«پشت در بهشت» کتابی در اشاره به تفاوت عقاید درباره رفتن یا نرفتن به جنگ/ به دنبال نشان دادن برتری عقاید نبودم بلکه می‌خواستم تضادها را نشان دهم

20:58 - 22 دی 1397
کد خبر: ۴۸۴۴۸۵
دسته بندی: فرهنگی ، عمومی
نویسنده «پشت در بهشت» گفت: این کتاب به تفاوت عقاید افراد نسبت به جبهه رفتن یا نرفتن اشاره دارد و اگرچه در کتاب اشاره مستقیم به برتری یک عقیده دیده نمی‌شود اما مخاطب در پایان کتاب در می‌یابد که حقاقیت و حقیقت چیست.

مریم شیدا از نویسندگانی است که داستان‌نویسی را با کتابی درباره جنگ و جانباز آغاز کرده است. وی در گفتگو با خبرنگار گروه فرهنگی به تشریح نوع نگاهش در «پشت در بهشت» پرداخته است.

میزان_ایده اولیه نگارش «پشت در بهشت» چطور شکل گرفت؟

مریم شیدا_ایده نگارش این کتاب بیشتر بر اساس آنچه در اطراف خودم می‌دیدم، شکل گرفت. برادرم جانباز بود و افرادی در محیط پیرامونم بودند که بعد از جنگ زندگی جدیدی را آغاز کرده بودند یا به دلایل مختلف مجبور بودند از گذشته‌شان فاصله بگیرند.

من زندگی‌هایی را شاهد بودم که بسیار متفاوت‌تر از زندگی رزمنده‌هایی بود که در اذهان عمومی ساخته شده است. این کتاب به کسانی می‌پردازد که  زندگی‌شان با آنچه ما از رزمندگان دوره جنگ انتظار داریم، تفاوت دارد.

من می‌دیدم شخصی بخاطر موقعیتی که داشته دوست ندارد درباره گذشته‌اش حرف بزند یا برخی افراد بخاطر اختلاف عقاید، متهم به انجام کار اشتباهی بودند و همین هم ذهنم را به شدت به خود مشغول کرده بود.

میزان_نگارش کتاب چقدر زمان برد؟

مریم شیدا نوشتن کتاب با توجه به اینکه اولین کتابم بود، بار‌ها مورد بازنویسی و اصلاح قرار گرفت به طوریکه چیزی حدود دو سال اتمامش به طول انجامید.

میزان_آیا برای نگارش کتاب با رزمنده‌ها یا جانبازان دوره جنگ هم صحبت کردید؟

مریم شیدابرخی از مسائل را می‌دیدم و بعضی از نکات از جمله خاطرات رزمنده‌ها را با گفتگو‌ها جمع‌آوری کردم. در مصاحبه‌ها بیشتر می‌پرسیدم که چرا دوست ندارند از گذشته چیزی بگویند و گاه هم در میان حرف‌هایی که رد و بدل می‌شد، خاطراتی بازگو می‌شد که بخاطر صحبت‌های حضوری مطرح می‌شدند.

«پشت در بهشت» کتابی در اشاره به تفاوت عقایدها درباره رفتن یا نرفتن به جنگ/ به دنبال نشان دادن برتری عقاید نبودم

میزان_در نگارش «پشت در بهشت» چقدر از تخیل بهره گرفتید؟

مریم شیدا_خاطرات مربوط به جبهه مهم‌ترین بخشی بود که نیاز به تحقیق میدانی داشت و باید به گونه‌ای نوشته می‌شد که مطابق با واقعیت باشد. بر همین اساس قسمت‌های خاطرات واقعی هستند و سایر بخش‌ها را بیشتر بر اساس تخیل خودم نوشته شد.

میزان_محدودیتی در نگارش داشتید؟

مریم شیدا_در زمان نگارش، خود را محدود به چیزی نمی‌کنم، ولی پیش از آنکه کتاب را به انتشارات به‌نشر بدهم، آن را به ناشر دیگری سپرده بودم که معتقد بود یکسری چیز‌ها باید حذف شود. مسئول انتشارات اعتقاد داشت جامعه هنوز آمادگی پذیرش این را ندارد که یک نویسنده، جانباز را به شکل دیگر و متفاوت‌تر از آنچه در اذهان مردم است، معرفی کند. در حالی که من روی حرفم بودم و دوست داشتم این داستان همینطور که هست چاپ شود، بنابراین متن را تغییر ندادم و ناشرم را عوض کردم.

میزان_نگرانی نسبت به پس زدن کتاب از سوی مخاطبان به واسطه نگاه رایجی که به جانبازان یا کسانی که در جنگ بودند، وجود دارد داشتید؟

مریم شیدا_نه، من فکرم را آزاد گذاشته بودم. قبل از چاپ کسانی که کتاب را خواندند و یکسری اعتراض‌ها یا انتقاد‌هایی داشتند، ولی من دوست داشتم جسارت داشته باشم و هیچ چیز تغییر نکند و آنچه که نوشته‌ام چاپ شود.

میزان_بخشی از این کتاب حال و روز امروز رزمنده‌ها را معرفی می‌کند. مخاطب را چطور به نگاه متفاوت نسبت به آنچه این افراد در گذشته انجام داده‌اند می‌رسانید؟

مریم شیدا_اشاره مستقیمی به اختلاف عقیده‌ها نکرده‌ام، ولی فکر می‌کنم مخاطب در پایان رمان متوجه می‌شود که بحث اصلی قصه و جنجال‌های زندگی حسین به عنوان کاراکتر این کتاب، اختلاف‌های عقیدتی بوده است. این موضوع بحث مهمی چه در گذشته و چه در زمان حال است.

میزان_آیا در داستان تاکیدی بر برتر نشان دادن دیدگاه رزمنده‌ها داشتید؟

مریم شیدا_دنبال این نبودم که بخواهم به صورت مستقیم این برتری را نشان دهم بلکه می‌خواستم تضاد‌ها را نشان دهم. در جایی از قصه همسر حسین را طوری نشان می‌دهم که گریه می‌کند و نگران آینده فرزندانش است بنابراین نخواستم بگویم که صرفا نگاه جانباز درست است، اگرچه ممکن است قلم در جا‌هایی از داستان احساسی یا شعاری شده باشد و به صورت مستقیم به این امر اشاره کند.

اگرچه در کل، تصمیمم بر برتر نشان دادن هیچ یک از دیدگاه‌ها نبود، ولی از آنجا که فردی مذهبی هستم، دوست داشتم مخاطب با خواندن این کتاب به این نکته دست پیدا کند که حقاقیت و حقیقت چیست.

میزان_عنوان کتاب به چه چیزی اشاره دارد؟

مریم شیدا_عنوان قصه به دیالوگی که دو رفیق به نام‌های حسین و محمود با هم دارند، اشاره دارد که در لحظاتی که حسین در حال رفتن به آلمان است، رد و بدل می‌شود. حسین به محمود می‌گوید آخرش پشت در بهشت منتظرم بمون. این جمله به معنای این قول است که به قدری این رفاقت محکم باشد که بدون من وارد بهشت نشو و به عبارتی دیگر دست من را هم بگیر و بی‌وفا نباش.



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *