شهید ذوالفقاری
میگویند اگر میخواهی شیعه واقعی آقا اباعبدالله (ع) را بشناسی سه بار در مقابل او نام مقدس حسین (ع) را بر زبان جاری کنید. خواهید دید که محب و شیعه واقعی حالتش تغییر کرده و اشک در چشمانش حلقه میزند.
کد خبر: ۴۵۶۸۹۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۱۳
هادی بعد از سفر کربلا واقعا کربلایی شد. خودش را در حرم جا گذاشته بود و هیچ گاه به دنیای مادی ما برنگشت. آن قدر ذکر و فکرش در کربلا بود که آقا دعوتش کرد.
کد خبر: ۴۵۶۸۹۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۱۲
مدرک دانشگاهی برایم مهم نیست. اینکه به من بگن دکتر یا مهندس اصلا برام ارزش نداره. من میخوام علمی رو به دست بیارم که لااقل برای اون دنیای من مفید باشه.
کد خبر: ۴۵۶۷۵۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۱۱
هادی این سالهای آخر وقتی ایران میآمد، بارها روی صورتش چفیه میانداخت و میگفت: اگر به نامحرم نگاه کنیم راه شهادت بسته میشود.
کد خبر: ۴۵۶۵۲۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۱۰
هادی صبحها تا عصر در بازار آهن کار میکرد و عصرها نیز اگر وقت داشت با موتور کار میکرد. اما چیزی برای خودش خرج نمیکرد. وقتی میفهمید که مثلا هیئت نوجوانان مسجد، احتیاج به کمک مالی دارد دریغ نمیکرد.
کد خبر: ۴۵۶۲۵۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۰۹
هادی کسی بود که به تأیید تمام دوستان، وقتی کار برای شهدا بود با تمام وجود کار می کرد.
کد خبر: ۴۵۵۸۶۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۰۸
کار رو برای وقتی می خوایم که تو کشور ما امنیت باشه و کسی در مقابل نظام قرار نگیره.
کد خبر: ۴۵۵۶۶۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۰۷
حالا که همه مردم پای انقلاب ایستادهاند ما نباید به ضدانقلاب اجازه جولان دادن و عرض اندام بدهیم.
کد خبر: ۴۵۵۴۹۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۰۶
هادی رفت و ما منتظر شدیم تا با ماشین پدرش برگردد. بعضی از بچهها که هادی را نمیشناختند، فکر میکردند یک ماشین مدل بالا و... چند دقیقه بعد یک پیکان استیشن درب داغون جلوی مسجد ایستاد.
کد خبر: ۴۵۵۲۲۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۰۵
یک بار شاهد بودم که هادی شخصی را با موتور به میدان خراسان آورد. با اینکه با این شخص مبلغ کرایه را طی کرده بود، اما وقتی متوجه شد که او وضع مالی خوبی ندارد نه تنها پولی از او نگرفت، بلکه موجودی داخل جیبش را به این شخص داد!
کد خبر: ۴۵۴۸۹۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۰۴
شخصی در محل ما ساکن بود که هیکل درشتی داشت. چفیه میانداخت و شلوار پلنگی بسیجی میپوشید. اخلاق درستی هم نداشت، اهل همه جور خلافی بود. هادی یک بار او را دید و تذکر داد که لباست را عوض کن، اما او توجهی نکرد.
کد خبر: ۴۵۴۶۸۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۰۳
وقتی به انتهای کوچه رسیدیم، تقریبا همه جا تاریک بود. فریاد زدم بخواب وگرنه میزنمت. او هم خوابید روی زمین. من هم رفتم بالای سرش و اول چشمانش را بستم که نبینه من هیچی ندارم و....
کد خبر: ۴۵۴۲۹۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۰۲
این هادی ذوالفقاری از بچههای جدید مسجد ماست که پسر خیلی خوبیه، خیلی فعال و در عین حال دلسوز و شوخ طبع و دوست داشتنی است. شما رو سرکار گذاشته بود.
کد خبر: ۴۵۴۱۱۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۰۱
در دوران نوجوانی فوتبالیست خوبی بود، به او میگفتند: «هادی دل پیه رو» هادی هم دوست داشت که خودش را بروز دهد.
کد خبر: ۴۵۲۳۳۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۶/۳۰
با اینکه هادی درسنین بلوغ بود، اما ندیدم به دختر و ناموس مردم نگاه کند. باطن پاک او برای همه نمایان بود.
کد خبر: ۴۵۲۳۳۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۶/۲۹
یک کلاه آهنی مربوط به دوران جنگ بود که این دوست جدید ما با تعجب به آن نگاه میکرد. سیدعلی گفت: اگه دوست داری، بگذار روی سرت. او هم کلاه رو گذاشت روی سرش و گفت: به من مییاد؟! سیدعلی هم لبخندی زد و به شوخی گفت: دیگه تموم شد، شهدا برای همیشه سرت کلاه گذاشتند!
کد خبر: ۴۵۲۳۳۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۶/۲۸
هادی اذیتی برای ما نداشت. آنچه را میخواست خودش به دست میآورد. از همان کودکی روی پای خودش بود. مستقل بار آمد و این، در آیندهی زندگی او خیلی تاثیر داشت.
کد خبر: ۴۵۲۳۲۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۶/۲۷
هادی از همان ایام با هیئت حاج حسین سازور که در دههی محرم در محلهی ما برگزار می شد آشنا گردید. من هم از قبل با حاج حسین رفیق بودم. با پسرم در برنامههای هیئت شرکت میکردیم. پسرم با اینکه سن و سالی نداشت، اما در تدارکات هیئت بسیار زحمت میکشید.
کد خبر: ۴۵۲۳۲۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۶/۲۶