برگی هولناک از دفتر جنایات گروهک تروریستی منافقین؛ از قتلعام خانواده اسماعیل صفدری تا بهشهادت رساندن بیرحمانه نجمه ۱۳ ماهه
۲۲ خرداد سال ۱۳۶۱، جنایت هولناکی به دست گروهک تروریستی منافقین اتفاق افتاد و خانوادههای زیادی بر اثر آن داغدار شدند.
عباسقلی علیآبادی بههمراه همسرش بتول صفدری برای درمان بیماری نجمه؛ دختر ۱۳ ماههاش به تهران سفر کرده و مهمان منزل اسماعیل صفدری (برادر بتول صفدری) بودند، منافقین با هدف ترور اسماعیل صفدری که کارگر کارخانه پارسخودرو و سرپرست انجمن اسلامی کارگران کارخانه بود به خانه وی هجوم بردند و پس از ورود به منزل، اسماعیل صفدری و مهمانان وی را به رگبار گلوله بستند.
منافقین پس از اطمینان از کشتهشدن این افراد در حالی که متوجه حضور و زخمی شدن نجمه ۱۳ ماهه شده بودند، خانه اسماعیل صفدری را به آتش کشیدند و به این ترتیب، نجمه نیز به شهادت رسید.
روایت این جنایت به قدری هولناک و دردناک است که روح هر انسان آزادهای از شنیدن آن به درد میآید و چهره هولناک و وحشیگریهای گروهک تروریستی در مقابل دیدگان وی مجسم میشود.
در این فرصت و برای شنیدن جزئیات بیشتری از این جنایت گروهک تروریستی منافقین گفتوگویی با داریوش صفدری فرزند شهید والامقام اسماعیل صفدری انجام دادیم که در زمان وقوع حادثه ۱۱ سال بیشتر نداشت و با دیدگان معصوم و کودکانه خود شاهد جنایت وحشیانه گروهک تروریستی منافقین بود.
میزان: از فرصت این گفتوگو با خبرگزاری میزان متشکرم، لطفاً بگویید در آن زمان شما چند سال داشتید و جزییات جنایت چگونه رخ داد؟
داریوش صفدری: حادثهای که اتفاق افتاد به مقدمهای نیاز دارد، به این صورت که پدر بنده «اسماعیل صفدری» در جبهه و بسیج فعالیتهای را در آن سالها انجام میداد، در زمان شهید آیت الله بهشتی حکمی به وی ابلاغ میشود مبنی بر اینکه انجمن اسلامی را که آن زمان به جای بسیج فعالیت میکرد در شرکت محل کار خود «پارس خودرو» راهاندازی کند و افرادی که از طریق بسیج خواستار اعزام داوطلبانه به جبهه بودند را تعلیم و در روند اعزام آنان فعال باشد.
در رفت و آمدهایی که پدرم به جبهه و جنگ داشت عوامل منافقین در خرابکاری عملیات خرمشهر را شناسایی کرد، این عناصر در شرکت پارس خودرو نیز شناسایی شده بودند و در خط تولید این شرکت چندین عملیات تخریب و تحریک کارکنان مبنی بر اعتصاب انجام داده بودند.
به دستور شهید آیتالله بهشتی این عناصر منافق به آقای لاجوردی «دادستان وقت انقلاب تهران» تحویل میشوند. منافقین از این اقدامات پدر کینه به دل میگیرند و تلاش میکنند تا از وی انتقام بگیرند.
همه ساله بعد از پایان امتحانات خرداد ماه عمه بنده «شهیده بتول صفدری» به همراه خانواده از شهرستان شاهرود به منزل ما میآمدند، این بار به دلیل بیماری دخترشان شهیده «نجمه علی آبادی» که به تشنج مبتلا بود برای درمان او به منزل ما آمده بودند.
در یکی از شبها خانواده عمه شامل بتول صفدری و همسرشان عباسقلی علیآبادی، دخترشان نجمه و دو پسرشان هاشم و ابوالفضل در منزلمان بودند، من و خواهرم که دو سال از من کوچکتر بود با فرزندان عمه مشغول بازی بودیم که ناگهان سر و صدایی توجه ما را جلب کرد که با فریاد میگفت «همه روی زمین بخوابید اسماعیل صفدری کیست؟»
در آن لحظه ما در اتاق خواب مشغول بازی بودیم، من با شنیدن صدای فریاد به سمت اتاق مجاور رفتم و دیدم دو نفر با اسلحه روبهروی اعضای خانوادهام ایستاده بودند، مادرم هشت ماهه باردار بود. همه ما وحشت زده شده بودیم، پدرم گفت «من اسماعیل صفدری هستم این افراد مهمانان من هستند اگر حرفی دارید برویم بیرون».
مهاجمان به محض اینکه اسماعیل صفدری را شناسایی کردند با اسلحه شلیک و پدرم را به شهادت رساندند. من نیز که هیجانزده و ترسیده بودم پشت سر مهاجمان قرار داشتم، به سمت پرده رفتم و پشت جالباسی مخفی شدم و کاملاً به صحنه مشرف بودم.
شهید عباسقلی علیآبادی به محض اینکه این صحنه را مشاهده کرد به سمت یکی از آنها دوید تا از ادامه این جنایت جلوگیری کند اما شخص دیگر با گلوله به سر ایشان ضربه وارد کرد و ایشان در دم شهید شدند.
منافقین سطل ۱۰ لیتری بنزین همراه داشتند، علیرغم التماسهای عمه آن را در اتاق پخش کردند و در حالی که مادر نجمه شاهد ماجرا بود باقی بنزین را بر سر دختر ۱۳ ماههاش ریختند.
در همین لحظه منافقان مادر نجمه را با شلیک گلوله مستقیم به شهادت رساندند، مادرم که باردار بود و فاصله زیادی با منافقین داشت نیز مورد شلیک قرار گرفت و چند گلوله به پای وی و یک گلوله هم به شکم باردارش اصابت کرد و بیهوش شد.
منافقین جنایتکار متوجه حضور من و ابوالفضل و کودکان دیگر نشدند و بعد از آن که مطمئن شدند همه را کشتهاند نارنجک آتشزا را به سمت اتاق پرتاب کردند، در آن لحظه من به اتاقی که کودکان در آن بودند دویدم و در را قفل کردم خانه در حال سوختن بود مادرم به هوش آمد و توانست از آتش خود را نجات دهد، اما کودک خود را از دست داد و هشت ماه در بیمارستان بستری شد در حالی که دچار سوختگی شدید شده بود.
خانه ما در طبقه چهارم قرار داشت، در زمان جنایت مسیرهای ورود توسط آتش بسته شده بود ما از پنجره آویزان شده بودیم، بعد از حدود نیم ساعت آتش نشانی آمد به دلیل ارتفاع زیاد ساختمان نمیتوانست وارد شود، نردبانی در ملک همسایه گذاشتند و ما را پایین آوردند ما در آن زمان سوختگی سطحی برداشته بودیم و با معجزه خداوند از تیراندازی منافقین جنایتکار نجات یافتیم.
میزان: بعد از حادثه شما و مادرتان چه شرایطی داشتید؟
داریوش صفدری: مادر من به شدت از نظر جسمی و روحی دچار ضعف شدند و اکنون که ۴۰ سال از آن جنایت میگذرد هنوز نتوانسته است این صحنهها را فراموش کند. چند عمل جراحی داشت و حتی بعد از چند سال که پاهایشان به شدت درد میکرد متوجه شدیم که گلولهای در پای ایشان جا مانده و مورد جراحی قرار گرفتند. از نظر بنیه فیزیکی بسیار ضعیف و از نظر روحی نیز بسیار آسیب دیدهاند به طوری که هرگز نمیتواند صحنه جنایت را بازگو کند و هر زمان که به آن فکر میکند دچار افسردگی و تپش قلب و اضطراب میشود.
میزان: بیش از ۴۰ سال از آن جنایت گذشته است و شما اینک مردی ۵۲ ساله هستید، مشاهده آن صحنههای دلخراش چه تاثیراتی بر شما و روحیهتان گذاشته است. این سالها بر شما چه گذشت؟
داریوش صفدری: در زمان جنایت من ۱۱ ساله بودم و تا سالها بعد از این وحشیگری منافقین ما شرایط عادی نداشتیم. بسیاری از سازمانها و ارگانها تلاش کردند که از سرنوشت ما مستندسازی یا فیلمسازی کنند، اما مادرم به دلیل شرایط وخیم روحی نمیتوانست با آنها به صحبت بنشیند.
همگی ما و مخصوصاً مادرم از یادآوری آن صحنههای دلخراش و آن جنایتهای ددمنشانه عملاً نمیتوانیم شرایط را برای خودمان مجدداً ترسیم کنیم و با یادآوری آن شب شرایط جسمی و روحی مادرم نامتعادل میشود.
در همین لحظه که آن جنایت هولناک را برای شما شرح میدهم حال خوبی ندارم، ما به پزشکان و متخصصان بسیاری مراجعه کردیم تا بتوانیم از نظر شرایط روحی و جسمی به حالت عادی برگردیم. من تا سن ۱۸ سالگی از تاریکی میترسیدم و اکنون که مردی ۵۲ ساله هستم نیز با صدای تیراندازی دچار اضطراب و تپش قلب میشوم و خاطرات آن روز دوباره در ذهن من زنده میشود، خواهر کوچکترم نیز که شاهد ماجرا نبود، اما صداها را میشنید نیز شرایط خوبی ندارد.
پسران عمه من ابوالفضل و هاشم که با ما بودند نیز در شرایط نامساعدی بزرگ شدند. هاشم در سن ۱۸ سالگی به بیماری سرطان مبتلا شد و فوت کرد. از خانواده عمه فقط ابوالفضل علی آبادی باقی مانده است و خاطرات مشترک ما چیزی جز جنایت وحشیانه گروهک تروریستی منافقین در آن شب هولناک نیست.
ما در شرایط بسیار سختی رشد کردیم و بزرگ شدیم، ما قربانی کینهتوزی گروهی از منافقین جنایتکار شدیم که خصلتی جز رذالت و پستی نداشتند و بویی از انسانیت نبرده بودند. وقتی که کودکان و نوجوانان دیگر را در کنار خانوادههای خود میدیدیم من و خواهرم و ابوالفضل به شدت از شرایطی که منافقین جنایتکاران برایمان رقم زده بودند غصهدار و افسرده میشدیم.
جنایت منافقان کوردل باعث شد که ما نتوانیم یک زندگی عادی را پشت سر بگذاریم حتی بعد از ازدواج نیز من همچنان با مشکلاتی مواجه هستم و این اتفاقات در زندگی زناشویی من تاثیرات منفی داشته است.
میزان: از سرنوشت جنایتکاران اطلاعی دارید؟
داریوش صفدری: گروه جنایتکارانی که به خانه ما حمله کردند ۴ نفر بودند دو نفر وارد منزل ما شدند و دو نفر نیز در پایین مراقب اوضاع بودند، آنها چندین مورد از این جنایتها را مرتکب شده بودند و سرانجام در حین انجام عملیات تروریستی توسط کمیته وابسته به سپاه پاسداران در محل مخفیگاه خود هدف نارنجک قرار گرفتند و تعدادی از آنها به درک واصل شدند.
میزان: چه اقداماتی برای احقاق حقوق خود و مجازات گروهک تروریستی منافقین انجام دادهاید؟
داریوش صفدری: این حادثه به قدری برای ما وحشتناک بود که هیچ وقت پیگیری حقوقی انجام ندادیم حتی توان بازگویی آن صحنههای دلخراش را نیز نداشتیم به این دلیل مادر و خواهرم هرگز نخواستند که این موضوع را از نظر حقوقی پیگیری کنند چرا که از نظر روحی بسیار تحت فشار قرار میگرفتند.
میزان: دادگاه محاکمه اعضای گروهک تروریستی از سال گذشته آغاز شده و تاکنون بیش از ۲۰ جلسه برگزار شده است.
داریوش صفدری: حتماً در اولین فرصت به دست آمده شکایت خود را در دادگاه محاکمه اعضای گروهک تروریستی منافقین به صورت مکتوب ارائه خواهم داد و امیدوارم که این دادگاه صالحه بتواند انتقام خونهای به ناحق ریخته خانوادههای شهدای ترور و خانواده من و نجمه دولت آبادی را بازستاند.
انتهای پیام/