«آب پرتقال در کربلای ۵» منتشر شد/ ۱۳۵ خرده روایت کرونایی از مدافعان سلامت
- این اثر حاصل ساعتها گفتوگو و گوشِ دل سپردن به خاطرات و روایتهای شماری از کادر درمانی بیمارستان بقیةاللهالاعظم (عج) است؛ پزشکان و پرستارانِ فعال در صف اول مبارزه با ویروس منحوس کرونا که قریب یک سال و اندی همدوشِ بسیاری از مراکز درمانی کشور، شب و روز، در جهادی مقدس، مشغول خدمتاند و این دفتر فقط بخش کوچکی و نمی از دریای ایثار و جهاد آنهاست.
تلخی و شیرینی، طنز و عبرتآموزی، رگههای این خاطراتاند که همگی با یک نخ تسبیح به هم متصل شدهاند و آن نیست جز ایثار و ازخودگذشتگی. اگر روزگاری جهاد، پشت خاکریزها و در سنگرها بود، امروز در بخشهای درمانی و با دارو و درمان که نه، با دل و جان است؛ جهادی درست مانند دفاع مقدس هشتسالهمان؛ جهادی که کماکان ادامه دارد ...
در ایده اول قرار بود، نویسنده علاوه بر پزشکان و پرستاران، سراغ کادر بخشهای تشخیصی و نیروهای خدماتی دلاورمان هم برود، اما در دفتر اول این مجموعه پای دریاچه کوچکی از دریای خاطرات پزشکان و پرستاران نشسته و و آن را به امانت به مردم عرضه کردهاست.
مولف در مقدمه مینویسد: وارد بخش مراقبتهای ویژة بیمارستان شدم. بی تعارف و خجالت بگویم، قدری ترسیده بودم؛ شاید هم طبیعی بود. در دوران کرونا بروی به بخش ویژهـ یعنی سنگرِ کمینِ خطِ مقدمِ سلامتـ و ترس نداشته باشی؟!
نشستم پای سخنان شیوایشان؛ پایِ خاطرات و خطراتِ پزشکان و پرستاران و بهیاران و کمکهای دلسوز و بیادعای آنجا ...
جملة عجیب یکی از بچههای بخش هنوز در ذهنم رژه میرود: «راوی ما باش؛ صادق و بیواسطه. ایثار و اخلاص بچهها را ببین و انتقال بده ...»
در بخشی از کتاب میخوانیم:
اول صبح، در اتاقِ کارم، که مدیریت درمان بیمارستان است، مشغول پیگیری امور جاری بودم که در زدند. گفتم: «بفرمایید.»
یکی از خانمهای پزشک بیمارستان بود که اتفاقاً رشتهاش اساساً به درمان کرونا نمیخورد. با یک کولهپشتی سنگین و پُر و پیمان وارد اتاقم شد!
گفتم: «خیر است خانم دکتر. اول صبح انشاءالله قصد سفر دارید؟»
محکم و جدی گفت: «بله. آمدهام که در بیمارستان بمانم! بفرمایید کدام بخش نیاز است که خدمت کنم؟»
انتهای پیام/