشکیلاتی بود و هیچ کاری را بدون هماهنگی و از روی هوای نفس انجام نمیدادند. همه اقدامات آنها بر اساس دستور و سلسله مراتب بود و به صورت مستقیم از روسای سازمان دستور میگرفتند. این موضوع را متهمین در اعترافات خود اقرار کرده بودند. یک متهم به نام حسین شیخ داشتیم که مسئول هنگ منافقین در تهران بود. البته در حد هنگ نبودند، اما اینها وقتی تعدادشان به یک حدی میرسید خودشان را هنگ میدانستند و کار آنها نفوذ، شناسایی و عملیات کردن بود. بعضی روزها در سطح تهران ۱۲۰ عملیات انجام میشد.
کبیری گفت: ما واحدهای گشت را زیاد میکردیم و در حال شناسایی منافقین بودیم. حسین شیخ، بمبی تهیه کرده بود و در اختیار دختری قرار میدهد تا جایی را منفجر کند که خوشبختانه این فرد قبل از عملیات دستگیر شد؛ و بعد به اشتباه خودش پی برد و با ما همکاری کرد. چون قبلا در عملیاتهای مستقیم ترور حضور داشت، بیشتر افراد را میشناخت و در بازجویی منافقینی که دستگیری میشدند به ما کمک میکرد.
قاضی پرسید: در مورد اینکه این افراد چگونه با کادر مرکزی در ارتباط بودند، کسی از منافقین توضیح داده بود؟
کبیری پاسخ داد: همه این افراد به یک تلفن وصل بودند و به این تلفن سرپل میگفتند و گروههای چند نفره از اعضا با یک فرد در ارتباط بودند.
قاضی گفت: مهران اصدقی و حسین شیخ با چه کسی در ارتباط بودند؟
کبیری پاسخ داد: مهران اصدقی و حسین شیخ به اصل سازمان وصل بودند و به این موضوع اعتراف کردند و راه ارتباطی آنها با کادر مرکزی با تلفن بود.
قاضی گفت: آیا آثار شکجه روی اجساد بود؟
کبیری بیان کرد: اجساد در حالت بدی بودند.
قاضی از این شاهد پرسید: چگونه یک نفر با ۱۷ سال سن این شکنجهها را تحمل میکند و اطلاعاتی نمیدهد؟
این شاهد پاسخ داد: این فرد اطلاعاتی زیادی هم نداشت و کار تحقیقاتی انجام میداد و اعضای منافقین روی این سه نفر شکنجه تمرینی انجام داده بودند.
قاضی: آیا اینها فرمانده بودند؟
عضو سابق کمیته انقلاب اسلامی، گفت: بله حسین شیخ چند تلفن داشت و سرپل بود. بعضی از منافقین که در این خانههای تیمی بودند صبحها باید به یک باجه تلفن میرفتند و علامت میزدند و سلامتی خود را گزارش میدادند. مسئول بالادستی هم پس از چک کردن علامت با این افراد قرار ملاقات میگذاشت. تلفنهایی که مهران اصدقی، حسین شیخ، کیهاننژاد و قاسم اثنیعشری داشتند، جمع بود. مثلاً یک تلفن را با تلفن دیگر جمع میکردند. بیشتر اطلاعات منافقین از همین سرپلها انتقال پیدا میکرد و رمزی بود. حسین شیخ و قاسم اثنیعشری استاد شکستن رمز این تلفنها بودند.
قاضی سوال کرد: آیا اظهارات دیگری دارید؟
کبیری گفت: من به شهدا به ویژه شهدای مظلوم کمیته تعهد دارم که هرجا و هر مکانی به خاطر دفاع از خون این عزیزان نیاز باشد حضور پیدا کنم. برخی روایتها در رابطه با شناسایی و کشف پیکر شهید طالب طاهری مطرح شده که مبتنی بر واقعیت نیست. همه واقعیت ماجرا آنچه بود که امروز در این دادگاه مطرح شد که فیلم و اسناد آن نیز موجود است. ضمن اینکه اعترافات و اظهارات خسرو زندی نیز موجود و قابل استناد است.
در ادامه کاظمی وکیل شکات از قاضی خواست تا پیامی که از طرف سازمان منافقین خطاب به دادگاه صادر شده است، پخش شود. گروهک منافقین در این پیام از دادگاه خواست تا رسیدگی به این پرونده در دادگاههای بینالمللی انجام شود.
قاضی دادگاه در پاسخ به این پیام و خطاب به متهم ردیف اول یعنی شخصیت حقوقی سازمان منافقین و ۱۰۴ نفر متهم دیگر این پرونده، گفت: معاهدات بینالمللی مبارزه با تروریسم این اجازه را به کشورهایی که اقدامات تروریستی در آن کشورها واقع شده، داده است که دادگاههای داخلی آنها صلاحیت رسیدگی به این اتهامات و جنایتها را داشته باشند. این دادگاه علنی با حضور اصحاب رسانه و خبرگزاریها در حال برگزاری است و مشخص شد که سازمان و برخی از متهمین به طور کامل از جریان برگزاری دادگاه مطلع بوده در قبال آن اظهارنظر میکنند.
وی افزود: مجدداً به مسعود رجوی و متهمین دیگر در جلسه اول دادرسی و بیست و ششمین تنفس دادگاه اعلام میکنم، امروز در حال رسیدگی به اتهام شکنجه نوجوان ۱۷ ساله هستیم. وکلای شما در دادگاه حاضرند. شما نسبت به وکلای خود موضعگیری و اظهار نظر داشتید. امروز این پرونده برابر قوانین داخلی و بینالمللی در دادگاه صالح مورد رسیدگی قرار گرفته و قوه قضاییه و جمهوری اسلامی ایران در کمال اقتدار و رعایت قانون این دادگاه را برگزار کردند. جدای از آنکه در رسانههای وابسته به متهم ردیف اول درباره تک تک جلسات دادگاه از جلسه تنفس پانزدهم به بعد، نسبت به اظهارات این دادگاه موضعگیری، اظهارنظر و تشکیل میزگرد شده حکایت از اطلاع کامل به ویژه متهم اول، دوم، سوم و برخی متهمین دیگر از اظهارات و اتهامات مطروحه در این دادگاه دارد.
قاضی دهقانی یادآور شد: به استناد دلایلی که در دادگاه در حال رسیدگی است این دادگاه نظر به طول مدت جنایت که بیش از ۴۰ سال بوده و تعداد شکات، شهدای مطروحه که بیش از ۱۷ هزار نفر هستند و با توجه به نوع اقدامات مورد رسیدگی و قریب به ۲۰۰ نفر شهودی که در مراحل دادرسی برای حضور در دادگاه اعلام آمادگی کردند و ۱۰۴ متهم خطاب به متهمین اعلام میکنم استماع اظهارات ۲۰۰ شاهد و تعداد قابل توجه شکات و مدت طرح این اتهامات تقریباً در داخل و خارج از کشور بیسابقه بوده است.
وی خطاب به مریم و مسعود رجوی گفت: بسیاری از شاهدان پرونده از اعضای سازمان شما بودند و در کمال آزادی و در مقابل اصحاب رسانه اظهارات خود را مطرح میکنند. این دادگاه با حوصله کامل جلسات خود را تشکیل خواهد داد و چنانچه متهمین دفاعی دارند میتوانند از طریق وکلای خود و یا با حضور در دادگاه مطرح کنند. حسب لایحهای که شاکی به دادگاه ارائه کرده هر روز بیش از دو ساعت برنامه در رابطه با این دادگاه توسط متهم ردیف اول و کارشناسان آن تولید و اظهارات مختلفی بیان میشود؛ پس خود متهمان نیز به این موضوع واقف هستند که این دادگاه صالح به رسیدگی است.
قاضی دادگاه منافقین خاطرنشان کرد: تولید و پخش برنامههای مرتبط با دادگاه و اظهار نظر و موضعگیری در مورد این دادگاه توسط متهم ردیف اول گواه صلاحیت این دادگاه در رسیدگی به این پرونده است، هرچند تشخیص صلاحیت دادگاه بر عهده رئیس و مستشاران دادگاه است. حسب اظهارات یکی از وکلای متهمان که وکیل متهم ردیف اول تا بیستم بوده در پیام رسمی رسانه متعلق به متهم ردیف اول رسماً اعلام شده که این وکیل را پذیرفتند و وکالت او را قبول دارند. متهمان میتوانند در دادگاه حضور پیدا کرده و از خود دفاع کنند و دادگاه نیز هر زمان که تشخیص دهد میتواند از حق قانونی خود برای استرداد متهمان استفاده کند.
کاظمی وکیل شکات گفت: در بررسی حقوقی اعضای این سازمان و بررسی عناونین اتهامی سردستگی جرایم سازمانیافته که نسبت به متهم ردیف دوم تا ۱۰۴ در کیفرخواست مطرح شده است، براساس اصل ۳۶ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، حکم به مجازات تنها باید از طریق دادگاه صالح و به موجب قانون باشد. عنصر قانونی سردستگی گروه مجرمانه در قوانین مختلف مانند ماده ۱۳۰ قانون مجازات اسلامی مصوب سال ۹۲ و قانون تشدید مجازات مرتکبین ارتشا، اختلاس و کلاهبرداری به صراحت بیان شده است. ماده ۱۳۰ قانون مجازات اسلامی میگوید: «هرکس سردستگی یک گروه مجرمانه را بر عهده گیرد به حداکثر مجازات شدیدترین جرمی که اعضای آن گروه در راستای اهداف همان گروه مرتکب شوند، محکوم میگردد مگر آنکه جرم ارتکابی موجب حد یا قصاص یا دیه باشد که در این صورت به حداکثر مجازات معاونت در آن جرم محکوم میشود. در محاربه و افساد فیالارض زمانی که عنوان محارب یا مفسد فی الارض بر سردسته گروه مجرمانه صدق کند حسب مورد به مجازات محارب یا مفسد فیالارض محکوم میشود. تبصره ۱- گروه مجرمانه عبارت است از گروه نسبتاً منسجم متشکل از سه نفر یا بیشتر که برای ارتکاب جرم تشکیل میشود یا پس از تشکیل، هدف آن برای ارتکاب جرم منحرف میشود. تبصره ۲- سردستگی عبارت از تشکیل یا طراحی یا سازماندهی یا اداره گروه مجرمانه است.»
وکیل شکات گفت: قانونگذار ۴ مصداق تشکیل، طراحی، سازماندهی و اداره کردن گروه مجرمانه را جرمانگاری کرده است. براساس قواعد حقوقی، فردی که یک نفر دیگر را به سمت وقوع جرم سوق دهد عنوان معاونت در جرم دارد. به عبارت دیگر سردستگی گروه مجرمانه یک جرم خاص است؛ اگر جرم توسط اعضا گروه رخ میدهد و کسی که گروه را تشکیل داده تحت عنوان سردستگی تحت پیگرد قرار میگیرد.
کاظمی بیان کرد: انجام جرم توسط اعضای گروه منجر به ایجاد مسئولیت کیفری برای تشکیلدهندگان، طراحان و ادارهکنندگان گروه با عنوان مستقل سردستگی میشود. به عبارت دیگر تشکیلدهندگان یا رهبری شبکه چندنفری اعم است از اینکه در عملیات اجرایی گروه دخالت داشته یا نداشته باشند؛ بنابراین رسیدگی به جرم ارتکابی از سوی مباشران و معاونان آنها ارتباطی با رسیدگی به ارتکاب جرم تشکیلدهندگان گروه ندارد چرا که اینها دو عنوان مستقل و جداگانه هستند؛ لذا مسئولیت کیفری اقدامات انجام گرفته توسط اعضا متوجه سرکرده نیز خواهد شد.
وی با بیان اینکه محدودیتی در تعداد سردسته وجود ندارد، گفت: این در حالی است که این امکان وجود دارد، تشکیلدهنده یک گروه مجرمانه، سازماندهنده، طراح عملیات و ادارهکننده آن همگی یک نفر باشد. اما به طور متعارف و منطقی تشکیل، سازماندهی و اداره، هر کدام متضمن اقدامات مختلفی است که افراد مختلفی را درگیر میکند. به عبارت دیگر در یک سازمان مجرمانه ممکن است افراد متعددی مصداق تشکیلدهنده، طراح و سازماندهنده قرار گیرند؛ بنابراین اگر دو یا چند نفر یک گروه سازمانیافته را تشکیل داده باشند و یا شخصی گروه را تشکیل داده و شخص دیگر اداره کند همگی سردسته محسوب میشوند. همه این اظهارات برگرفته از نظریات مشورتی و آرای قضایی است که در لایحه تقدیمی به دادگاه مشخص شده است. بر این اساس به درستی همه ۱۰۳ نفر کادر رهبری سازمان مجاهدین خلق موسوم به منافقین در کیفرخواست صادره تحت عنوان مجرمانه سردستگی گروه مجرمانه قرار دارند.
وی یادآور شد: تعداد زیاد، ارتباطی به اصل موضوع ندارد و ایجاد اثر نمیکند. همانگونه که در مورد اول توضیح داده شد برای تحقق جرم سردستگی لازم نیست سردسته مباشرتاً مرتکب جرم شود. برای مثال تشکیل گروه مجرمانه یکی از مصادیق سردستگی است در حالی که ممکن است هنوز اقدامات مجرمانه گروه شروع نشده باشد؛ بنابراین ارتباطی میان زمان وقوع جرم از سوی گروه مجرمانه و زمان سردستگی گروه مجرمانه وجود ندارد و این دو موضوع متفاوت هستند.
وکیل شکات اضافه کرد: بنابراین تمام کسانی که به تشکیل، سازماندهی و اداره گروه مجرمانه قبل از وقوع جرم توسط گروه اقدام کردند و تمام کسانی که پس از وقوع جرم، عنوان سازماندهی، طراحی و اداره گروه بر آنها صدق میکند میتوانند تحت عنوان سردستگی گروه مجرمانه تحت تعقیب قرار گیرند.
وی عنوان کرد: بر این اساس تمام افرادی که در گروه منافقین به عنوان تشکیلدهنده، طراح یا سازماندهنده شناخته میشوند و یا به عنوان کادر رهبری فعالیت داشتند فارغ از اینکه زمانی که این عنوان بر آنها صدق میکند گروه، اقدام مجرمانهای مرتکب شده باشد یا نه مشمول مجازات جرم سردستگی میشوند؛ لذا در ماده ۱۳۰ قانون مجازات اسلامی سه حالت پیش بینی شده است. یک آنکه جرم ارتکاب به موجب حد قصاص یا دیه باشد سردسته گروه بدون آنکه مباشرتی در وقوع جرم داشته باشد به حداکثر مجازات مباشرت در آن جرم محکوم میشود.
همچنین اگر فارغ از جرم ارتکابی عنوان محارب یا مفسد فیالارض بر سردسته گروه مجرمان صدق کند، حسب مورد به مجازات محارب یا مفسد فیالارض محکوم میشود. در خارج از این دو حالت نیز سردسته به عنوان مجازات شدیدترین جرمی که اعضای آن گروه در راستای اهداف همان گروه مرتکب شدند محکوم میشود. به تعبیر اساتید حقوقی سردستگی از عوامل مشدده مجازات است، لذا ممکن است به جز در موارد حدی، قصاص و دیه، جرمی که توسط تک تک اعضا انجام میشود محاربه و افساد فیالارض نباشد، اما سردسته گروه به عنوان محارب و مفسد فیالارض شناخته شود. اگر عنوان محارب یا مفسد فیالارض صدق نکند مجازات سردسته میتواند برابر یا بیشتر از مجازات فاعل و مباشر جرم باشد.
وکیل شکات گفت: همانگونه که عنوان شد، سردستگی گروهک منافقین و اقداماتی که آنها در طول ۴۰ سال گذشته انجام دادهاند تحت عنوان محاربه است.
وی در رابطه با جرم سازمانیافته گفت: در تعریف جرم سازمانیافته ویژگیهای زیادی به کار گرفته شده است. قانونگذار در ماده ۱۳۰ مجازات اسلامی، گروه مجرمانه و سردستگی را تعریف کرده، اما از جرم گروه سازمانیافته صحبت نکرده است. لذا قانونگذار از قوانین کشورهای دیگر، عناصر جرم سازمانیافته را تعریف کرده است. جرم سازمانیافته، فعالیت مجرمانه مستمری است که در یک مجموعه سازمانی با هماهنگی و تصمیمات گروهی قبلی انجام میشود و ویژگی آن وجود ساختار سازمانی و سلسله مراتب است.
وکیل شکات بیان کرد: یکی از ویژگیهای سازمان بزهکار این است که دارای سلسه مراتب هستند. اعضای بالا به عنوان مغز متفکر و دیگر اعضا بازوان آن هستند و دارای ساختار هرمی هستند و به جرأت میتوان گفت گروهک تروریستی منافقین یکی از موفقترین سازمانهای بزهکاری بوده است.
کاظمی وکیل شکات در تشریح جرم سازمانیافتگی در مورد گروهک منافقین گفت: ابتدا بحث مرکزیت و قائممقامی سازمان است که فردی به نام زرکش یزدی در آنجا قرار میگیرد. زرکش یزدی به واحد نظامی سازمان که محمود عطایی است وصل میشود.
وی افزود: این سازمانهای بزهکار دارای سلسه مراتب تشکیلاتی هستند که معمولاً به عنوان یک شکل هرمی شناخته میشود. یعنی در رأس سازمان فرماندهی و مرکزیت قرار میگیرد و اعضایی که عملیات اجرایی را انجام میدهند در پایینترین ردههای سازمان به عنوان بازوان اجرایی سازمان، تصمیمات و دستورات مغز متفکر سازمان بزهکار که در مرکزیت قرار دارد و از طریق سلسله مراتب به آنها منتقل میشود را اجرا میکنند.
وکیل شکات ادامه داد: در بحث مرکزیت زرکش یزدی قرار دارد، بعد قسمت نظامی سازمان زیر نظر مرکزیت قرار میگیرد که با مرکزیت هماهنگ است، از او دستور میگیرد و بازوانی دارد.
کاظمی گفت: قسمت نظامی، بعد از بحث مرکزیت قرار میگیرد، که تصمیمگیر دستورات است. مسئولیت نظامی سازمان از شخصی به نام محمود عطایی شروع میشود که چند نفر از کسانی که در این چارت هستند هنوز هم در کادر منافقین حضور دارند. تعدادی هم از بین رفتند. عطایی مسئول نظامی سازمان است. این مسئول نظامی خودش چند زیر مجموعه مختلف دارد. مهدی کتیرایی، که مسئول فرماندهی در تهران است. افتخاری، فرمانده اطلاعات و عملیات ویژه است، در طرف دیگر کتیرایی به دو نفر دیگر که مسئول لانههای تیمی هستند، وصل میشود.
وکیل شکات در رابطه با اعمال قدرت مرکزی گفت: در همه سازمانهای تروریستی براساس اقتضائات اعمال مجرمانه رهبریتی قاطع و خشن وجود دارد که اقدامات را طراحی میکند. اعمال قدرت مرکزی یعنی مدیریت بر کل سازمان. اعضای سازمان هم از قبل گفته بودند که خودشان قدرت تصمیمگیری نداشتند. سازمان مجاهدین خلق مصداق یکی از گروههای مجرمانه سازمانیافته است که در آن قدرت مرکزی مدیریت دارد و سازماندهی گروهک با هدایت رئیس گروه و کادر مرکزی انجام میشود.
وی بیان کرد: در گروههای سازمانیافته برای مشخص شدن وفادارای و حفظ و تداوم سازمان، قواعد الزامآور وجود دارد و همه اعضا ناگزیر به اجرای آن هستند. سازمان مجاهدین خلق یکی از گروههای سازمانیافته است که از حیث قواعد الزامآور است. در اعترافات اعضای جداشده سازمان بسیاری از این قواعد تشریح شده است. در واقع مسعود رجوی و مریم قجر در شخصیترین ابعاد زندگی اعضای گروه دخالت میکنند که از جمله آنها طلاق اعضای سازمان تحت عنوان طلاق ایدئولوژیک، عدم ازدواج اعضا، جدا کردن فرزندان از خانوادهها و فرستادن به کشورهای دیگر است و در صورت مخالفت با دستورات نسبت به شکنجه اعضا اقدام میشود.
وکیل شکات گفت: ویژگی چهارم گروه تقسیم کار بین اعضا است. گروه زمانی تشکیل میشود که نیاز به قدرت بیش از چند نفر برای انجام یک کار باشد به عبارت دیگر ماهیت جرایمی که توسط این گروهها انجام میشود به گونهای است که باید توسط چند نفر انجام شود. در نتیجه هر سازمان بزهکار دارای تقسیم کار برای هر یک از اعضا است.
وی ادامه داد: سازمان مجاهدین خلق دارای بخشهای مختلفی است که هر فرد بعد از آموزش وظایفی داشته و همچنین هر فرد دارای مسئولیتی بوده و مسئول بالاتری داشته است.
وکیل شکات در رابطه با استمرار زمانی گفت: عنصر زمانی یکی از عناصر اصلی در تشخیص عملکرد گروهی گروههای مجرمانه است. بدون شک ایجاد گروههای مجرمانه با هدف انجام اعمال خلافکارانه مستمر انجام میشود در غیر این صورت نیازی به تشکیل گروه نیست؛ لذا در مواجهه با سازمان مجاهدین خلق این موضوع از ابتدای تشکیل سازمان وجود داشته و تا امروز هم ادامه دارد.
وی گفت: در رابطه با عنصر زمانی سازمان، دو نفر از اعضای جدا شده سازمان در دادگاه حضور دارند که قصد دارند صحبت کنند.
طالب جلیلیان از اعضای جدا شده سازمان منافقین نیز پس از ادای سوگند در جایگاه قرار گرفت و اظهار کرد: بنده پس از انقلاب در سال ۵۷ با سازمان منافقین آشنا شدم. آن زمان هنوز سازمان وارد فاز نظامی نشده بود و ما مشغول کار تحقیقاتی بودیم و این روند تا ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰ ادامه داشت. از این تاریخ سازمان وارد فاز نظامی شده و ارتباط ما با سازمان مجاهدین خلق قطع شد. در پی این قطعی ارتباط، تصمیم گرفتم وارد ارتش شوم، چون مسائل نظامی در اولویت قرار داشت. پس از فارغالتحصیلی در دانشگاه افسری وارد ارتش شدم و مجدداً ارتباط من با سازمان منافقین برقرار شد.
وی ادامه داد: در آن ایام تعدادی از نیروهای سازمان که در داخل کشور فعالیت داشتند را به عنوان سرپل وارد خاک عراق کردم و تعدادی نیز توسط سازمان کشته شدند. به عنوان مثال بشار شبیری که خودم وارد عراق کردم گفته بود که من (جلیلیان) نیروی وزارت اطلاعات هستم.
این عضو جدا شده از سازمانمنافقین، بیان کرد: وقتی من وارد سازمان شدم هیچگونه مشکلی با سازمان نداشتم و در چند عملیات هم شرکت کردم و حاضر بودم هرکاری را برای سازمان انجام دهم. پس از آنکه در عملیات فروغ جاویدان شکست خوردیم و برگشتیم، مسعود رجوی در جلسات اولی که بعد از شکست عملیات فروغ جاویدان داشت گفت: بر اساس آیه قرآن هر کدام از شما به اندازه ۱۰ یا ۲۰ نفر جنگیدید و وظیفه خود را انجام دادید. بعد از آن وارد یگانهای خود شدیم و محفل شروع شد. همیشه فکر میکردیم ما که زحمت کشیده بودیم و بیش از توان کار کرده بودیم پس چرا شکست خوردیم؟ و اینجا بود که استراتژی جنگ نوین آزادی بخش زیر سوال میرفت.
وی افزود: مسعود رجوی طراح استراتژی جنگ نوین آزادیبخش بود و پس از اینکه متوجه گاف خود شد همه ما را جمع کرد در یک تغییر موضع آشکار گفت که در عملیات فروغ جاویدان شما پشت غرایز جنسی خود گرفتار شدید و خوب نجنگیدید. این تنها یک مورد از تناقضات عجیب این گروهک بود. بعد از این، مسئله طلاق را مطرح کرد و گفت باید ذهن خود را آزاد کنید به خواهر مریم دست بدهید و یک مجاهد دیگر شوید تا بتوانیم به اهداف خود برسیم. این بحث تا مدتها ادامه داشت، اما بعد از مدتی این موضوع نیز از تب و تاب افتاد و موضوع به جایی رسید که اعضای منافقین هیچکدام استراتژیهای انقلاب را قبول نداشتند.
جلیلیان بیان کرد: این روند تا جایی ادامه داشت که به نشست حوض رسید. در این نشستها به بچهها فشار میآوردند که مسائل و موضوعات جنسی خود را از ابتدای کودکی مطرح کنند. من در این موضوع بسیار تحت فشار بودم و میگفتم که مسئله جنسی خاصی ندارم. این فشار تا حدی بود که به پزشک مقر مراجعه کردم و از او خواستم که مرا از لحاظ جنسی معاینه کند. دکتر گفت این یک موضوع روحی است و ربطی به مسائل پزشکی ندارد. ضمن اینکه در کنار این فشار روحی حجم کاری بسیار فراوانی به ما وارد میشد. مثلاً ۷۰ ماشین اسقاطی را برای من آورده بودند که باید همه آنها را تعمیر میکردم؛ بنابراین هم از لحاظ روحی و هم از لحاظ جسمی تحت شدیدترین فشارها بودم. این فشارها به حدی بر من اثر گذاشته بود که نه با کسی حرف میزدم و نه با کسی ارتباط داشتم. یکی از علل اصلی جدایی من از سازمان همین انقلاب ایدئولوژیک بود.
جلیلیان گفت: در سالهای ۶۷، ۶۶ اعضا را جمع میکردند و در مورد امامت صحبت میکردند و میگفتند الان مسعود رجوی نماینده صاحبالزمان است و بعد از او مریم رجوی است. آنها خدا را قبول داشتند و در مورد قیامت میگفتند خداوند تمام اعمال را نمیسنجد بلکه در آخرت فرد را با رهبرش میشناسند هرچه قدر هم منافق باشد، رهبر شما مسعود رجوی است پس به بهشت میروی و اگر رهبرت خمینی باشد به جهنم میروی.
وی گفت: در این موارد برای من سوال پیش میامد و میپرسیدم بقیه مردم چه میشوند؟ که میگفتند بقیه مردم مانند حیوانات هستند و به آنها کاری ندارند. همین موارد برای ما مسئله میشد.
قاضی از این شاهد پرسید: آیا شما مورد شکنجه قرار گرفتید؟
این شاهد گفت: مسئلهای که باعث شد من با سازمان زاویه پیدا کنم این بود که هر زمانی جمهوری اسلامی ایران با رژیم بعث در علمیات بود، نیروهای ما آماده میشدند و در عملیات شرکت میکردند و هر زمانی عملیاتی نبود، نیروهای ما کاری انجام نمیدادند. بیشترین موضوع هم بحث حمله به کردها بود. زمانی که آمریکا به عراق حمله کرد، به کردها از شمال عراق حمله کردند. یک شب اعضای سازمان به سمت نیروهای کرد که همه زن و کودک بودند حمله کردند. من به فرمانده گروه که شهریار نام داشت، گفتم چرا به سمت زن و کودکها موشک میزند که گفت دستور از بالا است.
جلیلیان ادامه داد: از طرف سازمان ضربات زیادی به کردهای عراق زده شد. انگیزه من برای ماندن در سازمان تمام شده بود و ادامه دادن برای من سخت شده بود و میخواستم از سازمان جدا شوم، اما همچنان هیچ دشمنی با سازمان نداشتم تا زمانی که من را پیش رجوی بردند. رجوی حدود نیم ساعت با من صحبت کرد و گفت: «من به ازای هر کدام از شما ۱۰ تا شهید دادم، چرا میخواهی از سازمان جدا شوی.» به او گفتم حقیقتا علت را نمیدانم. اگر بیشتر اصرار میکردند شاید بازم هم به سازمان بازمی گشتم.
این شاهد گفت: روزی که من را زندانی کردند، گفتند تو را به رژیم ایران تحویل میدهیم، زیرا اگر از تریبون رژیم صحبت کنی به تو میگوید که مزدور رژیم هستی.
قاضی پرسید: چند سال عضو سازمان بودید؟
این شاهد گفت: ۱۵ سال عضو سازمان بودم و چند سال هم در زندان ابوغریب بود که سازمان من را تحویل زندان داده بود.
وی ادامه داد: من برای مسعود رجوی نامه نوشتم بعد از یک هفته نامه را به من پس دادند و گفتند برادر مسعود دیگر نامه کسی را قبول نمیکند. به هیچ وجه قبول نمیکردم که مسعود رجوی نامه را نخوانده باشد. به من گفتند که باید بمانی و کارها را انجام دهی و اگر کاری نکنی میدهیم پوستت را بکنند. من هم به آنها گفتم من به سازمان آمدم تا خلق را آزاد کنم نه اینکه خودم اسیر شوم.
این شاهد گفت: یک روز فرار کردم و قصد داشتم به ایران بیایم، اما فکر میکردم من را اعدام میکنند. به همین دلیل خودم را به عراقیها تحویل دادم و آنها من را دوباره به سازمان بردند. یک سال در زندان بودم و دوباره به فکر فرار افتادم و مجدد فرار کردم و تا نزدیک مرز ایران آمدم و دوباره من را دستگیر کردند. در این زمان در حالت مرگ بودم و من را میزدند.
قاضی گفت: چرا شما را زدند؟
جلیلیان گفت: میخواستند نظرم را برگردانند و من را در سازمان نگهدارند، داخل سازمان یک سال که بودم، ابراهیم ذاکری به من گفت یا به سازمان بر میگردی و یا در زندان پوسیده میشوی. من را دادگاهی کردند. مرتضی اسماعیلی دادستان ۵۰-۶۰ صفحه کیفرخواست برایم نوشته بود. انقدر اعصابم را در زندان خراب کرده بودند وقتی قاضی در زندان از من سوال کرد این اتهامات را قبول داری؟ گفتم: بله. در سلول انفرادی فشار زیادی را تحمل کرده بودم دوست داشتم در بند عادی زندان باشم. هیئت منصفه این دادگاه وارد شور شدند. منوچهر در جایگاه قرار گرفت و گفت من فرمانده او بودم و آدم خوبی است و اعدام برایش زیاد است و برای او زندان ببرید.
قاضی گفت: در زندان با شما چگونه رفتار میشد.
جلیلیان گفت: بتول رجایی آمد او من را تهدید کرد. من از خجالت و حرفها و تهدیدهای شنیع او شرمسار شدم. من را نزد دکتر بردند، او به من گفت هرکاری میخواهند انجام بده. چرا تا این حد سماجت میکنی؟ به من میگفتند یا به تشکیلات برمیگردی و یا تو را به عنوان مزدور وزارت اطلاعات معرفی میکنیم.
قاضی گفت: شما را به دو جهت مورد شکنجه قرار میدادند که یا مجددا عضو بمانید و یا اقرار کنید که مزدور وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران هستید؟
جلیلیان گفت: بعد از اینکه من را دستگیر کردند این چنین میگفتند. من در انفرادی بودم. یک پتو سربازی داده بودند و در و پنجره نداشت و به اندازه یک لوله بخاری هواکش وجود داست و یک سال و دوماه در سالهای ۶۵ -۶۶ در این سلول بودم.
قاضی گفت: شما میدانستید سازمان، زندان دارد؟
جلیلیان گفت: خیر. حتی دیگر اعضای سازمان هم باور نمیکردند. من هم جدی نمیگرفتم. من به آنها گفتم خانواده و عمرم و شغلم را از دست دادم. نه ایران من را قبول میکند و نه من قبول میکنم که تعهد دهم که از سوی وزارت اطلاعات ایران آمدم. دست و پایم را بستند و مانند کیسه آرد من را کتک زدند. بعد من را روی صندلی نشاندند و کلی تعهد از من گرفتند. سپس من را به سلول بردند و وقتی صبحها بیدار میشدم، کلی از پوست بدنم به پتو میچسبید. به حدی من را کتک زدند که تمام دندانها فک بالاییم شکست، ۵۰ درصد شنواییام را از دست دادم و قیافه بدی پیدا کرده بودم. چشمم بسته بود و کسانی که کتک میزدند، را برای اینکه چشمم بسته بود نمیدیدم اسم یکی از آنها سید محمد سادات دربندی و یکی دیگر احمد بود که قد بلندی داشت، که بعدها از سازمان جدا شد. بعد از یک ماه به جای دیگری بردند به من کتاب و شیرینی و غذا میدادند. بعد از آن من را تحویل استخبارات بغداد دادند.
جلیلیان گفت: من را به زندان فضیلیه بردند که من در آنجا نزدیک به ۱ سال و دو ماه بودم و در آنجا حمام نکردم و آب خوردن هم بسیار کم بود.
قاضی گفت: همه افرادی که در آنجا بودید از اعضای سازمان بودید؟
جلیلیان گفت: بله من و علی اشرفی و علی قشقاوی بودیم و تعدادی دیگر هم بودند. آنها از من کینه به دل گرفته بودند، یک روز نشست حوض بود، مسعود رجوی به من گفت بیا و صحبت کن. من گفتم صحبت نمیکنم، فرماندهها به من گفتند حرف رهبر را زمین نگذار. میگفتند در حوض بگو من به استخدام ارتش آزادیبخش در میایم. هرچی مسعود من را صدا زد داخل حوض نرفتم. در این زندان به ما غذا نمیدادند. هر ۲۴ ساعت دو لقمه به ما میدادند. من شبیه اسکلت شده بودم و آب جوب به ما میدادند و ما دیگر شکل بشر نداشتیم.
وی ادامه داد: روزی به همراهانم گفتم بیایید اعتصاب غذا کنیم سه روز اعتصاب غذا کردیم فشارم روی ۶ آمده بود، مراقب سودانی داشتیم که من را معاینه کردند و به سازمان اطلاع دادند سه روز بیشتر زنده نخواهم بود. از سازمان به زندان آمدند و گفتند هرکسی اعتصاب غذا کرده بیرون بیاید، پیش عضو سازمان رفتم و او گفت چرا چنین کردی به او پاسخ دادم بدن خودم است و میخواهم اینطور رفتار کنم ما را دوباره به سلول بردند و دو روز دیگر که دیدند به حالت مرگ افتادیم برگشتند و روش گفتار خود را عوض کرده و میگفتند ما هر دو مسلمان هستیم. گفتم شما یک سال تمام است ما را در این زندان رها کردید، نه آب و غذایی و نه حمامی، گفتم ما را غیر قانونی بازداشت کردید. بعد ما را به زندان ابوغریب بردند که وقتی به آنجا رفتم و به حمام رفتم در اتاقم خوابیدم فکر میکردم به بهشت رفتم. در این زندان بودیم که صدام ما را با اسرای عراقی مبادله کرد. در مسیر برگشت یکی از همراهان گفت، چاپلوسی نکنید چراکه حکم ما اعدام است.
قاضی گفت: شما اصلا امید نداشتید که وقتی به ایران بیایید زنده بمانید؟
جلیلیان گفت: خیر هیچ امیدی نداشتیم.
قاضی خطاب به جلیلیان گفت: اظهارات شما در جهت استمرار روش ایراد صدمه عمدی تحت اصطلاح شکنجه علیه شهروندان ایرانی است. شما با توجه به اینکه اعلام کرده بودید دیگر عضو سازمان نیستید باز به عنوان شهروند مورد شکنجه قرار گرفتید. درست است؟
جلیلیان گفت: بله. من سالها از عمرم را در سلول انفرادی سپری کردم. زن و بچهام را در این راه از دست دادم.
قاضی گفت: منظورتان از اینکه زن و بچهام را در این راه از دست دادم، چیست؟
جلیلیان بیان کرد: در آن برهه زمانی بنا بود تعدادی از افراد را به داخل عراق و برای سازمان انتقال دهیم. در آن زمان به بنده پیام رادیویی دادند که به سازمان برگرد. من به سازمان رفتم و از آنها خواستم تا زن و بچهام را هم به عراق بیاورند و موافقت کردند. عملیات فروغ جاویدان شد و بعد از آن انقلاب ایدئولوژیک رخ داد و بعد که مسئله انتقال همسر و فرزندم را مطرح کردم به من گفتند دیگر مسئولیت آنها با رهبر سازمان است و به من گفتند تو دیگر از رهبرمان که مسئولتر نیستی؟ من هم گفتم خیر، نیستم. بعد هم به خانوادهام زنگ زده بودند که همسرتان شهید شده است و خانواده من را اینگونه متلاشی کردند.
قاضی پرسید: شما در عراق به غیر از سازمان در نقاط دیگر عراق حبس یا بازداشت بودید؟
جلیلیان گفت: در زندان ابوغریب و در زندان فضیلیه بودم و در اطلاعات عراق نیز بازداشت بودم. از زمانی که اعلام بریدگی کردم مدام زیر شکنجه و فشار بودم و آنها دندانهای مرا خرد کردند و ۵۰ درصد شنواییام را از دست دادم و آسیبهای بدنی که به من وارد کردند، فعلا مشخص نیست. آنها در قبال این صدماتی که به من وارد کردند مجرم هستند واقعا باید تاوان پس دهند. من درجهدار نبودم و مدتی مسئول نهار بودم و مدتی افسر بودم.
قاضی گفت: از ساختار تشکیلاتی سازمان خبر دارید؟
جلیلیان گفت: ساختار تشکیلاتی آنها مانند سازمانهای نظامی بود و هیچ تفاوتی نداشت و از بالا فرمانده لشکر و گروهان و دسته و تیپ بودند.
قاضی گفت: اعضای کادر مرکزی از شکنجههای وارده به شما خبر داشتند؟
جلیلیان در ادامه گفت: در سازمان کسی میخواهد حتی آب بخورد امکان ندارد رجوی اطلاع نداشته باشد. او دستورات خود را در سطح سازمان جاری میکرد. کادر تشکیلاتی ورزیدهای دارند. این طور نبود که کسی را شکنجه کنند و مسعود رجوی بیاطلاع باشد. در زمانی که در سلول انفرادی زندانی بودم، یک مجله داده بودند که سخنان مسعود رجوی در عید قربان را در آن چاپ کرده بودند، او گفته بود وای بر شما سنگدلان که شکنجه میکنید چراکه در کتاب خدا و سنت پیامبر حرفی از شکنجه نیامده است و شکنجه حتی بر سگ هار نیز نباید انجام شود.
قاضی گفت: بعد از اینکه شما را شکنجه داده بودند این متن را هم دادند که بخوانید؟
جلیلیان گفت: بلایی که سر من آوردند سر هیچ سگ هاری نیامده است. ریاکاری و ظاهرسازی راه به جایی نمیبرد و اینها ۴۳ سال است که با اعضای خود و مردم و گروههای دیگر هم صادق نیستند. با دیکتاتوری و اعمال خشونت میخواهند حرف خود را پیش ببرند.
جلیلیان گفت: وقتی ما را به ایران آوردند مدتی در هتل فردوسی بودیم و از آنجا که من افسر ارتش بودم بعد از مدتی من را به زندان اوین بردند و بعد در دادگاه ۱۰ سال زندان تعلیقی به من دادند و دوباره به هتل فردوسی بردند. میدیدم که خانوادهها میآیند و از آنجا بچههایشان را تحویل گرفته و میروند. آن موقع بود که خیالم راحت شد که اعدام در کار نیست.
وی با بیان اینکه مسعود رجوی همه چیز را با زور میخواهد و اسم خود را هم سیاستمدار گذاشته است، افزود: خطاب به مسعود رجوی میگویم، تو ما را به ایران فرستادی و فکر کردی دیگر هیچکس ما را در این کشور قبول نمیکند، اما میبینی که تو و سازمانت در ایران جایگاهی ندارید. همان ۲ یگان شورشیتان که پارچه آتش میزنند، اینها نیرو برای شما نمیشوند. تو مرتکب اشتباه شدی. تو اگر مردانگی داری باید از من طلب حلالیت کنی. زندگی من را از هم پاشاندید من هیچ دشمنی نداشتم و فقط خسته شده و میخواستم به کشورم برگردم. وقتی اعلام بریدگی از سازمان کردم تنها هدفم همین بود و نمیخواستم به سازمان دیگری بپیوندم. چه بسا اگر فرصتی به من میدادند من به آنها برمیگشتم، اما زجر زیادی به من دادند و کرامت انسانی من را خرد کردند.
جلیلیان گفت: وقتی آقای رفیعنژاد که من را بازجویی میکرد، میگفت اینجا دیگر آنجا نیست. من به او گفتم که مگر شما پیرو امام حسین (ع) نیستید که در شب عاشورا چراغها را خاموش کرد که هرکسی نمیخواهد برگردد. به من گفت: این مسائل برای مردم است و حرفهای اضافی مطرح نکن. جهانشاهی بیچاره را به اسم مزدور معرفی کردند، این فرد گروهبانی بود که اسیر شده بود و ۵ سال در کمپ پناهندگی بود و بعد این هم جزو اسرایی بوده که به سازمان پیوسته است. اسد پاک هم همینطور بود. مسعود رجوی فکر میکند اگر بگوید افرادی از ایران بریدند و به او پیوستند، کسی باور میکند. خطاب به مسعود رجوی میگویم، اعتراف اجباری و این شکنجه اجباری و تعهد گرفتن و تهدید به تجاوز جنسی از تو شروع شد و دیگران از تو یاد گرفتند و این امور سابقه زیادی نزد شما دارد و مردم این امور را فهمیدند و دیگر گول حرفهایتان را نمیخورند.
جلیلیان، عضو جدا شده از سازمان مجاهدین خلق بیان کرد: اعضای این گروهک تروریستی همیشه برخلاف خواسته مردم شنا کردند، شعار آنها زن، مقاومت و آزادی است. آنها میخواهند عقیده خود را به زور به مردم بقبولانند. با این روشها راه به جایی نمیبرند و برای همین است که ۴۳ سال است، درجا میزنند. یک تعدادی از افراد را هم که در اردوگاه آلبانی اسیر کرده بودند، باور کنید از همه آنها نیز به نوعی تعهد (غیر اخلاقی) گرفتند.
وی اضافه کرد: وقتی این استراتژی ارتش آزادیبخش به گل نشست، مسعود رجوی به هر وسیلهای متوسل میشد تا خود را از زیر آوار بیرون بیاورد. در عراق اینهمه جنایت کردند و افراد زیادی را به کشتن دادند چه اتفاقی افتاد؟ چه نتیجهای داشت؟ هیچکسی وجود ندارد که دیده باشد مسعود رجوی از خود انتقاد کوچکی کرده باشد. اینها نه انتقاد پذیر هستند و نه مشکلات خود را قبول میکنند، اما در عمل دوست دارند که همه در مقابل آنها کرنش کرده و از آنها پیروی کنند.
جلیلیان با بیان اینکه من هم اکنون عضو هیچ حزب و سازمانی نیسیتم، اهل سیاست هم نیستم، گفت: بارها به اعضای این سازمان در عراق گفتم که میخواهم دنبال زندگیم بروم ولی اعتنایی به حرفهایم نکردند. در شورای مدیریت تعدادی از اعضا عضو هستند که هر کدام یک رای در این شورا دارند، فردی مانند فاطمه سنجابی که ۶ کلاس سواد دارد، او را عضو شورای مدیریت کردند و خب این فرد چگونه از مواضع این گروهک اطلاع دقیقی داشته باشد و بتواند از شعارهایشان دفاع کند، آنها با این تفاوتها انتظار دارند اعضایشان مانند حزب کردستان که ۷۸ سال سابقه حزبی دارد، عمل و اقدام کنند.
وی تاکید کرد: اعضای مجاهدین خلق به شکل عجیبی به تکرار اشتباهاتشان میپردازند و بر ماندن روی این اشتباهها، مُصر هستند. معتقد هستم سازمان مجاهدین هیچ پایگاه اجتماعی در ایران ندارد. چند نفری هم هستند که میآیند عکسهای مریم رجوی را در چند کوچه خلوت میچسبانند، افراد معدودی هستند. این گروهک تروریستی ۴۰ سال درجا زده و اگر ۴۰ سال دیگر نیز درجا بزند هیچ فایدهای ندارد.
قاضی با تشکر از همه حاضران در جلسه گفت: تنفس دادگاه را اعلام میکنم. جلسه بعدی دادگاه، در دوم بهمن برگزار میشود.
انتهای پیام/