منافقین هم ذکر میگفتند/با دشمن خدا هم بد و تلخ حرف نزنید
به گزارش گروه فرهنگی به نقل از روابط عمومی دارالعرفان، استاد حسین انصاریان در سخنرانی خود در حسینیه آیت الله علوی بروجردی (ره)، به یکی از نصیحتهای مهم پیامبر (ص) به امت اسلامی اشاره و اظهار داشت: پیامبر (ص) در این نصیحت به یک حقیقت معنوی تأکید کردند و فرمودند: «اکثری من ذکر الله فانکِ لا تأتین الله بشیءٍ غداً احب إلی الله من کثرة ذکره؛ تا زنده هستید به طور دائم، همواره، همۀ لحظات، همه جا، در همه حال به پروردگار عالم توجه داشته باشید» در مرحلۀ اول این ذکری که در کلام پیغمبر اکرم است به معنی توجه قلبی است، نه به معنی تسبیح انداختن.
منافقین هم ذکر میگفتند، اما چه فایده!
وی ادامه داد: جلد دوم کتاب با عظمت «کافی» از امام صادق (ع) با ذکر سند صحیح کلینی (ره) نقل میکند که امام صادق (ع) میفرماید: اگر ما به شما شیعیان خود میگوییم ذکر بگویید «لیس الذکر سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر» ذکر این نیست که «سبحان الله»، «الحمدلله»، «لا اله الا الله» و «الله اکبر» بگویید، این ذکر را که منافقین هم میگفتند، مگر در نمازهای پیغمبر شرکت نمیکردند؟ مگر در رکوع و سجود این ذکر را نمیگفتند؟ مگر رکعت سوم و چهارم نمیگفتند «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر» این ذکرها را که خیلی از بدکاران هم میگویند.
استاد اخلاق حوزههای علمیه در بیان تکبیر توسط کفار به نمونهای اشار و بیان کرد: در روایات آمده که زینب کبری (س) از میدان به داخل خیمهها برگشت، در خیمه که مستقر شدند، دیدند دسته جمعی صدای تکبیر میآید. زینب پردۀ خیمه را که بالا زد، علت تکبیر گفتن معلوم شد، این بوده که وجود مبارک ابی عبدالله (ع) را شهید کردند، سر مبارک را به نیزه زدند و به نشانۀ پیروزی میگویند: «الله اکبر»؛ بنابراین هر ذکری که ذکر نیست؛ هر نمازی که نماز نیست؛ هر گریهای که گریه نیست؛ هر فریادی که فریاد نیست؛ هر خندهای که خنده نیست.
خنده معنادار پیامبر (ص)
وی افزود: هفتاد نفر از سران کفر در جنگ بدر اسیر شدند، لشکر اسلام این هفتاد نفر را داخل یک چادر بزرگ آورد، پاهایشان را بست تا مبادا به مکه فرار و دوباره توطئه کنند. روزی پیغمبر اکرم (ص) به دیدن اُسرا آمدند؛ یکی از این اُسرا عموی پیغمبر، عباس است که به جنگ با پیغمبر آمده بود یعنی از مکه با اسلحه راه افتاده بود که پیغمبر را بکشد. در تمام کتابها آمده است که شغل او در مکه رئیس رباخوران مکه بود و تا سال حجة الوداع باز هم ربا میخورد، یعنی در این بیست و سه سال عمر نبوت پیغمبر دست برنداشت. پیغمبر وارد خیمه شد و لبخند زد. وقتی حضرت خندید، عباس گفت: باید بخندی پیروز شدی، هفتاد نفر ما را کشتی و هفتاد نفر از ما را اسیر کردی. پیغمبر اکرم (ص) فرمود: عموجان! این خندۀ من خندۀ پیروزی نیست، این خندۀ من خندۀ تعجب است، من میخواهم با زنجیر و طناب شما را بکشم ببرم بهشت و شما حاضر نیستید بیایید. خندۀ من خندۀ مسخره نیست، خندۀ پیروزی نیست، در تعجبم که سیزده سال در مکه میخواستم شما را ببرم بهشت و شما نیامدید؛ بنابراین هر خندهای که خنده نیست، خیلی خندهها معنی دارد و مثبت است، یک خنده خندۀ مسخره است و پوزخند میزند و طرف هم میفهمد مسخره اش میکند، یک خنده هم خندۀ دروغ است، یک خنده هم مثل خندۀ پیغمبر خندۀ مثبت است و ریشه در قلب پیغمبر دارد.
منظور از ذکر، تسبیح بر زبان نیست
مبلغ عرصه بین الملل گفت: بنا به نقل کلینی (ره) در جلد دوم «کافی» امام ششم (ع) میفرماید: «لیس ذکر سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر» منظور ما اهل بیت (ع) که به شما میگوییم ذکر داشته باشید و ذاکر باشید، این نیست که تسبیح بیاندازید «الله اکبر» و «الحمدلله» بگویید، مقصود ما از ذکر این است که هنگام فرا رسیدن وقت واجب بلند شوید به واجب عمل کنید و همچنین هنگام پیش آمدن گناه، گناه را ترک کنید. پیامبر (ص) میفرمایند: «فانک لا تأتین الله غداً بشیء احب الی الله من ذکره» فردای قیامت وقتی وارد بر خدا میشوید، هیچ عملی در پرونده شما نزد پروردگار محبوبتر از ذکر الله نیست.
وقتی میخواهید ذکر زبان بگویید حتماً باید قلبتان را بدرقۀ این ذکر کنید
وی در مورد معنای ذکر نزد اهل سلوک، گفت: در نوشتههای اهل سلوک آمده: ما هم با تکیه به قرآن و روایات شش ذکر داریم؛ ذکر زبان، ذکر اعضا و جوارح، ذکر نفس، ذکر قلب، ذکر روح و ذکر سرّ. ذکر ششم تنها کار انبیا و ائمه (ع) است و واقعاً کار ما نیست و از ما هم نخواستند، چون این ذکر سرّ از دست ما برنمی آید. اهل سلوک درباره ذکر زبان توضیح میدهند: اقرار به توحید، اقرار به وحدانیت خدا، اقرار به قرآن، خواندن قرآن و خواندن نماز، ذکر زبان است البته میگویند وقتی که میخواهید ذکر زبان بگویید حتماً باید قلبتان را بدرقۀ این ذکر کنید.
باعث بی سر و سامانی زندگی شما زبانتان است
استاد انصاریان افزود: قرآن مجید راجع به چشم، گوش، پا، دست، شکم و عضو غریزه آیه دارد که در مجموع تقریباً صد و پنجاه آیه میشود؛ اما به زبان که میرسد دویست و هشتاد و سه آیه فقط دربارۀ زبان است. یکی از آیات مربوط به زبان در آیه ۷۰ سوره احزاب آمده که خداوند میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیدا». «قولوا» در این آیه یک حکم شرعی واجب اخلاقی الهی است، «قُولُوا قَوْلًا سَدِیدا» فقط تا آخر عمرتان حرف استوار، درست، صحیح و حق بزنید. خداوند میفرماید: اگر اهل قول سدید باشید دو کمک به شما میدهم؛ یک «یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُم» خودم کمک میدهم و همۀ کارهایتان را سر و سامان میدهم، یعنی باعث بی سر و سامانی زندگی شما زبانتان است.
با دشمن خدا هم بد و تلخ حرف نزنید
استاد انصاریان در پایان تأکید کرد: اگر اهل «قول سدید» شوید، خداوند همۀ کارهایتان را سر و سامان میدهد. کار دومی که خداوند برایتان میکند «وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ» وقتی تصمیم میگیرید زبان را به دایرۀ گفتار سدید بیاورید تمام گناهان گذشته بین خودتان و خود را میبخشد و پایان آیه میگوید: «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِیما» (احزاب، ۷۱) کسی که مطیع خدا و پیغمبر باشد به نجات عظیم دست پیدا کرده است. «فَوْزاً عَظِیما» یعنی کلید باز کردن در «فوز عظیم» زبانتان است. ذکر زبان اقرارش به تمام مسائل مثبت است مثلاً قرآن مجید میگوید: با هر کس روبه رو میشوید، از جمله شیعه، سنی، یهودی، مشرک، کافر، فاسق، فاجر «قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً» (بقره، ۸۳) خوب حرف بزنید. به عبارت دیگر با دشمن خدا هم بد و تلخ حرف نزنید.
گناه کارد تیزی است که به دین میزند
وی گفت: گناه کارد تیزی است که به دین میزند. در قرآن مجید هم آمده که به دین ضربه میزند و دین دار را بی دین میکند، اگر ادامه پیدا کند و فراوان شود و کار به روحیۀ جرأت بکشد، این کارد رابطه با دین، خدا و قیامت را قطع میکند. حرف این است دینی که من و شما داریم -همین مقدار که خدا را قبول دارد- یقیناً باعث نجات ماست؛ اگر ما این دین را از دست بدهیم با تداوم و کثرت گناه، این دینِ از دست رفته، جایگزینی ندارد. هیچ چیزی را نمیشود در قیامت جای دین گذاشت که خدا قبول کند.
وی افزود: اگر انسان قرآن را باور نکند، پروردگار میگوید بعد از قرآن غیر از گمراهی و ضلالت هیچ چیز دیگری نیست. اگر قرآن را قبول نکنید پس گمراهی را قبول کردید «فما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلال» (یونس، ۳۲). اعتقاد به قرآن، ایمان به قرآن و باور قرآن عظیمترین سرمایه است.
توصیه میکنم هر کاری دارید در همین دنیا با خدا تصفیه کنید
استاد انصاریان با بیان اینکه توصیه میکنم هر کاری دارید در همین دنیا با خدا تصفیه کنید، قیامت صدای آدم به جایی نمیرسد، اظهار کرد: در سورۀ هود آمده: در روز قیامت از بس که ترس بر مردم حاکم است، اصلاً صدای نفسشان هم شنیده نمیشود. آن زمان که اهل خدا هنوز وارد بهشت نشدند، در سورۀ رعد میگوید: از قبر درآمدند و دینشان را هم با خودشان آورده اند «وَالْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ باب» (رعد، ۲۳) فرشتگان از هر طرف وارد بر اینها میشوند، «سَلامٌ عَلَیْکُمْ» کل این فرشتگان به اینها میگویند امنیت واقعی برای شماست «بِما صَبَرْتُمْ» به خاطر آن استقامتی که در مقابل گناه و حفظ دین در دنیا داشتید، «فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّار» (رعد، ۲۴) چه قیامت عالی برایتان رقم خورده است.
وی خاطرنشان کرد: در جلد پنجم تفسیر «نور الثقلین» آمده: حاکم یک غلامی داشت به غلامش گفت: اگر این پول را به ابوذر بقبولانی آزادت میکنم. آمد در خانۀ ابوذر، ابوذر با زن و بچه اش در مشکل اقتصادی به سر میبردند، به او کار نمیدادند، جرمش هم این بود که عاشق پیغمبر (ص) و اهل بیت (ع) و دیندار بود. مقدار پول سه هزار دینار طلا بود، یعنی ابوذر میتوانست ده خانه و بیست مغازه بخرد، یک گله گوسفند بخرد در آن سختی معیشت. ابوذر آمد در را باز کرد. غلام گفت: حاکم این را به شما هدیه داده. ابوذر گفت: این سه هزار دینار پول به این سنگینی را از کجا میخواهد به من بدهد؟ گفت: از بیت المال، از وزارت دارایی مملکت، از بودجه. ابوذر گفت: این سه هزار دینار، من آخرین نفر از مسلمانها هستم که به من میدهند یا اولین نفر؟ گفت: نه، به دیگران کاری ندارند، این را برای شما گذاشتند. گفت: هر وقت به تمام مسلمانها سه هزار دینار داده شد، آن هم مطابق شرع، آخر از همه بیاور به من هم بده. گفت: چنین کاری نمیشود، این را مخصوص شما دادند. گفت: این پول را ببر به اربابت پس بده و به او بگو در حق من اشتباه کردی، فکر کردی من فقیر و دست خالی و محتاجم؟ به او بگو من در این شهر از همه ثروتمندتر هستم، ثروتم هم «اصبحت بولایة مولای علی بن ابیطالب امیرالمؤمنین» من سرمایهای مثل ولایت علی را دارم، من گدا نیستم.
هفت نفر در روز قیامت در سایه عرش خداوند قرار دارند
مبلغ عرصه بین الملل با استناد به سخن پیامبر (ص) هفت نفری که در روز قیامت در سایه عرش خداوند قرار دارند را بیان کرد و گفت: پیغمبر (ص) میفرماید: هفت نفرند که روز قیامت در سایۀ عرش خدا قرارشان میدهند، روزی که «لا ظل الاّ ظله» هیچ سایۀ مهر و محبتی جز سایۀ خدا وجود ندارد. یکی از این هفت تا «رجل دعته امرأة صاحب جمال ذات حسب و الجمال قال انی اخاف الله» است؛ مردی است که یک خانم زیبای خوشکلی دعوتش میکند بیا یکی دو ساعت، دو روز، یک هفته با همدیگر باشیم؛ جوان هم زن ندارد و زیر فشار شدید غریزۀ شهوت است، خیلی آرام به آن زن میگوید: «انی اخاف الله» من در مقابل دید خدا با تو رابطه برقرار نمیکنم، من از خداوند باک دارم، دغدغه دارم، من میترسم، نمیآیم. عجیب هم در این موارد خدا به آدم کمک میکند، یعنی وقتی آدم میگوید نمیخواهم، انگار خود پروردگار یک سطل پر از آب خنک بهشت را روی آتش شعله ور شدۀ شهوت میریزد، آدم حس میکند اصلاً شهوت جنسی ندارد. قرآن میگوید: «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُم» (محمد، ۷) شما دین من را یاری کنید، حلال و حرام من را یاری کنید، من هم شما را یاری میکنم. برای همۀ ما پیش آمده دعوت به گناه شدیم یا مالی یا صندلی یا شهوانی، گفتیم: نه و خدا چه کمکی به ما کرد و چه نورانیتی در درون مان ایجاد کرد.
از خداوند دلسرد نشوید
استاد انصاریان بیان کرد: در دعای زیارت حضرت رضا (ع) چهار مطلب راجع به گناه آمده: اگر زمین بخواهد گناه من را بفهمد، به زمین میگوید: نبین و نفهم، بنده من یک کار خصوصی دارد، چشمت را بپوشان. از این دعا معلوم میشود روی زمین گناه کردم، بستر گناه انداختم. «سیدی لو علمت الارض بذنوبی» اگر زمین میفهمید «لساخت بی» دهان باز میکرد و من را فرو میبرد. «او السماوات لختطفتنی» اگر آسمانها از گناه من باخبر میشدند، چون آسمانها بالای سر من هستند و من پایم روی زمین است و سرم به طرف اعماق آسمان هاست، آسمان من را از زمین میربایید، مثل عقابی که صید را برباید و معلوم نیست من را به کدام جهنم درهای میانداخت، اما آسمان هم نفهمید با اینکه سایه روی سرم انداخته بود. «او الجبال لهدتنی» اگر همین کوه گناه من را خبردار میشد «لهدتنی» من را تکه پاره و نابود میکرد. «او البحار لأغرقتنی» اگر دریاها از گناه من باخبر میشدند، «لأغرقتنی» من را غرق میکردند و میگفتند: نجس، تو لایق نیستی در این خانۀ پروردگار که دنیاست زندگی کنی. نمیگذاشتند من بمانم. بعد مسائل گناه را در جملات دیگر مطرح میکند، یکی این است که سه بار تکرار شده که محبوب «من لا یغفر الذنب الا هو» گناه من را هیچ کس غیر از تو نمیبخشد، این سه بار تکرار، میخواهد به ما امید دهد که از خدا دلسرد نشوید، هر چه هم گناه کردید او قدرت دارد از تو گذشت کند.
انتهای پیام /