ریسک بالای اجرا در دوران کرونا/تئاتر «فقیهه سلطانی» پایه گذار تئاتر پساکرونا
- نمایش «یه گاز کوچولو» به نویسندگی فرزانه سهیلی و کارگردانی فقیهه سلطانی به تازگی در مجموعه تئاترشهر روی صحنه رفته و از جمله آثاری بود که بعد از بازگشایی تئاتر ریسک اجرا را به جان خرید.
این نمایش ماجرای سه زن است که سالهاست با هم دوست هستند؛ از آن دوستانی که از دوران تحصیل با هم بوده اند. هر کدام از این سه نفر حالا برای خود کار و زندگی دارند.
این سه دوست توسط یک مرد گاز گرفته میشوند. مرد در واقع دراکولاست. همین امر موجب میشود که این سه زن تصمیم بگیرند قبل از آنکه تبدیل به دراکولا یا خون آشام بشوند و به دیگران آسیب برسانند فداکاری کرده خود را بکشند؛ که البته از منظر نویسنده این امر تلویحا اشاره به فداکاری و ایثار زنان در عرصه زندگی دارد. اینکه زنان با خونشان و با ایثار وجودشان به زندگی رونق و شادابی میبخشند.
قصه نمایش در قسمتهایی آدم را یاد فیلم «مصاحبه با خون آشام» اثر نیل جوردن با بازی تام کروز و بردپیت میاندازد. در این فیلم تام کروز که نقش یک دراکولا را در قالب مردی متمول و جنتلمن بازی میکند.
این سه زن قرار میگذارند که در یک شب خود را مسموم کنند تا تبدیل به دراکولا نگردند و به دیگران آسیب نزنند. حالا هریک از این سه زن ماجرای دوستی و آشنایی خود را با آن مرد مرموز که همان درا کولاست برای یکدیگر تعریف میکنند. در این میان ما با زندگی، دغدغه ها، مشکلات، افکار، آمال و آرزوها، مسایل درونی، روانی، حسی و عاطفی هریک از این سه زن آشنا میشویم و هرکدام از این سه نفر داستان خودشان را دارند.
نمایش قصهای روایی دارد و بیشتر در پی تعریف کردن قصه است تا وجوه دراماتیک و لایههای زیرمتنی. به دیگر سخن متن در سطح مانده است؛ زیرا بیشتر از آنکه متنی دراماتیک باشد روایی است و صرفا در پی ارائه قصه. باید گفت بخش طنز نمایش نیز خوب از کار در نیامده و جا نیفتاده؛ به ویژه بخشهای طنز بازی زن باردار؛ زیرا به گونهای تصنعی و کلیشهای است.
بازیگر نقش هنرپیشه نیز از کلیشههای رایج در ایفای چنین نقشهایی استفاده میکند. هرچند که شخصیت نیز پرداخت کلیشهای و تکراری دارد. هنرپیشه سلبریتیای که از مشهور و معروف بودنش ناراضی است و خسته شده است. شخصیت به گونهای تکراری و کلیشهای است؛ البته این به متن باز میگردد. زیرا بخش مهمی از ارائه نقش به متن و پرداختهای متنی و در کل به نویسنده و ضعفهای دراماتیک متن مربوط میشود، سپس به کارگردانی و بازیگری. هرچند که باید گقت بازیگران تلاش خود را کرده اند.
اینکه کارگردان بداند چه میخواهد و چگونه میتواند بازیگران را هدایت نماید و بازی خاص و ویژهای را از آنان بیرون بکشد خود مطلب دیگری است که ابتدا باز به قابلیتهای متن و نویسنده و سپس به هوشمندی و درایت و داشتههای تکنیکی و دراماتیک کارگردان باز میگردد. نورا هاشمی، اما متفاوتتر از دیگر بازیگران به ایفای نقش پرداخته است. او توانسته لحظات خاص و ویژهای را در بازی اش ارائه دهد؛ هرچند که شخصیت او نیز کلیشهای است، اما این ابتدا مربوط به متن میشود و سپس نوع پرداخت و هدایت کارگردان. نورا هاشمی به لحاظ حسی، عاطفی و درونی توانسته شخصیت را تا حدودی متفاوت خلق کند. همین موجب گردیده که به لحاظ بیرونی نیز موفقتر عمل نماید. حرکات و میزان، تغییر لحن بیان و بدن و حس و آکسانهای حسی نسبتا قابل قبول است و در جاهایی بعضا دارای لحظات و فراز و نشیبهای دراماتیک.
اصولا داستان دراکولا و خون آشامها در فرهنگ ما محلی از اعراب ندارند. در فرهنگ غنی ما خبری از خون آشام ها، دراکولاها و زامبیها و مردان گرگ نما و گریمها نیست. همه اینها زاده فرهنگ غرب هستند به ویژه اروپا و بخصوص انگلستان.
این نمایش به لحاظ قصه و ماجرا چندان بکر وتازه نیست و از سویی تکراری و کلیشهای به نظر میرسد و کپیای نه چندان قوی است. کارگردان البته تلاش خود را برای به صحنه کشیدن آن و ارائه کاری متفاوت به انجام رسانده است که این خود در این شرایط ستودنی است.
نویسنده خواسته به نوعی اینها را در قالب یک خون آشام مرد که با سه زن در رابطه قرار میگیرد و خون زنان را میمکد و سپس به حال خود رهایشان میکند نشان دهد. اما باید گفت این مفاهیم به دلیل نوع نوشتار و ضعف در پرداختها آنگونه که باید از کار در نیامده و در واقع اینهمه فارغ از درست یا نادرست بودن از دست رفته و متن درسطح مانده است.