عاشورای حسینی یک جریان همیشگی است که در آن صف حسینیان از صف یزیدیان جدا می گردد
افلاطون پس از بیان اقسام و انواع حكومتها به ترتیب اهمیت و اعتبار، نكته بسیار مهمی را مطرح می كند و آن اینكه كارآیی این حكومت ها، مشروط به قانون مداری و دانایی محوری آنهاست. اگر این حكومت ها، این شرط مهم را نادیده بگیرند، اولویت آنها از نظر اعتبار معكوس خواهد بود. یعنی، بدترین نوع حكومت، بهترین نوع آن شده و بهترین نوع آن هم، به بدترین نوع حكومت تبدیل خواهد شد.
براساس این قاعده افلاطون، چون ما حکومت دینی را بهترین نوع حکومتها می دانیم، اگر این حکومت شرایط لازم خود را نداشته باشد، به بدترین نوع حکومتها تبدیل خواهد شد! چنان كه، در خلافت امویان و عباسیان و دیگران مشاهده كردیم.
پیامبر خاتم(ص) كه در اوج رنج و گرفتاری هم، نقش تبسم از لب هایش جدا نمی شد، پس از فتح مكه، با اینكه همه شرایط دلخوشی و شادمانی فراهم بود، به خاطر نگرانی هایی كه نسبت به آینده این نظام الهی داشت، لب هایش با لبخند بیگانه شد. نگرانی او در خواب و بیداری، برای دیگران چندان قابل لمس نبود، زیرا شرایط موجود كلاً به سود اسلام دیده می شد و جناح شرك و نفاق شكست خورده و متلاشی شده بودند. اما، این نگرانی ها وقتی به حقیقت پیوستند كه عملاً با فاصله كمی از درگذشت پیامبر، دشمنان دیرین و كینه توز او (بنی امیه) در جای او نشستند و شمشیر و نیزه حمایت از اسلام و قرآن به دست گرفته و همه مبارزان حقیقی میدان های جهاد بدر و احد را در چنان تنگنایی قرار دادند كه یا باید تن به ذلت دهند یا گردن به شمشیر بسپارند.
در اینجا باید پرسید كدام عامل و عنصر محوری است كه با تغییر آن، بهترین نظام حكومتی - یعنی نظام الهی - به بدترین نوع آن تبدیل می شود؟ بی تردید، از دیدگاه شیعه، این عامل محوری چیزی جز شخصیت حاكمان نیست، یعنی اگر حاكمیت در دست بندگان صالح خدا باشد، نظام، یك نظام الهی خواهد بود و اگر در دست افراد هواپرست باشد، یك نظام طاغوتی خواهد بود كه خطرناك ترین و بدترین نوع حكومت است. زیرا، در چنین حکومتی است که زور و زر و تزویر، دست به دست همدیگر داده و انسانها را به ذلت و بردگی می کشانند! در چنین حکومتی، خدا و نبوت و دین هم در حد شمشیر و نیزه ابزار دست سلطه جویان شده و حتی بیش از شمشیر و نیزه در سرکوب مردم اثر می گذارند.
عاشورای حسینی، نمونه ای از تهاجم بی امان حاكمیت فرعون در ردای موسی است! روزی كه معاویه به قدرت رسید، با ابزار قرار دادن «دین» آشنا شده بود. او عملاً تجربه كرده بود در جایی كه شمشیر و نیزه به كار نمی آید، قرآن، این كارآیی را دارد كه بر سر نیزه ها برود و او را پیروز گرداند. آری، دوران خطرناكی آغاز شده بود؛ دشمنان دین، حامیان دیرین خدا و محمد را به نام دشمنان خدا و محمد بی رحمانه می كشتند. دمشق قبله گاه مردم بود كه هر كه رو به سویش نمی کرد، كشته می شد! كار چنان پیش رفت كه حتی یزید هم به عنوان خلیفه بر مسند نشست.
در چنین شرایطی، امید همه دل ها، كسی جز حسین بن علی(ع) نبود كه باید به میدان می آمد و به انسان و انسانیت درس مقاومت می داد و چنین هم شد. تنها از عهده حسین برمی آمد كه در برابر این توطئه خطرناك و شیطانی كه با تمام قساوت و قدرت به میدان آمده بود، با یارانش به میدان آید و خون پاكش را در برابر شمشیر آن ناپاكان قرار دهد.
عاشورا به انسان و انسانیت، درس ایمان، دلیری و پاكبازی می دهد. دریغا كه ما عاشورا را به گونه ای دیگر مطرح كرده و آن را از حالت یك «جریان زنده» به صورت یك «حادثه غم انگیز» تاریخی تبدیل كرده ایم. در حالی که عاشورای حسینی یک جریان همیشگی است که در آن صف حسینیان از صف یزیدیان جدا می گردد و عملاً حسینیان با گسترش سلطه یزیدیان درگیر می شوند. اگر چنین نباشد، خود این مراسم به ابزاری در دست غارتگران و رباخواران و سلطهجویان تبدیل خواهد شد و یک جریان سرنوشت ساز، نقش یک مراسم حزن آور و غفلت زا را بازی خواهد کرد!
از این نکته غفلت نکنیم که تا یک نظام تعریف شدهای از حاکمیت الهی را در نیابیم، عظمت و ارجمندی و استمرار و جاودانگی عاشورا را درک نخواهیم کرد. عاشورا دست ولایت خداست كه می تواند انسانها را در برابر تهدید همیشگی شرك و ستم پناه بخشد، پس اگر اهل معرفت باشیم، از دل و جان آرزو می كنیم كه: «ای كاش ما هم در صف حسینیان عاشورا باشیم»!