تناقضات معمار تحریمها/ وقتی «ریچارد نفیو» آشکارا دروغ میگوید + مصادیق
هرچند کتاب «هنر تحریمها» دشمنی رژیم آمریکا با ملت ایران را اثبات میکند، اما در اثنای این کتاب به مواردی بر میخوریم که کاملا دروغ بوده و در تناقض آشکار با اصل «رعایت امانت» در نقل مطلب است. موضوع زمانی روشن میشود که آن را با کتاب «گذری در تاریخ؛ خاطرات علیاکبر صالحی» تطبیق دهیم.
خبرگزاری میزان -
نفیو در کتاب «هنر تحریمها، نگاهی از درون میدان»، به تشریح چارچوب فکری و عملی خود در طراحی تحریمها علیه ایران با هدف افزایش حداکثری تاثیر و موفقیت آنها میپردازد و توضیح میدهد که درد تحریمها را چه زمانی، چگونه و بر کجا میتوان وارد کرد.
نویسنده ضد ایرانی این کتاب در حالی با افتخار از اعمال فشار اقتصادی به مردم ایران و به عبارتی از تحمیل «درد» به مردمان ایران اسلامی ابراز افتخار میکند که این موضوع با اراجیف و تُرّهات سردمداران رژیم آمریکا مبنی بر دوستی با مردم ایران در تناقض شدید است.
هرچند کتاب «هنر تحریمها» - ترجمه و انتشار مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی - دشمنی رژیم آمریکا با ملت ایران را اثبات میکند، اما در اثنای این کتاب به مواردی بر میخوریم که کاملا دروغ بوده و در تناقض آشکار با اصل «رعایت امانت» در نقل مطلب است. موضوع زمانی روشن میشود که آن را با کتاب «گذری در تاریخ؛ خاطرات علیاکبر صالحی» - تدوین و تنظیم معاونت پژوهشی و مطالعاتی مرکز مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه - تطبیق دهیم.
شیطنت و خیانت منافقین
چند روز پس از سفر اول آقای البرادعی و گروه همراهش به ایران و بازدید از محل احداث UCF اصفهان، منافقین اعلام کردند که ایران در نطنز فعالیت سری انجام میدهد.
در آن برهه زمانی بنده در تهران حضور داشتم و این خبر را از رادیو شنیدم.
همچنان که گفتم خوشبختانه قبل از انتشار این خبر، آقای البرادعی را در جریان کار گذشته بودم که هدف از تبدیل اورانیوم به UF6 غنیسازی است و لذا بدون اجازه مقامات مافوق نیت غنیسازی را بهصورت سربسته و با اجتهاد خودم به اطلاع آقای البرادعی رسانده بودم. چقدر هم خوب شد که بنده این کار را انجام دادم. ناگفته نماند که این کار خدا بود. البته این موضوع را بهصورت کتبی منعکس نکردم؛ چون اجازه نداشتم چیزی را کتبی بگویم.
به همین خاطر وقتی ادعای منافقین در رسانههای بینالمللی خصوصا در شبکه خبری CNN پخش شد، آقای البرادعی فورا در خصوص آن واکنش نشان داد و جوانمردانه ضمن رد ادعای منافقین گفت: «من از هدف ایران برای غنیسازی مطلع بودم و قبلا در جریان قرار گرفته بودم.»
بعد از اعلام نظر آقای البرادعی در رابطه با فعالیتهای ما در نطنز، منافقین ساکت شدند. ولی رسانههای غربی آنقدر در ساخت افکار عمومی و بزرگنمایی موضوعات قوی هستند که گویا ما واقعا داشتیم فعالیت سری انجام میدادیم و حتی با شگردهای خاص رسانهای خود، اظهارات آقای البرادعی را هم محو و کمرنگ کردند. غربیها که گوششان به این چیزها بدهکار نیست؛ خبرهای بیاساس منافقین را بهانه قرار دادند و به قدری در رسانهها سروصدا کردند که حرفهای البرادعی آرام آرام اثر خود را از دست داد.
میخواهم بگویم وقتی غرب بخواهد شیطنت کند، چگونه کار خود را انجام میدهد.
طبق مقررات آژانس بینالمللی انرژی اتمی و براساس کد ۳/۱، باید ۱۸۰ روز قبل از اینکه مواد هستهای وارد تاسیساتی بشود موضوع به آژانس اعلام گردد؛ یعنی طبق این کد، ما میتوانستیم نطنز را بسازیم و ۶ ماه قبل از اینکه اورانیوم برای غنیسازی به آنجا منتقل شود، آژانس را مطلع کنیم، ولی زمانی که منافقین این خبر را پخش کردند، هنوز مدت زمان بیشتری برای راهاندازی این تاسیسات مانده بود. پس ادعای منافقین از نظر مقررات بینالمللی هم توجیهی نداشت، ولی موضوع دستاویز غربیها قرار گرفت.
در آن زمان قبل از اینکه بررسی پرونده ایران آغاز شود، بحث محور شرارت توسط جورج بوش مطرح شده بود که رئیس جمهور آمریکا سه کشور کره شمالی، ایران و عراق را بهعنوان محور شرارت معرفی کرده بود. بحث اصلی آنها این بود که عراق و کره شمالی سرگرم تولید سلاح هستهای هستند و میبایست جلوی آنها را بگیریم.
از طرفی، چون ایران هم جزو محور شرارت بود، وقتی که به سراغ کره شمالی و عراق رفتند بنا داشتند که سراغ ما هم بیایند. به خاطر دارم در آن زمان یکی از خبرنگاران آژانس فرانسپِرس که آمریکایی هم بود به من گفت: ایران توی بد چاهی گیر خواهد افتاد. گفتم: شما نگران ایران نباشید، ایران بلد است چگونه مشکلاتش را حل کند، بهتر است شما نگران خودتان باشید.
از این به بعد پرونده هستهای جمهوری اسلامی ایران وارد مرحله خاصی شد و غربیها این موضوع را در دستور کار شورای حکام آژانس بینالمللی انژی اتمی قرار دادند. بنده هم طی گزارشی به شورای حکام متذکر شدم که آقای البرادعی در سفر به ایران از تاسیسات هستهای ما بازدید کرده و از روند فعالیتهای ما باخبر بودهاند. در سخنان خود متذکر شدم که چگونه ممکن است در کنار این اتوبان عمومی دست به کارهای سری بزنیم؟
داستان منافقین من را به یاد «اصحاب مطایبه» میاندازند. به هرحال در خصوص مسائل هستهای، منافقین علیه ما بسیار تلاش کردند و خیانت آنها در حوزههای مختلف کاملا مشهود بوده است، خیانت به مفهوم اینکه کسی خودش را ایرانی میداند و بجای اینکه از هموطن و سرزمینش در مقابل خصم دفاع کند، با خصم بر علیه هم وطنانش متحد میشود.
ما در جنگ تحمیلی دیدیم که منافقین با کمال پررویی و رذالت، حتی زمانی که بچههای ما را در مدارس بمباران میکردند با صدام دیدهبوسی کردند. هیچ وقت فراموش نمیکنم زمانی که در ایلام هواپیماهای عراقی مدرسهای را بمباران کردند و در یک لحظه دهها دانشآموز را شهید کردند.
در مسائل هستهای هم، منافقین جزو اولین نفراتی بودند که این مسئله را تحت عنوان افشاگری، مطرح کردند با اینکه این مسئلهای روشن بود و خیلیها در داخل کشور از آن اطلاع داشتند. ولی منافقین موضوع نطنز را بهعنوان یک حرکت سری در ایران مطرح کردند. خب مگر ما تاسیسات نطنز به آن بزرگی و وسعت را در کنار اتوبان نساختیم، به خوبی هم میدانستیم که ماهوارهها هم هستند و رصد میکنند. حتی گاهی مردمی که از آنجا عبور میکردند به آنجا میگفتند ایستگاه اتمی؛ لذا مگر میشود در کنار اتوبان کار سری انجام داد؟ ولی منافقین جهت خوش خدمتی به دشمنان کشورمان، این مسئله را بززگنمایی کرده و اینگونه جلوه دادند که این کار سری بوده است.
منافقین در بسیاری از قضایای کشور، مانند هستهای دخالت میکردند، اما تمرکز اصلی تجسس آنها بیشتر بر مسائل هستهای بود. البته ما تذکرات لازم را برای مقابله با عملکرد آنها داده و میدهیم، ولی آنها هم بهطور مداوم شیوههایشان را عوض میکنند، چون آنها را آموزش میدهند. آنها تلاش میکردند از طریق نفوذ به درون ساختار سازمان انرژی اتمی یا استراق سمع، افراد را شناسایی و معرفی کنند، حتی دلیل عمده شهادت دانشمندان هستهای ما به خاطر شناسایی منافقین و خیانت آنها به وقوع پیوست. اینها موارد با اهمیت را شناسایی و به دشمن اعلام میکردند. هرکدام از این عزیزان واقعا غیرقابل جایگزین هستند، ولی از منظر توقف حرکت و فعالیتهای هستهای نتوانستند کاری از پیش ببرند.
منافقین هنوز هم در مسائل سازمان تمرکز دارند و تلاش میکنند اطلاعات به دست بیاورند.
البته نباید فراموش کرد که ما بارها اعلام کردهایم که فعالیتهای ما صلحآمیز است، ولی موضوع بحث مالکیت فکری است نه بحث مسائل هستهای! شما کارخانه خودروسازی هم که داشته باشید، یک بخشهایی از آن غیرقابل دسترسی است، مثلا جاهایی که نقشهها را میکشند و یا طراحیها و سیاستهای کلی را تعین میکنند و جاهایی از این دست. به اینها اسناد صنعتی میگویند، اسنادی که مالکیت فکری و معنوی دارند. ما نمیخواهیم اسناد سانتریفیوژهایمان جایی انتشار پیدا کند. ما اعلام کردهایم که سانتریفیوژ میسازیم، ولی این منطقی نیست که بیاییم تمام نقشهها و دادهها را علنی کنیم، هیچ کس در دنیا این کار را انجام نمیدهد.
اما منافقین شیطنتها و خیانتهایشان را میکنند و غربیها نیز با کمک آنها همواره در این زمینه تلاش دارند نیتهای سوء خود را عملی کنند. مثلا دستگاههای آلوده میآورند یا در سیستم خرید ورود پیدا میکنند و خریدهایی که انجام میشود در آنها خرابکاری صنعتی انجام میدهند، ولی خوشبختانه جمهوری اسلامی نیز تدابیر پیشگیرانه را اندیشیده است. اوج حمله استکبار به صنعت هستهای کشورمان استاکس نت بود که به موقع متوجه شدیم و جلویش را گرفتیم.
اعلام فوردو
رئیس سازمان انرژی اتمی درباره اعلام فوردو نیز میگوید: همان روزهای اول که به سازمان انرژی اتمی آمدم آقای مهندس آقازاده، رئیس وقت این سازمان مرا به یکی از مراکز هستهای در حال ساخت که امروزه نامش فوردو است، بردند. فوردو نام روستایی نزدیک شهر قم است. طبق اطلاعات موجود، در زمان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، روستای فوردو بیشترین شهید را در بین روستاهای کشور داشته است. به اعتبار پاسداشت شهدای این روستا، نام فوردو برای این مرکز مهم انتخاب شد. البته این نام توسط جناب آقای دکتر حسن فیروزآبادی، رئیس محترم وقت ستاد مشترک نیروهای مسلح در دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی پیشنهاد و تصویب گردید.
در زمان ریاست آقای آقازاده تاسیسات فوردو به آژانس بینالمللی انرژی اتمی اعلام نشده بود؛ به سبب اینکه فعالیت هستهای در آنجا آغاز نشده بود و صرفا در مرحله ساختمانسازی بود.
طبق مقررات و آییننامه بند ۳/۱ قدیم آژانس، نیازی هم نبود تا آن را اعلام کنیم. چون طبق این آییننامه ۶ ماه قبل از اینکه مواد هستهای وارد مرکز یا سایت هستهای شود باید آژانس را مطلع نمود و طبق همین آییننامه، در زمان احداث ساختمان نیازی به اعلام نبود. البته بعدا این آییننامه تغییر نمود و بند ۳/۱ جدید با شرایط متفاوت جایگزین شد. به هرحال طبق تصمیمات سیاسی کشور ما خودمان را مکلف به اجرای بند ۳/۱ جدید نمیدانستیم.
اما من به لحاظ تجربه ۵ ساله خود در آژانس بینالمللی انرژی اتمی، خدمت آقای دکتر احمدینژاد رفتم و گفتم: درست است که ما آنجا فقط ساختمانسازی میکنیم، اما بهتر است اعلام کنیم که تصمیم داریم در فوردو تاسیسات هستهای ایجاد کنیم و اگر این اطلاعرسانی انجام نشود با توجه به اینکه آنها دنبال بهانه هستند، دوباره همانند نطنز شیطنت نموده و میگویند که اینها باز هم کار سری میکنند. متاسفانه در میان پرسنل هم کسانی هستند که اطلاعات را میبرند.
از قضا یکی از این عناصر نفوذی هم که قبلا اطلاعاتی از فوردو به آمریکاییها داده بود و آمریکاییها اطلاعات را نگه داشته بودند که یک روزی مثل پتک بر سر ایران بزنند و بگویند دیگر تمام شد و این آخرین ضربه شمشیری است که ما میزنیم و ایران را به قول معروف در زمینه هستهای ضربه فنی میکنیم.
به آقای دکتر احمدینژاد تاکید کردم و گفتم: خواهش میکنم سریعا آژانس را مطلع کنیم و اگر این کار را نکنیم ضربه بزرگی خواهیم خورد. ایشان هم گفت: اشکال ندارد این کار را بکنید.
وقتی اجازه گرفتم خیالم راحت شد. نامهای تنظیم و به وین فرستادیم. آن زمان نماینده ما در نزد آژانس بینالمللی انرژی اتمی در وین آقای دکتر علیاصغر سلطانیه بود. به ایشان پیغام دادم که هرچه سریعتر موضوع فوردو را به آقای البرادعی، مدیر کل آژانس بینالمللی انرژی اتمی گزارش کنید.
محتوای نامهای که تهیه شد این بود که ما تاسیسات جدیدی در نزدیکی قم در حال تاسیس داریم و میخواهیم در آینده در آنجا فعالیت هستهای انجام دهیم و در حال حاضر هم در حد ساختمانسازی است. در نامه به خوبی یادآور شدیم که تا به حال هیچ مواد هستهای به آنجا نبردهایم و گفتیم که هرچند تکلیفی هم برای این اعلام نداشتیم، اما از باب شفافسازی، این موضوع را اعلام میکنیم.
من براساس تجربهای که در آژانس داشتم نمیخواستم بهانهای در اختیار آمریکاییها قرار دهم هرچند میدانستم که آنها شیطنت خودشان را خواهند کرد. ضمن اینکه همچنان که گفتم آمریکاییها اطلاعات را از طریق فردی که بعدها در ایران دستگیر شد، گرفته بودند، اما خیلی از مسئولین در ایران فکر نمیکردند که آنها مطلع هستند.
وقتی آقای سلطانیه به دفتر آقای البرادعی وارد میشود به او میگویند که ایشان برای عزیمت به واشنگتن به فرودگاه رفته است. وقتی این خبر را از دکتر سلطانیه دریافت کردم به او گفتم: فورا به فرودگاه رفته و نامه را به دست آقای البرادعی برسانید. طبیعی است که وقتی آقای البرادعی نامه را ببیند خوشحال میشود و میگوید: احسنت به ایران که مرکزی هستهای را قبل از راهاندازی اعلام کرده است.
البرادعی پس از رسیدن به واشنگتن به وزارت امور خارجه امریکا میرود و با خوشحالی به آمریکاییها میگوید: ببینید! ایرانیها یک مرکز هستهای را قبل از راهاندازی رسما اعلام کردهاند. وقتی که او این موضوع را به آنها میگوید، یک دفعه آمریکاییها با آقای البرادعی تند میشوند و میگویند: یعنی چه؟ شما چرا این نامه را گرفتهاید؟ البرادعی جواب میدهد: من نمیفهمم، ایران اگر به شما اعلام نکند، میگویید چرا اعلام نکرده و اگر اعلام کند عصبانی میشود که چرا اعلام کرده و تو چرا نامه را گرفتهای؟
اما نکته جالب اینجاست که قرار بود اجلاس گروه ۲۰ در پیتسبورگ آمریکا برگزار شود و آمریکاییها هم خود را آماده کرده بودند که موضوع را در آنجا فاش نموده و اینگونه طرح کنند که: «ایرانیها در مکانی اطراف شهر قم، به صورت مخفیانه آن هم در دل کوه در حال احداث تاسیسات هستهای هستند و آژانس را هم مطلع نکردهاند. پس ملاحظه کنید آنهایی که ادعا میکنند به دنبال اهداف صلحآمیز هستند با این برنامهها به دنبال چه اهدافی هستند.»
به لطف خدا، مقدمات دسیسهای که آنها آماده کرده بودند یک دفعه بر هوا شد و تمام سحر آنها باطل گردید. آمریکاییها از غافلگیری خود خیلی ناراحت شده بودند هرچند در مصاحبههایشان باز هم تکرار حرفهای گذشته را داشتند و به روی مبارکشان نمیآوردند، ولی دیگر فایدهای نداشت، زیرا که سند رسمی از طرف ایران برای آژانس ارسال شده بود.
مهاجمان ناشناس؟!
نوسنده امنیتی کتاب «هنر تحریمها» در بخشی از صفحه ۹۰ این کتاب، بدون اشاره به ماهیت قاتلان شهدای هستهای، آنها را «مهاجمان ناشناس» معرفی میکند و مینویسد: «حمله به دانشمدان هستهای ایران توسط «مهاجمان ناشناس» در سال ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ و ... قربانیان قتلهای مذکور شهدای ملی نام گرفتند.
ریچارد نفیو که به مدت ۱۰ سال مسئول امور ایران در شورای امنیت ملی در کاخ سفید بوده است قطعا به خوبی میداند که قاتلان شهدای عزیز هستهای نه «مهاجمان ناشناس» که بلکه مزدوران سرویسهای جاسوسی غربی - عبری بودند.
رئیس سازمان انرژی اتمی در صفحه ۳۰۱ و ۳۰۲ کتاب خاطرات خود با عنوان «چرا دکتر شهریاری ترور شد؟» میگوید: به نظرم یکی از دلایل مهمی که باعث شد دکتر شهریاری ترور شود، ارائه مقالات متعددی بود که او در یک فاصله کم در مجلات علمی بینالمللی به چاپ رساند. مقالات او از نظر علمی بسیار قوی بود. آنهایی که اهل فن هستند و به اصطلاح در این زمینه دستی دارند متوجه شده بودند که نابغهای در این کشور در حال شکوفایی است.
از طرف دیگر دکتر شهریاری بهعنوان نماینده ایران در پروژهای به نام پروژه «سینکرترون سزامی» فعالیت داشت که محل آن در اردن بود. در این پروژه نمایندهای هم از رژیم صهیونیستی هم شرکت دارد. قرار است یک شتابدهنده سینکرترون در اردن مستقر شود و تعدادی از کشورهای خاورمیانه در آنجا همکاری و فعالیت علمی داشته باشند. ایشان نماینده ایران در این پروژه بود و هرچند ماهی یک بار در جلسات علمی آنجا حضور مییافتند. در آن جلسات اظهارات علمی دکتر شهریاری بهگونهای بود که مورد شناسایی رژیم صهیونیستی قرار میگیرد. آنها متوجه شده بودند که چه نابغهای در ایران هست. متاسفانه این موارد زمینهساز شد که جنایتکاران و تبهکاران صهیونیست بهترین عالم و دانشمند وارسته را از ما بگیرد. خداوند او را با صدیقین محشور بگرداند.
همانطور که گفتم وقتی غنیسازی ۲۰ درصد را طرح کردم دکتر شهریاری گفت: من محاسبات آن را انجام میدهم. او اولین بار بود که این محاسبات را انجام میداد. او با یک نرمافزار کامپیوتری مورد نیاز برای محاسبات آشنایی زیادی داشت و این نرمافزار خیلی پیشرفته بود و با استفاده از آن نرمافزار توانست محاسبات را انجام دهد.
از این موفقیت بیش از یک یا دو هفته نمیگذشت. جلسهای داشتیم که خود دکتر شهریاری هم آمده بود. اگر بگویم عین فرزندم و حتی بیشتر دوستش داشتم، غلو نکردهام. در آن روز او را بوسیدم و به تیم حفاظتی او گفتم: اگر دو چشم دارید، دو چشم دیگر هم قرض کنید و بیشتر از او محافظت کنید.
اصلا آن موقع خبری نبود، ولی من این حرف را زدم. دو یا سه هفتهای از پایان محاسبات ایشان نگذشت که او به درجه رفیع شهادت نایل آمد. زمانی که خبر شهادت او را شنیدم برای انجام آزمایش پزشکی به کلینیک درمانی ریاست جمهوری واقع در بلوار کشاورز رفته بودم. صبح بود که به من زنگ زدند. البته هنوز مطمئن نبودند که شهید شهریاری است یا فرد دیگری؛ فقط گفتند دو نفر ترور شدهاند؛ اما ساعتی بعد مطلع شدم که یکی دکتر عباسی و نفر دوم دکتر شهریاری است. خوشبختانه به دکتر عباسی آسیب چندانی وارد نشده بود، چون حواسش جمع بوده و زود از خودرو بیرون پریده بود. خانم دکتر شهریاری هم خودش را نجات داده بود، ولی شهید شهریاری در آن لحظه مشغول مطالعه و اصلاح تز یکی از دانشجویانش بوده و دیر متوجه بمبی شده بود که توسط تروریست رژیم صهیونیستی به بدنه خودرو نصب گردیده بود؛ یعنی او در عالم خودش بوده و تا بفهمد چه اتفاقی افتاده و فرصت کند کمربند را باز کند و بیرون بیاید به شهادت میرسد.
بعد از پیگیری حادثه بمبگذاری، سریعا خودم را به بیمارستانی که شهید شهریاری را به آنجا برده بودند، رساندم. در آنجا صداوسیما با من مصاحبهای داشت. به خاطر دارم که شدت تاثر من در آن روز مصاحبه وصفناپذیر بود. از شدت بغض در گلو قادر به انجام و ادامه مصاحبه نبودم. من در طول زندگیام تعدادی از عزیزانم را از دست دادهام. وقتی پدرم که خیلی دوستش داشتم به رحمت خدا رفت این غم برایم فوقالعاده سنگین بود، ولی شهریاری که به رحمت خدا رفت سنگینتر از رفتن پدرم بود. طوری شدم که آن روز نمیتوانستم روی پاهایم بایستم. وقتی که صدا و سیما در بیمارستان با من مصاحبه میکرد نمیتوانستم جلوی گریه و اشک خودم را بگیرم. خیلی فروریخته بودم؛ چون من بیشتر از دیگران میدانستم که چه گوهری را از دست دادهایم. نامش همیشه جاودان و راهش پاینده باد.
بعد از این حادثه همه ما نگران ادامه پروژه بودیم با خود گفتم حالا چه کسی این محاسبات را ادامه میدهد تا اینکه بچههایی که با او کار میکردند پیام فرستادند که نگران نباشید. ظاهراً دکتر شهریاری از زمانی که پروژه را شروع کرده بود برای آنها کلاس درس گذاشته بود. او براساس آیندهنگری چند نفری را در اصفهان آموزش داده بود.
اما این مقام ضد ایرانی در حالی در کتاب خود «قاتلان شهدای هستهای ایران اسلامی» را «مهاجمان ناشناس» مینامد که اگر اهمیت خدمت صادقانه و ارزش وجودی آنها به ملت ایران به خوبی شناسانده شود هرگز نه تنها جنایت قاتلان آنها بلکه حامیان این قاتلان را نیز نخواهند بخشید و آنها را فراموش نخواهند کرد.
از همان ابتدا که دکتر شهریاری دانشجوی من بود، متوجه استعداد بالا و ویژگیهای خاص او شده بودم. بسیار متدین، بااخلاق و خیلی هم باهوش بود. تز کارشناسی ارشد شهید شهریاری با من بود. جالب است که بگویم ادامه آن کاری که در آرژانتین انجام داده بودم را بهعنوان تز به ایشان دادم. کار بسیار زیبایی بود. اولین قدم در شبیهسازی قلب رآکتور بود، اما خیلی مقدماتی. الان خیلی پیش رفتهایم، ولی آن موقع این طور نبود. این خاطره مربوط به حدود ۲۰ سال پیش است. کار مربوط به اولین قدم در شبیهساز قلب رآکتور بود به عبارت دیگر چگونه میتوان قلب رآکتور را با کامپیوتر بهصورت مجازی و با استفاده از فرمولها و محاسبات شبیهسازی کنیم.
همچنان که قبلا یادآوری کردم زمانی که برای دوره مطالعاتی به آرژانتین رفتم توانستم نرمافزار نسبتا بزرگی را در ارتباط با برخی محاسبات دینامیکی رآکتور بنویسم. وقتی به ایران آمدم این نرمافزار و پروژه را به شهید شهریاری دادم. برای تز مقطع کارشناسی ارشد این پروژه را برای او تعریف کردم و خواستم که آن را توسعه دهد و تبدیل به یک نرمافزار شبیهساز رآکتور کند بهگونهای که با حرکت میلههای کنترل رآکتور بتوان تغییر قدرت رآکتور را روی نمایشگر کامپیوتر دید. شبیه سازی که دکتر شهریاری انجام داد تقریباً میتوان گفت: جزو اولین شبیهسازهایی است که بهصورت نرمافزاری در کشور انجام شد. او ادامه دهنده فعالیت تحقیقاتی بنده در آرژانتین بود.
با توجه به ارائه درسهای مختلف، شاید یکی از شگردهای معلمی این باشد که زمانی که بعضی مسائل را نمیتوانند حل کنند به دانشجویان واگذار کنند. مسائلی که حل آنها بسیار مشکل بود به دانشجوها میدادم و هر مسئلهای را که به شهریاری میدادم حل میکرد. بعضی مواقع با خودم میگفتم: خدایا! چگونه راهحل به ذهن این دانشجو میرسد، ولی به ذهن من نمیرسد. شهید شهریاری ذهن منظم، منطقی و شفافی داشت. پیشفرضها و ورودش به مسئله همواره درست بود. خلاصه من در وصف این مرد هرچه بگویم کم گفتهام. خدا درجاتش را عالی بگرداند.
ایمان دکتر شهریاری
یک بار که محضر حضرت آیتالله جوادی آملی رسیدم؛ معظم له خیلی از سجایا و اخلاق دکتر شهریاری تعریف کرد. دکتر شهریاری با ایشان در تماس بود و علاقه زیادی به قرآن و مجموعه تفاسیر آیتالله جوادی آملی داشت. دکتر شهریاری از من نزد ایشان تعریف کرده بود؛ لذا آیتالله جوادی آملی در آن ملاقات فرمودند: تدریس بچهها نتیجه بهتری دارد و شما کار تدریس را ادامه بدهید. به ایشان عرض کردم مگر میشود هم کار اجرایی داشت و هم تدریس خوب، اینها بهسختی قابل جمعاند. با توصیه ایشان بنده سعی میکنم روی پروژههای کارشناسی ارشد و دکترا با دانشجویان عزیز همکاری کنم.
دکتر شهریاری به خمس، زکات و کمک به مستمندان توجه ویژهای داشت برای نمونه خانواده مستمندی از استان اصفهان با او تماس میگیرند، ایشان بررسی میکند و بعد از بررسی بخشی از حقوقش را ماهانه برای آن خانواده هزینه میکرد. حالا شما فکر کنید مگر حقوق استادی چقدر است؟ ولی او بهطور منظم از حقوق خودش یک مستمری برای آن خانواده در نظر گرفته بود.
او در کوتاهترین زمان ممکن، استاد تمام دانشگاه شد. زمانی که میخواست از مرتبه استادیاری به دانشیاری ارتقا یابد افتخار داشتم که در کمیته ارتقا حضور داشته باشم. مشاهده کردم که او با چه سرعتی همه مسیرهای ارتقا را طی کرده است. او از جمله افرادی بود که مصداق این عبارت است که یک شبه ره صد ساله را طی کرد. او نه تنها در علوم تخصصی به درجه ممتاز رسیده بود بلکه در تهذیب نفس هم به مراتب عالی انسانی رسیده بود. هم دین داشت هم علم، به مانند پرندهای بود که دو بال سالم داشت و میتوانست اوج بگیرد که صدالبته او بسیار اوج گرفت. گاهی که با خود تنها میشوم احساس میکنم که حیف بود بزرگواری مثل او مهجور بماند. اگرچه او در بین استادان مهجور نبود، ولی با شهادتش در سطح عموم جامعه نمایان شد.
زمانی که به سازمان انرژی اتمی آمدم یکی از بحثها در باب غنیسازی به محاسبات بحرانیت مربوط میشد. دسترسی به مقالات مرتبط با موضوع، کار دشواری بود. به اضافه روش انجام کار هم خیلی روشن نبود. در بخش محاسباتی موضوع غنیسازی بیست درصدی، به دنبال کسی بودم که کمک کند، با دکتر شهریاری صحبت کردم و از او پرسیدم: آیا این محاسبات را میتوانی انجام دهی؟ ایشان با تواضع خاص پاسخ داد: انشاءالله پیگیری خواهم کرد، او این محاسبات را به بهترین نحو انجام داد و در فاصله کمی، عدهای را هم آموزش داد و حقالزحمه هم دریافت نکرد.
خدا شهید شهریاری را رحمت کند من هرچه در وصف او بگویم کم گفتهام. خدا درجاتش را عالی بگرداند.
رئیس سازمان انرژی اتمی در صفحات ۳۰۳ تا ۳۰۵ کتاب «گذری در تاریخ» درباره شهید شهریاری نیز با عنوان «گزارش شهادت دکتر شهریاری به مقام معظم رهبری» میگوید: بعد از شهادت دکتر شهریاری توفیق یافتم و خدمت مقام معظم رهبری رسیدم. ایشان فرمودند: شما از شهادت شهید شهریاری خیلی متاثر شده بودید؟ یک مقدار راجع به ایشان برای من توضیح بدهید. عرض کردم: اگر برای شهید شهریاری در مسائل علمی جدا از حسن خلق و جنبههای اخلاقی او نمره صد در نظر بگیرم و در کنار او بخواهم به بهترین فردی که در زمینه علم هستهای در کشور میشناسم نمره بدهم به زحمت میتوانم نمره پنجاه یا شصت بدهم. حضرت آقا فرمودند: یعنی یک چنین فاصلهای است؟ عرض کردم: بله، او نسبت به دانشمندان هستهای کشور در جایگاه ویژهای بود. واقعا فوقالعاده بود.
در ادامه معرفی دکتر شهریاری، باید عرض کنم که ما شخصیت بزرگی را از دست دادیم. قبل از اینکه این پروژه را به دکتر شهریاری واگذار نمایم، به او پیشنهاد مسئولیت بخشی از سازمان را کردم که در جواب گفت: من علاقه به مسئولیت اجرایی ندارم. انسان عاقلی بود. به او گفتم: اشکالی ندارد. حیف هم هست که شما وقت خود را صرف امور اجرایی بکنید، به سبب اینکه در آن شرایط نمیتوانی آنگونه که لازم هست به کار علمی بپردازی؛ لذا پروژهای را پیشنهاد کردم. وقتی از موضوع پروژه مطلع شد، فوقالعاده خوشحال شد و من هرگز آن دقایق را فراموش نمیکنم.
یقین داشتم اگر دکتر شهریاری با همان شتاب که داشت به کار آن پروژه تعریفشده ادامه میداد فاصله ما با غرب در صنعت هستهای با شتاب زیادی کم میشد؛ یعنی ما به سرعت به کشورهای پیشرفته نزدیک میشدیم. پروژه خوبی تعریف کرده بودم و او هم با علاقه کار را دنبال میکرد. چهل پنجاه نفر از بهترینها را به کار گرفته بود. وجود پربرکتی داشت، همسر ایشان خانم دکتر قاسمی در رشته هستهای تخصص دارد او هم دانشجوی من بود. او قبل از شهادت همسرش در جلسهای گفت: آقای دکتر صالحی! از زمانی که شما پروژه را برایش تعریف کردهاید، شب و روز ندارد. شبها که دیر میآمد و الان که دیگر پاسی از نیمهشب گذشته میآید و صبح اول وقت هم میرود. تمام مدت در دفتر کارش روی این پروژه در آن شرکتی که ایجاد کرده بود کار میکرد، خیلی با علاقه، چون پروژه را برای کشور بسیار مفید و استراتژیک تشخیص داده بود. الحمدالله آن پروژه ادامه دارد، ولی جای شهید شهریاری خالی است. واقعا بزرگان و علما جایگاههایی دارند که هرکدامشان گلی خاص با رنگ و بویی متفاوت هستند و شاید ما در تمام طول زندگی نتوانیم مشابه آن گل را پیدا کنیم.
گروه سیاسی - وحید عظیمنیا؛ «و مَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ یَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّةٍ فِی ظُلُمَاتِ الأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یَابِسٍ إِلاَّ فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ» و هیچ برگى فرو نمىافتد مگر [اینکه]آن را مىداند و هیچ دانهاى در تاریکیهاى زمین و هیچتر و خشکى نیست مگر اینکه در کتابى روشن [ثبت]است. آیه ۵۹ سوره انعام.
مفروض اخبار «جنوب به شمال» - و بالعکس - برای اهالی رسانه آشناست. در این روش از ارتباط، کشورهای به اصطلاح پیشرفته با عنوان «شمال» و کشورهای در حال گذار یا کمتر برخوردار با عنوان «جنوب» یاد میشود. رهیافت پوشش خبری در این مشی نیز، وارونه جلوهدادن اخبار کشورهای جنوب به شهروندان کشورهای شمال است.
صنعت هستهای جمهوری اسلامی ایران یکی از قربانیان همین روش ارتباطی است چه آنکه اخبار این صنعت پیشرو و صلحآمیز نه از بدو تولد بلکه از پس از پیروزی انقلاب اسلامی به صورت کاملا وارونه و همراه با غرضورزی منعکس شد.
کتاب «هنر تحریمها» - حداقل بخشهای هستهای آن - به خوبی چنین خیانتی به ملت ایران را عریان میکند. بخشهایی که نویسنده بدون اشاره به اصل مطالب، یا حقایق را وارونه جلوه میدهد یا از کنار آن میگذرد تا مبادا شهروندان کشورهای شمال از حقایق مربوط به کشورهای جنوب مطلع شوند.
آقای «ریچارد نفیو» مسئول تیم طراحی تحریمها علیه ایران و تیم پشتیبانکننده آمریکایی در توافق موسوم به برجام است و پیش از آن به مدت ۱۰ سال، مسئول امور ایران در شورای امنیت ملی کاخ سفید و قائم مقام هماهنگی سیاست تحریم در وزارت خارجه ایالات متحده بوده است.
از این چهره آمریکایی ضدِمردم ایران به عنوان فرمانده «چریکهای کت و شلواری» جنگ تحمیلی تحریم آمریکا علیه ایران نیز یاد میشود.
مفروض اخبار «جنوب به شمال» - و بالعکس - برای اهالی رسانه آشناست. در این روش از ارتباط، کشورهای به اصطلاح پیشرفته با عنوان «شمال» و کشورهای در حال گذار یا کمتر برخوردار با عنوان «جنوب» یاد میشود. رهیافت پوشش خبری در این مشی نیز، وارونه جلوهدادن اخبار کشورهای جنوب به شهروندان کشورهای شمال است.
صنعت هستهای جمهوری اسلامی ایران یکی از قربانیان همین روش ارتباطی است چه آنکه اخبار این صنعت پیشرو و صلحآمیز نه از بدو تولد بلکه از پس از پیروزی انقلاب اسلامی به صورت کاملا وارونه و همراه با غرضورزی منعکس شد.
کتاب «هنر تحریمها» - حداقل بخشهای هستهای آن - به خوبی چنین خیانتی به ملت ایران را عریان میکند. بخشهایی که نویسنده بدون اشاره به اصل مطالب، یا حقایق را وارونه جلوه میدهد یا از کنار آن میگذرد تا مبادا شهروندان کشورهای شمال از حقایق مربوط به کشورهای جنوب مطلع شوند.
آقای «ریچارد نفیو» مسئول تیم طراحی تحریمها علیه ایران و تیم پشتیبانکننده آمریکایی در توافق موسوم به برجام است و پیش از آن به مدت ۱۰ سال، مسئول امور ایران در شورای امنیت ملی کاخ سفید و قائم مقام هماهنگی سیاست تحریم در وزارت خارجه ایالات متحده بوده است.
از این چهره آمریکایی ضدِمردم ایران به عنوان فرمانده «چریکهای کت و شلواری» جنگ تحمیلی تحریم آمریکا علیه ایران نیز یاد میشود.
نفیو در کتاب «هنر تحریمها، نگاهی از درون میدان»، به تشریح چارچوب فکری و عملی خود در طراحی تحریمها علیه ایران با هدف افزایش حداکثری تاثیر و موفقیت آنها میپردازد و توضیح میدهد که درد تحریمها را چه زمانی، چگونه و بر کجا میتوان وارد کرد.
نویسنده ضد ایرانی این کتاب در حالی با افتخار از اعمال فشار اقتصادی به مردم ایران و به عبارتی از تحمیل «درد» به مردمان ایران اسلامی ابراز افتخار میکند که این موضوع با اراجیف و تُرّهات سردمداران رژیم آمریکا مبنی بر دوستی با مردم ایران در تناقض شدید است.
هرچند کتاب «هنر تحریمها» - ترجمه و انتشار مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی - دشمنی رژیم آمریکا با ملت ایران را اثبات میکند، اما در اثنای این کتاب به مواردی بر میخوریم که کاملا دروغ بوده و در تناقض آشکار با اصل «رعایت امانت» در نقل مطلب است. موضوع زمانی روشن میشود که آن را با کتاب «گذری در تاریخ؛ خاطرات علیاکبر صالحی» - تدوین و تنظیم معاونت پژوهشی و مطالعاتی مرکز مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه - تطبیق دهیم.
ریچارد نفیو در صفحه ۲۵ کتاب «هنر تحریمها» مینویسد: مقامات آمریکایی از تجربه عراق درسهای فراوانی آموختند. برخی از این درسها، نوع پاسخ آمریکاییها به برنامه هستهای ایران را شکل داد. برنامهای که در طول سالیان دهه نود وجود داشت. اما در آگوست ۲۰۰۲ وقتی معلوم شد ایران دو پایگاه هستهای مخفی ساخته است همه نگاههای عمومی را به خود جلب کرد. این افشاگریها باعث به راه افتادن یک تحقیق بین المللی به رهبری آژانس بین المللی انرژی اتمی شد و در نهایت تحریمهای فراگیر علیه ایران شکل گرفت و در آخر نیز یک توافق هستهای به وجود آمد که از طریق آن فرآیند حذف همان تحریمها در سال ۲۰۱۵ کلید خورد.
او همچنین در بخشی از صفحه ۲۸ همین کتاب مدعی میشود: اما دنیا وقتی درک درستی از ایران و فعالیتهای هستهای و تهدیدات آن پیدا کرد که شواهد غیر مبهم و مشخصی از فعالیتهای پنهان ایران فاش شد. این شواهد در سال ۲۰۰۲ بروز و ظهور جدی پیدا کرد یعنی وقتی که شورای ملی مقاومت ایران [گروهک تروریستی منافقین]، گروهی که با سازمان مجاهدین خلق ایران مرتبط است، در یک کنفرانس خبری اعلام کرد که دو پایگاه هستهای مخفی و زیرزمینی ایران را کشف کرده است که اولی یک سوله بسیار بزرگ در شهر نطنز بود که ظاهرا ایران قرار بود در آن یک نیروگاه با پنجاه هزار سانتریفیوژ بسازد و دومی یک نیروگاه برای تولید آب سنگین در شهر اراک.
ادعای «دو پایگاه هستهای مخفی و زیر زمینی» در حالی از سوی این مقام امنیتی آمریکایی مطرح و با گروهک تروریستی منافقین همصدایی میشود که علیاکبر صالحی در کتاب خاطرات خود، نحوه اعلام نطنز و فوردو را اعلام کرده است.
اعلام نطنز
رئیس سازمان انرژی اتمی در صفحات ۲۲۰ تا ۲۲۴ کتاب «گذری در تاریخ» با عنوان «بازدیدهای البرادعی از نطنز و اصفهان» میگوید: وقتی که آقای البرادعی در جایگاه مدیر کل آژانس بینالمللی انرژی اتمی برای اولین بار به ایران سفر نمود، هنوز کارخانه UCF اصفهان ساخته نشده بود. ایشان را به اصفهان بردم و گفتم: در اینجا میخواهیم UF6 تولید کنیم؛ یعنی این کارخانه کیک زرد را به UF6 تبدیل خواهد کرد.
دلیل تولید UF6 و فرم گاز بودن آن این است که بتوانیم آن را به سانتریفیوژها تزریق کنیم، چون پودر و مایع را نمیتوان به سانتریفیوژ گازی تزریق کرد، تا بتوان عمل غنیسازی را انجام داد؛ اما اورانیوم را میتوان به صورت پودر یا به صورت گاز نگه داشت. البته راحتتر است که به صورت پودر نگهداری شود؛ زیرا گاز مشکلات خاص خود از جمله امکان نشت را دارد، اما به صورت پودر این مشکلات را ندارد، آن را داخل ظرفی ریخته و در آن را میبندیم و نگهداری میکنیم. وقتی اورانیوم به گاز تبدیل شود یک متخصص بلافاصله میفهمد که قصد غنیسازی وجود دارد؛ بنابراین در اصفهان بهصورت حضوری به آقای البرادعی فهماندیم که ما به دنبال غنیسازی اورانیوم هستیم.
در سفر دوم آقای البرادعی به ایران از تاسیسات در حال ساخت نطنز در حدود ۲۰ متری زیرزمین بازدید به عمل آمد. آن موقع فقط ستونها و سقف بتونی را زده بودند و روی سقف هم خاک ریخته بودند. وقتی که به عمق زمین میرفتیم ستونهای قطور در مساحتی حدود هفتاد هزار متر مربع در زیرزمین، منظره حیرتآوری را نشان میداد. در بخش دیگری از محوطه، در نمایشگاهی، قطعات یک سانتریفیوژ را به نمایش گذاشته بودند. سانتریفیوژ حدود صد قطعه دارد هر قطعه را بهطور جداگانه نمایش میدادند. زیر هر قطعه نیز قید شده بود که آن را چگونه و با چه وسیلهای میتوان تولید کرد. بچهها با افتخار تمام قطعات را با شرح مبسوط در نمایشگاه گذاشته بودند که بهعنوان مثال ما این سوزن را اینگونه تولید میکنیم یا مواد اولیهاش این است. درست مانند یک کتاب آشپزی؛ یعنی اگر کسی یک نوبت نمایشگاه را میدید و کارشناس بود با کمی تلاش میتوانست مقدمات تولید سانتریفیوژ را فراهم کند.
این نمایشگاه مورد بازدید آقای البرادعی و معاونش آقای گلد اشمیت (یهودی) قرار گرفت. گلد اشمیت پرسید: آقای صالحی! این چیست که اینجا گذاشتهاید؟ شما با این کارتان امکان انتشار این صنعت حساس را فراهم میکنید. البرادعی از دستاوردهای ایران خیلی متعجب و متحیر شد. با اینکه آن زمان فقط بنای نطنز ساخته شده بود و سانتریفیوژها هنوز نصب نشده بودند و تعداد سانتریفیوژها خیلی کم بود و تازه مراحل اولیه را طی میکردیم.
او همچنین در بخشی از صفحه ۲۸ همین کتاب مدعی میشود: اما دنیا وقتی درک درستی از ایران و فعالیتهای هستهای و تهدیدات آن پیدا کرد که شواهد غیر مبهم و مشخصی از فعالیتهای پنهان ایران فاش شد. این شواهد در سال ۲۰۰۲ بروز و ظهور جدی پیدا کرد یعنی وقتی که شورای ملی مقاومت ایران [گروهک تروریستی منافقین]، گروهی که با سازمان مجاهدین خلق ایران مرتبط است، در یک کنفرانس خبری اعلام کرد که دو پایگاه هستهای مخفی و زیرزمینی ایران را کشف کرده است که اولی یک سوله بسیار بزرگ در شهر نطنز بود که ظاهرا ایران قرار بود در آن یک نیروگاه با پنجاه هزار سانتریفیوژ بسازد و دومی یک نیروگاه برای تولید آب سنگین در شهر اراک.
ادعای «دو پایگاه هستهای مخفی و زیر زمینی» در حالی از سوی این مقام امنیتی آمریکایی مطرح و با گروهک تروریستی منافقین همصدایی میشود که علیاکبر صالحی در کتاب خاطرات خود، نحوه اعلام نطنز و فوردو را اعلام کرده است.
اعلام نطنز
رئیس سازمان انرژی اتمی در صفحات ۲۲۰ تا ۲۲۴ کتاب «گذری در تاریخ» با عنوان «بازدیدهای البرادعی از نطنز و اصفهان» میگوید: وقتی که آقای البرادعی در جایگاه مدیر کل آژانس بینالمللی انرژی اتمی برای اولین بار به ایران سفر نمود، هنوز کارخانه UCF اصفهان ساخته نشده بود. ایشان را به اصفهان بردم و گفتم: در اینجا میخواهیم UF6 تولید کنیم؛ یعنی این کارخانه کیک زرد را به UF6 تبدیل خواهد کرد.
دلیل تولید UF6 و فرم گاز بودن آن این است که بتوانیم آن را به سانتریفیوژها تزریق کنیم، چون پودر و مایع را نمیتوان به سانتریفیوژ گازی تزریق کرد، تا بتوان عمل غنیسازی را انجام داد؛ اما اورانیوم را میتوان به صورت پودر یا به صورت گاز نگه داشت. البته راحتتر است که به صورت پودر نگهداری شود؛ زیرا گاز مشکلات خاص خود از جمله امکان نشت را دارد، اما به صورت پودر این مشکلات را ندارد، آن را داخل ظرفی ریخته و در آن را میبندیم و نگهداری میکنیم. وقتی اورانیوم به گاز تبدیل شود یک متخصص بلافاصله میفهمد که قصد غنیسازی وجود دارد؛ بنابراین در اصفهان بهصورت حضوری به آقای البرادعی فهماندیم که ما به دنبال غنیسازی اورانیوم هستیم.
در سفر دوم آقای البرادعی به ایران از تاسیسات در حال ساخت نطنز در حدود ۲۰ متری زیرزمین بازدید به عمل آمد. آن موقع فقط ستونها و سقف بتونی را زده بودند و روی سقف هم خاک ریخته بودند. وقتی که به عمق زمین میرفتیم ستونهای قطور در مساحتی حدود هفتاد هزار متر مربع در زیرزمین، منظره حیرتآوری را نشان میداد. در بخش دیگری از محوطه، در نمایشگاهی، قطعات یک سانتریفیوژ را به نمایش گذاشته بودند. سانتریفیوژ حدود صد قطعه دارد هر قطعه را بهطور جداگانه نمایش میدادند. زیر هر قطعه نیز قید شده بود که آن را چگونه و با چه وسیلهای میتوان تولید کرد. بچهها با افتخار تمام قطعات را با شرح مبسوط در نمایشگاه گذاشته بودند که بهعنوان مثال ما این سوزن را اینگونه تولید میکنیم یا مواد اولیهاش این است. درست مانند یک کتاب آشپزی؛ یعنی اگر کسی یک نوبت نمایشگاه را میدید و کارشناس بود با کمی تلاش میتوانست مقدمات تولید سانتریفیوژ را فراهم کند.
این نمایشگاه مورد بازدید آقای البرادعی و معاونش آقای گلد اشمیت (یهودی) قرار گرفت. گلد اشمیت پرسید: آقای صالحی! این چیست که اینجا گذاشتهاید؟ شما با این کارتان امکان انتشار این صنعت حساس را فراهم میکنید. البرادعی از دستاوردهای ایران خیلی متعجب و متحیر شد. با اینکه آن زمان فقط بنای نطنز ساخته شده بود و سانتریفیوژها هنوز نصب نشده بودند و تعداد سانتریفیوژها خیلی کم بود و تازه مراحل اولیه را طی میکردیم.
شیطنت و خیانت منافقین
چند روز پس از سفر اول آقای البرادعی و گروه همراهش به ایران و بازدید از محل احداث UCF اصفهان، منافقین اعلام کردند که ایران در نطنز فعالیت سری انجام میدهد.
در آن برهه زمانی بنده در تهران حضور داشتم و این خبر را از رادیو شنیدم.
همچنان که گفتم خوشبختانه قبل از انتشار این خبر، آقای البرادعی را در جریان کار گذشته بودم که هدف از تبدیل اورانیوم به UF6 غنیسازی است و لذا بدون اجازه مقامات مافوق نیت غنیسازی را بهصورت سربسته و با اجتهاد خودم به اطلاع آقای البرادعی رسانده بودم. چقدر هم خوب شد که بنده این کار را انجام دادم. ناگفته نماند که این کار خدا بود. البته این موضوع را بهصورت کتبی منعکس نکردم؛ چون اجازه نداشتم چیزی را کتبی بگویم.
به همین خاطر وقتی ادعای منافقین در رسانههای بینالمللی خصوصا در شبکه خبری CNN پخش شد، آقای البرادعی فورا در خصوص آن واکنش نشان داد و جوانمردانه ضمن رد ادعای منافقین گفت: «من از هدف ایران برای غنیسازی مطلع بودم و قبلا در جریان قرار گرفته بودم.»
بعد از اعلام نظر آقای البرادعی در رابطه با فعالیتهای ما در نطنز، منافقین ساکت شدند. ولی رسانههای غربی آنقدر در ساخت افکار عمومی و بزرگنمایی موضوعات قوی هستند که گویا ما واقعا داشتیم فعالیت سری انجام میدادیم و حتی با شگردهای خاص رسانهای خود، اظهارات آقای البرادعی را هم محو و کمرنگ کردند. غربیها که گوششان به این چیزها بدهکار نیست؛ خبرهای بیاساس منافقین را بهانه قرار دادند و به قدری در رسانهها سروصدا کردند که حرفهای البرادعی آرام آرام اثر خود را از دست داد.
میخواهم بگویم وقتی غرب بخواهد شیطنت کند، چگونه کار خود را انجام میدهد.
طبق مقررات آژانس بینالمللی انرژی اتمی و براساس کد ۳/۱، باید ۱۸۰ روز قبل از اینکه مواد هستهای وارد تاسیساتی بشود موضوع به آژانس اعلام گردد؛ یعنی طبق این کد، ما میتوانستیم نطنز را بسازیم و ۶ ماه قبل از اینکه اورانیوم برای غنیسازی به آنجا منتقل شود، آژانس را مطلع کنیم، ولی زمانی که منافقین این خبر را پخش کردند، هنوز مدت زمان بیشتری برای راهاندازی این تاسیسات مانده بود. پس ادعای منافقین از نظر مقررات بینالمللی هم توجیهی نداشت، ولی موضوع دستاویز غربیها قرار گرفت.
در آن زمان قبل از اینکه بررسی پرونده ایران آغاز شود، بحث محور شرارت توسط جورج بوش مطرح شده بود که رئیس جمهور آمریکا سه کشور کره شمالی، ایران و عراق را بهعنوان محور شرارت معرفی کرده بود. بحث اصلی آنها این بود که عراق و کره شمالی سرگرم تولید سلاح هستهای هستند و میبایست جلوی آنها را بگیریم.
از طرفی، چون ایران هم جزو محور شرارت بود، وقتی که به سراغ کره شمالی و عراق رفتند بنا داشتند که سراغ ما هم بیایند. به خاطر دارم در آن زمان یکی از خبرنگاران آژانس فرانسپِرس که آمریکایی هم بود به من گفت: ایران توی بد چاهی گیر خواهد افتاد. گفتم: شما نگران ایران نباشید، ایران بلد است چگونه مشکلاتش را حل کند، بهتر است شما نگران خودتان باشید.
از این به بعد پرونده هستهای جمهوری اسلامی ایران وارد مرحله خاصی شد و غربیها این موضوع را در دستور کار شورای حکام آژانس بینالمللی انژی اتمی قرار دادند. بنده هم طی گزارشی به شورای حکام متذکر شدم که آقای البرادعی در سفر به ایران از تاسیسات هستهای ما بازدید کرده و از روند فعالیتهای ما باخبر بودهاند. در سخنان خود متذکر شدم که چگونه ممکن است در کنار این اتوبان عمومی دست به کارهای سری بزنیم؟
داستان منافقین من را به یاد «اصحاب مطایبه» میاندازند. به هرحال در خصوص مسائل هستهای، منافقین علیه ما بسیار تلاش کردند و خیانت آنها در حوزههای مختلف کاملا مشهود بوده است، خیانت به مفهوم اینکه کسی خودش را ایرانی میداند و بجای اینکه از هموطن و سرزمینش در مقابل خصم دفاع کند، با خصم بر علیه هم وطنانش متحد میشود.
ما در جنگ تحمیلی دیدیم که منافقین با کمال پررویی و رذالت، حتی زمانی که بچههای ما را در مدارس بمباران میکردند با صدام دیدهبوسی کردند. هیچ وقت فراموش نمیکنم زمانی که در ایلام هواپیماهای عراقی مدرسهای را بمباران کردند و در یک لحظه دهها دانشآموز را شهید کردند.
در مسائل هستهای هم، منافقین جزو اولین نفراتی بودند که این مسئله را تحت عنوان افشاگری، مطرح کردند با اینکه این مسئلهای روشن بود و خیلیها در داخل کشور از آن اطلاع داشتند. ولی منافقین موضوع نطنز را بهعنوان یک حرکت سری در ایران مطرح کردند. خب مگر ما تاسیسات نطنز به آن بزرگی و وسعت را در کنار اتوبان نساختیم، به خوبی هم میدانستیم که ماهوارهها هم هستند و رصد میکنند. حتی گاهی مردمی که از آنجا عبور میکردند به آنجا میگفتند ایستگاه اتمی؛ لذا مگر میشود در کنار اتوبان کار سری انجام داد؟ ولی منافقین جهت خوش خدمتی به دشمنان کشورمان، این مسئله را بززگنمایی کرده و اینگونه جلوه دادند که این کار سری بوده است.
منافقین در بسیاری از قضایای کشور، مانند هستهای دخالت میکردند، اما تمرکز اصلی تجسس آنها بیشتر بر مسائل هستهای بود. البته ما تذکرات لازم را برای مقابله با عملکرد آنها داده و میدهیم، ولی آنها هم بهطور مداوم شیوههایشان را عوض میکنند، چون آنها را آموزش میدهند. آنها تلاش میکردند از طریق نفوذ به درون ساختار سازمان انرژی اتمی یا استراق سمع، افراد را شناسایی و معرفی کنند، حتی دلیل عمده شهادت دانشمندان هستهای ما به خاطر شناسایی منافقین و خیانت آنها به وقوع پیوست. اینها موارد با اهمیت را شناسایی و به دشمن اعلام میکردند. هرکدام از این عزیزان واقعا غیرقابل جایگزین هستند، ولی از منظر توقف حرکت و فعالیتهای هستهای نتوانستند کاری از پیش ببرند.
منافقین هنوز هم در مسائل سازمان تمرکز دارند و تلاش میکنند اطلاعات به دست بیاورند.
البته نباید فراموش کرد که ما بارها اعلام کردهایم که فعالیتهای ما صلحآمیز است، ولی موضوع بحث مالکیت فکری است نه بحث مسائل هستهای! شما کارخانه خودروسازی هم که داشته باشید، یک بخشهایی از آن غیرقابل دسترسی است، مثلا جاهایی که نقشهها را میکشند و یا طراحیها و سیاستهای کلی را تعین میکنند و جاهایی از این دست. به اینها اسناد صنعتی میگویند، اسنادی که مالکیت فکری و معنوی دارند. ما نمیخواهیم اسناد سانتریفیوژهایمان جایی انتشار پیدا کند. ما اعلام کردهایم که سانتریفیوژ میسازیم، ولی این منطقی نیست که بیاییم تمام نقشهها و دادهها را علنی کنیم، هیچ کس در دنیا این کار را انجام نمیدهد.
اما منافقین شیطنتها و خیانتهایشان را میکنند و غربیها نیز با کمک آنها همواره در این زمینه تلاش دارند نیتهای سوء خود را عملی کنند. مثلا دستگاههای آلوده میآورند یا در سیستم خرید ورود پیدا میکنند و خریدهایی که انجام میشود در آنها خرابکاری صنعتی انجام میدهند، ولی خوشبختانه جمهوری اسلامی نیز تدابیر پیشگیرانه را اندیشیده است. اوج حمله استکبار به صنعت هستهای کشورمان استاکس نت بود که به موقع متوجه شدیم و جلویش را گرفتیم.
اعلام فوردو
رئیس سازمان انرژی اتمی درباره اعلام فوردو نیز میگوید: همان روزهای اول که به سازمان انرژی اتمی آمدم آقای مهندس آقازاده، رئیس وقت این سازمان مرا به یکی از مراکز هستهای در حال ساخت که امروزه نامش فوردو است، بردند. فوردو نام روستایی نزدیک شهر قم است. طبق اطلاعات موجود، در زمان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، روستای فوردو بیشترین شهید را در بین روستاهای کشور داشته است. به اعتبار پاسداشت شهدای این روستا، نام فوردو برای این مرکز مهم انتخاب شد. البته این نام توسط جناب آقای دکتر حسن فیروزآبادی، رئیس محترم وقت ستاد مشترک نیروهای مسلح در دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی پیشنهاد و تصویب گردید.
در زمان ریاست آقای آقازاده تاسیسات فوردو به آژانس بینالمللی انرژی اتمی اعلام نشده بود؛ به سبب اینکه فعالیت هستهای در آنجا آغاز نشده بود و صرفا در مرحله ساختمانسازی بود.
طبق مقررات و آییننامه بند ۳/۱ قدیم آژانس، نیازی هم نبود تا آن را اعلام کنیم. چون طبق این آییننامه ۶ ماه قبل از اینکه مواد هستهای وارد مرکز یا سایت هستهای شود باید آژانس را مطلع نمود و طبق همین آییننامه، در زمان احداث ساختمان نیازی به اعلام نبود. البته بعدا این آییننامه تغییر نمود و بند ۳/۱ جدید با شرایط متفاوت جایگزین شد. به هرحال طبق تصمیمات سیاسی کشور ما خودمان را مکلف به اجرای بند ۳/۱ جدید نمیدانستیم.
اما من به لحاظ تجربه ۵ ساله خود در آژانس بینالمللی انرژی اتمی، خدمت آقای دکتر احمدینژاد رفتم و گفتم: درست است که ما آنجا فقط ساختمانسازی میکنیم، اما بهتر است اعلام کنیم که تصمیم داریم در فوردو تاسیسات هستهای ایجاد کنیم و اگر این اطلاعرسانی انجام نشود با توجه به اینکه آنها دنبال بهانه هستند، دوباره همانند نطنز شیطنت نموده و میگویند که اینها باز هم کار سری میکنند. متاسفانه در میان پرسنل هم کسانی هستند که اطلاعات را میبرند.
از قضا یکی از این عناصر نفوذی هم که قبلا اطلاعاتی از فوردو به آمریکاییها داده بود و آمریکاییها اطلاعات را نگه داشته بودند که یک روزی مثل پتک بر سر ایران بزنند و بگویند دیگر تمام شد و این آخرین ضربه شمشیری است که ما میزنیم و ایران را به قول معروف در زمینه هستهای ضربه فنی میکنیم.
به آقای دکتر احمدینژاد تاکید کردم و گفتم: خواهش میکنم سریعا آژانس را مطلع کنیم و اگر این کار را نکنیم ضربه بزرگی خواهیم خورد. ایشان هم گفت: اشکال ندارد این کار را بکنید.
وقتی اجازه گرفتم خیالم راحت شد. نامهای تنظیم و به وین فرستادیم. آن زمان نماینده ما در نزد آژانس بینالمللی انرژی اتمی در وین آقای دکتر علیاصغر سلطانیه بود. به ایشان پیغام دادم که هرچه سریعتر موضوع فوردو را به آقای البرادعی، مدیر کل آژانس بینالمللی انرژی اتمی گزارش کنید.
محتوای نامهای که تهیه شد این بود که ما تاسیسات جدیدی در نزدیکی قم در حال تاسیس داریم و میخواهیم در آینده در آنجا فعالیت هستهای انجام دهیم و در حال حاضر هم در حد ساختمانسازی است. در نامه به خوبی یادآور شدیم که تا به حال هیچ مواد هستهای به آنجا نبردهایم و گفتیم که هرچند تکلیفی هم برای این اعلام نداشتیم، اما از باب شفافسازی، این موضوع را اعلام میکنیم.
من براساس تجربهای که در آژانس داشتم نمیخواستم بهانهای در اختیار آمریکاییها قرار دهم هرچند میدانستم که آنها شیطنت خودشان را خواهند کرد. ضمن اینکه همچنان که گفتم آمریکاییها اطلاعات را از طریق فردی که بعدها در ایران دستگیر شد، گرفته بودند، اما خیلی از مسئولین در ایران فکر نمیکردند که آنها مطلع هستند.
وقتی آقای سلطانیه به دفتر آقای البرادعی وارد میشود به او میگویند که ایشان برای عزیمت به واشنگتن به فرودگاه رفته است. وقتی این خبر را از دکتر سلطانیه دریافت کردم به او گفتم: فورا به فرودگاه رفته و نامه را به دست آقای البرادعی برسانید. طبیعی است که وقتی آقای البرادعی نامه را ببیند خوشحال میشود و میگوید: احسنت به ایران که مرکزی هستهای را قبل از راهاندازی اعلام کرده است.
البرادعی پس از رسیدن به واشنگتن به وزارت امور خارجه امریکا میرود و با خوشحالی به آمریکاییها میگوید: ببینید! ایرانیها یک مرکز هستهای را قبل از راهاندازی رسما اعلام کردهاند. وقتی که او این موضوع را به آنها میگوید، یک دفعه آمریکاییها با آقای البرادعی تند میشوند و میگویند: یعنی چه؟ شما چرا این نامه را گرفتهاید؟ البرادعی جواب میدهد: من نمیفهمم، ایران اگر به شما اعلام نکند، میگویید چرا اعلام نکرده و اگر اعلام کند عصبانی میشود که چرا اعلام کرده و تو چرا نامه را گرفتهای؟
اما نکته جالب اینجاست که قرار بود اجلاس گروه ۲۰ در پیتسبورگ آمریکا برگزار شود و آمریکاییها هم خود را آماده کرده بودند که موضوع را در آنجا فاش نموده و اینگونه طرح کنند که: «ایرانیها در مکانی اطراف شهر قم، به صورت مخفیانه آن هم در دل کوه در حال احداث تاسیسات هستهای هستند و آژانس را هم مطلع نکردهاند. پس ملاحظه کنید آنهایی که ادعا میکنند به دنبال اهداف صلحآمیز هستند با این برنامهها به دنبال چه اهدافی هستند.»
به لطف خدا، مقدمات دسیسهای که آنها آماده کرده بودند یک دفعه بر هوا شد و تمام سحر آنها باطل گردید. آمریکاییها از غافلگیری خود خیلی ناراحت شده بودند هرچند در مصاحبههایشان باز هم تکرار حرفهای گذشته را داشتند و به روی مبارکشان نمیآوردند، ولی دیگر فایدهای نداشت، زیرا که سند رسمی از طرف ایران برای آژانس ارسال شده بود.
مهاجمان ناشناس؟!
نوسنده امنیتی کتاب «هنر تحریمها» در بخشی از صفحه ۹۰ این کتاب، بدون اشاره به ماهیت قاتلان شهدای هستهای، آنها را «مهاجمان ناشناس» معرفی میکند و مینویسد: «حمله به دانشمدان هستهای ایران توسط «مهاجمان ناشناس» در سال ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ و ... قربانیان قتلهای مذکور شهدای ملی نام گرفتند.
ریچارد نفیو که به مدت ۱۰ سال مسئول امور ایران در شورای امنیت ملی در کاخ سفید بوده است قطعا به خوبی میداند که قاتلان شهدای عزیز هستهای نه «مهاجمان ناشناس» که بلکه مزدوران سرویسهای جاسوسی غربی - عبری بودند.
رئیس سازمان انرژی اتمی در صفحه ۳۰۱ و ۳۰۲ کتاب خاطرات خود با عنوان «چرا دکتر شهریاری ترور شد؟» میگوید: به نظرم یکی از دلایل مهمی که باعث شد دکتر شهریاری ترور شود، ارائه مقالات متعددی بود که او در یک فاصله کم در مجلات علمی بینالمللی به چاپ رساند. مقالات او از نظر علمی بسیار قوی بود. آنهایی که اهل فن هستند و به اصطلاح در این زمینه دستی دارند متوجه شده بودند که نابغهای در این کشور در حال شکوفایی است.
از طرف دیگر دکتر شهریاری بهعنوان نماینده ایران در پروژهای به نام پروژه «سینکرترون سزامی» فعالیت داشت که محل آن در اردن بود. در این پروژه نمایندهای هم از رژیم صهیونیستی هم شرکت دارد. قرار است یک شتابدهنده سینکرترون در اردن مستقر شود و تعدادی از کشورهای خاورمیانه در آنجا همکاری و فعالیت علمی داشته باشند. ایشان نماینده ایران در این پروژه بود و هرچند ماهی یک بار در جلسات علمی آنجا حضور مییافتند. در آن جلسات اظهارات علمی دکتر شهریاری بهگونهای بود که مورد شناسایی رژیم صهیونیستی قرار میگیرد. آنها متوجه شده بودند که چه نابغهای در ایران هست. متاسفانه این موارد زمینهساز شد که جنایتکاران و تبهکاران صهیونیست بهترین عالم و دانشمند وارسته را از ما بگیرد. خداوند او را با صدیقین محشور بگرداند.
همانطور که گفتم وقتی غنیسازی ۲۰ درصد را طرح کردم دکتر شهریاری گفت: من محاسبات آن را انجام میدهم. او اولین بار بود که این محاسبات را انجام میداد. او با یک نرمافزار کامپیوتری مورد نیاز برای محاسبات آشنایی زیادی داشت و این نرمافزار خیلی پیشرفته بود و با استفاده از آن نرمافزار توانست محاسبات را انجام دهد.
از این موفقیت بیش از یک یا دو هفته نمیگذشت. جلسهای داشتیم که خود دکتر شهریاری هم آمده بود. اگر بگویم عین فرزندم و حتی بیشتر دوستش داشتم، غلو نکردهام. در آن روز او را بوسیدم و به تیم حفاظتی او گفتم: اگر دو چشم دارید، دو چشم دیگر هم قرض کنید و بیشتر از او محافظت کنید.
اصلا آن موقع خبری نبود، ولی من این حرف را زدم. دو یا سه هفتهای از پایان محاسبات ایشان نگذشت که او به درجه رفیع شهادت نایل آمد. زمانی که خبر شهادت او را شنیدم برای انجام آزمایش پزشکی به کلینیک درمانی ریاست جمهوری واقع در بلوار کشاورز رفته بودم. صبح بود که به من زنگ زدند. البته هنوز مطمئن نبودند که شهید شهریاری است یا فرد دیگری؛ فقط گفتند دو نفر ترور شدهاند؛ اما ساعتی بعد مطلع شدم که یکی دکتر عباسی و نفر دوم دکتر شهریاری است. خوشبختانه به دکتر عباسی آسیب چندانی وارد نشده بود، چون حواسش جمع بوده و زود از خودرو بیرون پریده بود. خانم دکتر شهریاری هم خودش را نجات داده بود، ولی شهید شهریاری در آن لحظه مشغول مطالعه و اصلاح تز یکی از دانشجویانش بوده و دیر متوجه بمبی شده بود که توسط تروریست رژیم صهیونیستی به بدنه خودرو نصب گردیده بود؛ یعنی او در عالم خودش بوده و تا بفهمد چه اتفاقی افتاده و فرصت کند کمربند را باز کند و بیرون بیاید به شهادت میرسد.
بعد از پیگیری حادثه بمبگذاری، سریعا خودم را به بیمارستانی که شهید شهریاری را به آنجا برده بودند، رساندم. در آنجا صداوسیما با من مصاحبهای داشت. به خاطر دارم که شدت تاثر من در آن روز مصاحبه وصفناپذیر بود. از شدت بغض در گلو قادر به انجام و ادامه مصاحبه نبودم. من در طول زندگیام تعدادی از عزیزانم را از دست دادهام. وقتی پدرم که خیلی دوستش داشتم به رحمت خدا رفت این غم برایم فوقالعاده سنگین بود، ولی شهریاری که به رحمت خدا رفت سنگینتر از رفتن پدرم بود. طوری شدم که آن روز نمیتوانستم روی پاهایم بایستم. وقتی که صدا و سیما در بیمارستان با من مصاحبه میکرد نمیتوانستم جلوی گریه و اشک خودم را بگیرم. خیلی فروریخته بودم؛ چون من بیشتر از دیگران میدانستم که چه گوهری را از دست دادهایم. نامش همیشه جاودان و راهش پاینده باد.
بعد از این حادثه همه ما نگران ادامه پروژه بودیم با خود گفتم حالا چه کسی این محاسبات را ادامه میدهد تا اینکه بچههایی که با او کار میکردند پیام فرستادند که نگران نباشید. ظاهراً دکتر شهریاری از زمانی که پروژه را شروع کرده بود برای آنها کلاس درس گذاشته بود. او براساس آیندهنگری چند نفری را در اصفهان آموزش داده بود.
اما این مقام ضد ایرانی در حالی در کتاب خود «قاتلان شهدای هستهای ایران اسلامی» را «مهاجمان ناشناس» مینامد که اگر اهمیت خدمت صادقانه و ارزش وجودی آنها به ملت ایران به خوبی شناسانده شود هرگز نه تنها جنایت قاتلان آنها بلکه حامیان این قاتلان را نیز نخواهند بخشید و آنها را فراموش نخواهند کرد.
رئیس سازمان انرژی اتمی در صفحات ۲۹۷ تا ۳۰۱ کتاب خاطرات خود درباره شهید دکتر مجید شهریاری میگوید: دکتر شهریاری متولد زنجان و دانشجوی بسیار استثنایی و شاگرد ممتازی بود. او در دوره لیسانس، رشته برق دانشگاه صنعتی امیرکبیر را انتخاب کرده بود و از آنجا فارغالتحصیل شد. دوره کارشناسی ارشد دانشجوی مهندسی هستهای دانشگاه شریف شد و سپس برای گرفتن دکترا مجددا به دانشگاه امیرکبیر رفت. زنجانیها باید به وجود چنین فردی افتخار کنند و باید به آنها تبریک گفت که توانستهاند در دیارشان بزرگانی مانند او را تربیت کنند. زنجان خطه نامآوران بود که درس مدیریت سوخت هستهای را در دانشگاه شریف با من گذراند. درست در همان زمان سازمان انرژی اتمی با کمک آژانس بینالمللی انرژی اتمی دورهای را برای کارشناسان خود برگزار کرد و از بعضی استادان از جمله از بنده درخواست شد که در این دوره تدریس داشته باشم. در آن دوره آموزشی از دکتر شهریاری خواستم که تمرینها را برای دانشجویان حل کند. البته بعدها خودش استاد برجسته این درس شد.
اوایل راهاندازی رشته هستهای توفیق داشتم که درسهای هستهای متنوعی را در دانشگاه صنعتی شریف تدریس کنم: رآکتور ۱، رآکتور ۲، رآکتور پیشرفته و مدیریت سوخت و به این دلیل که استاد کم داشتیم. همسر ایشان خانم دکتر بهجت قاسمی نیز از دانشجویان من بود و شخصا در مراسم عقد این دو زوج موفق شرکت کردم.
اوایل راهاندازی رشته هستهای توفیق داشتم که درسهای هستهای متنوعی را در دانشگاه صنعتی شریف تدریس کنم: رآکتور ۱، رآکتور ۲، رآکتور پیشرفته و مدیریت سوخت و به این دلیل که استاد کم داشتیم. همسر ایشان خانم دکتر بهجت قاسمی نیز از دانشجویان من بود و شخصا در مراسم عقد این دو زوج موفق شرکت کردم.
از همان ابتدا که دکتر شهریاری دانشجوی من بود، متوجه استعداد بالا و ویژگیهای خاص او شده بودم. بسیار متدین، بااخلاق و خیلی هم باهوش بود. تز کارشناسی ارشد شهید شهریاری با من بود. جالب است که بگویم ادامه آن کاری که در آرژانتین انجام داده بودم را بهعنوان تز به ایشان دادم. کار بسیار زیبایی بود. اولین قدم در شبیهسازی قلب رآکتور بود، اما خیلی مقدماتی. الان خیلی پیش رفتهایم، ولی آن موقع این طور نبود. این خاطره مربوط به حدود ۲۰ سال پیش است. کار مربوط به اولین قدم در شبیهساز قلب رآکتور بود به عبارت دیگر چگونه میتوان قلب رآکتور را با کامپیوتر بهصورت مجازی و با استفاده از فرمولها و محاسبات شبیهسازی کنیم.
همچنان که قبلا یادآوری کردم زمانی که برای دوره مطالعاتی به آرژانتین رفتم توانستم نرمافزار نسبتا بزرگی را در ارتباط با برخی محاسبات دینامیکی رآکتور بنویسم. وقتی به ایران آمدم این نرمافزار و پروژه را به شهید شهریاری دادم. برای تز مقطع کارشناسی ارشد این پروژه را برای او تعریف کردم و خواستم که آن را توسعه دهد و تبدیل به یک نرمافزار شبیهساز رآکتور کند بهگونهای که با حرکت میلههای کنترل رآکتور بتوان تغییر قدرت رآکتور را روی نمایشگر کامپیوتر دید. شبیه سازی که دکتر شهریاری انجام داد تقریباً میتوان گفت: جزو اولین شبیهسازهایی است که بهصورت نرمافزاری در کشور انجام شد. او ادامه دهنده فعالیت تحقیقاتی بنده در آرژانتین بود.
با توجه به ارائه درسهای مختلف، شاید یکی از شگردهای معلمی این باشد که زمانی که بعضی مسائل را نمیتوانند حل کنند به دانشجویان واگذار کنند. مسائلی که حل آنها بسیار مشکل بود به دانشجوها میدادم و هر مسئلهای را که به شهریاری میدادم حل میکرد. بعضی مواقع با خودم میگفتم: خدایا! چگونه راهحل به ذهن این دانشجو میرسد، ولی به ذهن من نمیرسد. شهید شهریاری ذهن منظم، منطقی و شفافی داشت. پیشفرضها و ورودش به مسئله همواره درست بود. خلاصه من در وصف این مرد هرچه بگویم کم گفتهام. خدا درجاتش را عالی بگرداند.
ایمان دکتر شهریاری
یک بار که محضر حضرت آیتالله جوادی آملی رسیدم؛ معظم له خیلی از سجایا و اخلاق دکتر شهریاری تعریف کرد. دکتر شهریاری با ایشان در تماس بود و علاقه زیادی به قرآن و مجموعه تفاسیر آیتالله جوادی آملی داشت. دکتر شهریاری از من نزد ایشان تعریف کرده بود؛ لذا آیتالله جوادی آملی در آن ملاقات فرمودند: تدریس بچهها نتیجه بهتری دارد و شما کار تدریس را ادامه بدهید. به ایشان عرض کردم مگر میشود هم کار اجرایی داشت و هم تدریس خوب، اینها بهسختی قابل جمعاند. با توصیه ایشان بنده سعی میکنم روی پروژههای کارشناسی ارشد و دکترا با دانشجویان عزیز همکاری کنم.
دکتر شهریاری به خمس، زکات و کمک به مستمندان توجه ویژهای داشت برای نمونه خانواده مستمندی از استان اصفهان با او تماس میگیرند، ایشان بررسی میکند و بعد از بررسی بخشی از حقوقش را ماهانه برای آن خانواده هزینه میکرد. حالا شما فکر کنید مگر حقوق استادی چقدر است؟ ولی او بهطور منظم از حقوق خودش یک مستمری برای آن خانواده در نظر گرفته بود.
او در کوتاهترین زمان ممکن، استاد تمام دانشگاه شد. زمانی که میخواست از مرتبه استادیاری به دانشیاری ارتقا یابد افتخار داشتم که در کمیته ارتقا حضور داشته باشم. مشاهده کردم که او با چه سرعتی همه مسیرهای ارتقا را طی کرده است. او از جمله افرادی بود که مصداق این عبارت است که یک شبه ره صد ساله را طی کرد. او نه تنها در علوم تخصصی به درجه ممتاز رسیده بود بلکه در تهذیب نفس هم به مراتب عالی انسانی رسیده بود. هم دین داشت هم علم، به مانند پرندهای بود که دو بال سالم داشت و میتوانست اوج بگیرد که صدالبته او بسیار اوج گرفت. گاهی که با خود تنها میشوم احساس میکنم که حیف بود بزرگواری مثل او مهجور بماند. اگرچه او در بین استادان مهجور نبود، ولی با شهادتش در سطح عموم جامعه نمایان شد.
زمانی که به سازمان انرژی اتمی آمدم یکی از بحثها در باب غنیسازی به محاسبات بحرانیت مربوط میشد. دسترسی به مقالات مرتبط با موضوع، کار دشواری بود. به اضافه روش انجام کار هم خیلی روشن نبود. در بخش محاسباتی موضوع غنیسازی بیست درصدی، به دنبال کسی بودم که کمک کند، با دکتر شهریاری صحبت کردم و از او پرسیدم: آیا این محاسبات را میتوانی انجام دهی؟ ایشان با تواضع خاص پاسخ داد: انشاءالله پیگیری خواهم کرد، او این محاسبات را به بهترین نحو انجام داد و در فاصله کمی، عدهای را هم آموزش داد و حقالزحمه هم دریافت نکرد.
خدا شهید شهریاری را رحمت کند من هرچه در وصف او بگویم کم گفتهام. خدا درجاتش را عالی بگرداند.
رئیس سازمان انرژی اتمی در صفحات ۳۰۳ تا ۳۰۵ کتاب «گذری در تاریخ» درباره شهید شهریاری نیز با عنوان «گزارش شهادت دکتر شهریاری به مقام معظم رهبری» میگوید: بعد از شهادت دکتر شهریاری توفیق یافتم و خدمت مقام معظم رهبری رسیدم. ایشان فرمودند: شما از شهادت شهید شهریاری خیلی متاثر شده بودید؟ یک مقدار راجع به ایشان برای من توضیح بدهید. عرض کردم: اگر برای شهید شهریاری در مسائل علمی جدا از حسن خلق و جنبههای اخلاقی او نمره صد در نظر بگیرم و در کنار او بخواهم به بهترین فردی که در زمینه علم هستهای در کشور میشناسم نمره بدهم به زحمت میتوانم نمره پنجاه یا شصت بدهم. حضرت آقا فرمودند: یعنی یک چنین فاصلهای است؟ عرض کردم: بله، او نسبت به دانشمندان هستهای کشور در جایگاه ویژهای بود. واقعا فوقالعاده بود.
در ادامه معرفی دکتر شهریاری، باید عرض کنم که ما شخصیت بزرگی را از دست دادیم. قبل از اینکه این پروژه را به دکتر شهریاری واگذار نمایم، به او پیشنهاد مسئولیت بخشی از سازمان را کردم که در جواب گفت: من علاقه به مسئولیت اجرایی ندارم. انسان عاقلی بود. به او گفتم: اشکالی ندارد. حیف هم هست که شما وقت خود را صرف امور اجرایی بکنید، به سبب اینکه در آن شرایط نمیتوانی آنگونه که لازم هست به کار علمی بپردازی؛ لذا پروژهای را پیشنهاد کردم. وقتی از موضوع پروژه مطلع شد، فوقالعاده خوشحال شد و من هرگز آن دقایق را فراموش نمیکنم.
یقین داشتم اگر دکتر شهریاری با همان شتاب که داشت به کار آن پروژه تعریفشده ادامه میداد فاصله ما با غرب در صنعت هستهای با شتاب زیادی کم میشد؛ یعنی ما به سرعت به کشورهای پیشرفته نزدیک میشدیم. پروژه خوبی تعریف کرده بودم و او هم با علاقه کار را دنبال میکرد. چهل پنجاه نفر از بهترینها را به کار گرفته بود. وجود پربرکتی داشت، همسر ایشان خانم دکتر قاسمی در رشته هستهای تخصص دارد او هم دانشجوی من بود. او قبل از شهادت همسرش در جلسهای گفت: آقای دکتر صالحی! از زمانی که شما پروژه را برایش تعریف کردهاید، شب و روز ندارد. شبها که دیر میآمد و الان که دیگر پاسی از نیمهشب گذشته میآید و صبح اول وقت هم میرود. تمام مدت در دفتر کارش روی این پروژه در آن شرکتی که ایجاد کرده بود کار میکرد، خیلی با علاقه، چون پروژه را برای کشور بسیار مفید و استراتژیک تشخیص داده بود. الحمدالله آن پروژه ادامه دارد، ولی جای شهید شهریاری خالی است. واقعا بزرگان و علما جایگاههایی دارند که هرکدامشان گلی خاص با رنگ و بویی متفاوت هستند و شاید ما در تمام طول زندگی نتوانیم مشابه آن گل را پیدا کنیم.
نپذیرفتن حق الزحمه توسط دکتر شهریاری
از آن مبلغ ۲۴ میلیاردتومان اعتباری که برای تحقق طرح غنی سازی بیست درصدی پیش بینی کرده بودیم تنها حدود نیمی از آن هزینه شد. در موقع پرداخت حق الزحمه افراد، دکتر شهریاری گفت: من حق الزحمه نمیخواهم. ببینید! شهریاری یک چنین شخصیتی بود. به خانواده ایشان گفتم: هرگز نمیتوانم کاری را که ایشان کرده جبران کنم. اگر دکتر شهریاری از ما هر مبلغی مطالبه میکرد به سبب اینکه فرد دیگری نبود که با اطمینان بالا آن کار را انجام دهد ما حاضر بودیم بپردازیم. او تنها کسی بود که با اطمینان خاطر میتوانست این کار را به نتیجه برساند.
از آن مبلغ ۲۴ میلیاردتومان اعتباری که برای تحقق طرح غنی سازی بیست درصدی پیش بینی کرده بودیم تنها حدود نیمی از آن هزینه شد. در موقع پرداخت حق الزحمه افراد، دکتر شهریاری گفت: من حق الزحمه نمیخواهم. ببینید! شهریاری یک چنین شخصیتی بود. به خانواده ایشان گفتم: هرگز نمیتوانم کاری را که ایشان کرده جبران کنم. اگر دکتر شهریاری از ما هر مبلغی مطالبه میکرد به سبب اینکه فرد دیگری نبود که با اطمینان بالا آن کار را انجام دهد ما حاضر بودیم بپردازیم. او تنها کسی بود که با اطمینان خاطر میتوانست این کار را به نتیجه برساند.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *