وقتی از تخفیف به سبک ایرانی سخن میگوئیم/منهای چند صد هزار تومان؟!
گروه فرهنگی ، دنبالِ یک کیفِ چرم ایرانی میگشتم. از قضا یکی از فروشگاههای مجازی هم تخفیفهای ویژهای برای محصولات چرمیاش گذاشته بود. محصولاتی که تولید برندهای معروف داخلی بودند و قرار بود در این فروش ویژه، با چهل درصد تخفیف به دست ما برسند! از قیمتهای بازار هم کمابیش خبر داشتم و میدانستم که در این بلبشو، "پیشنهاد تخفیف"، حکم گوشت توی شلهزرد را دارد! خلاصه اینکه سراغ صفحه پیشنهاد شده رفتم و حسابی موجودی کیفها را زیر و رو کردم. دستآخر هم یک کیف چرم ایرانی که برای یکی از معروفترین برندها بود، چشمم را گرفت. تقریباً همانی بود که میخواستم. ظاهر مناسبی هم داشت و مهم تر اینکه حدود ۱۲۰ هزار تومان از قیمتش، شامل تخفیف شده بود؛ یعنی من با یک کیف چرم ایرانی منهای صدوبیست روبه رو بودم! پانصد و چهل هزار تومان منهای صدوبیست!
اما از آنجائی که هنوز برای خرید اینترنتی کمی بدقلقم، تصمیم گرفتم که به یکی از شعبههای همین برند سرزده و کیفِ مطلوبم را از نزدیک ببینم. همین کار را هم انجام دادم. فروشنده با دیدن عکس کیف گفت که موجودی این کالا در شعبههای اصلی تمامشده و اگر شانس خوبی داشته باشم، می توانم آن را در شعبههای اوت لت پیدا کنم. آدرس دو شعبه را هم به من داد و پیشنهاد کرد که قبل از رفتن به مغازهها، تلفنی از موجودی انبارشان سراغ بگیرم. فروشندههای هر دو شعبه گفتند که کیف را هنوز تمام نکردهاند. گفتند که آن فروشگاه مجازی معروف هم از همین شعبهها جنس میگیرد و وقتِ استفاده از تضمین هم سراغ همین کمپانی میآید؛ اما قیمتی که شعبههای اصلی برای فروش کیف به من پیشنهاد دادند، تفاوت زیادی با تخفیفهای فروشگاه مجازی داشت. این بار کیفِ مطلوبم با پانصد و چهل هزار تومان منهای دویست و چهل روبه روی من بود!
ماجرای من مشت نمونه خروار است! مشت نمونه خرواری که اگر چه سرانجام به سودِ جیب من تمام شد، اما تضمین پایان موفق آن برای دیگران وجود ندارد. من سراغ فروشگاه اصلی رفتم، کیف موردنظرم را خریدم، حتی خریدهای خوشایند دیگری هم داشتم و وقتیکه خواستم در صفحه فروشگاه مجازی از تجربه خریدم بگویم، با ممنوعیت روبه رو شدم! کامنتی که برای این فروشگاه گذاشتم، تائید نشد و دلیل این ممانعت، وجود محتوای نامناسب در پیام من عنوان شد!
این تجربه شاید حقیقتِ عریان سودجوئی نوین در ایران باشد. کلاهبرداریهای بهظاهر ساده و در اصل پیچیده ای که ماجرای خرید، فروش، تخفیف و همهچیز را در ذهن ما لوث کرده. هنوز گویا قیمتها در بازار به روال عادی برنگشته که بازهم فروشگاههای مجازی تبلیغِ تخفیفهای داغشان را میکنند! دلار امروز به دوازده هزار تومان رسیده و اما هنوز قیمت یک شلوار جین ۳۰ دلاری، در این فروشگاهها بالای یکمیلیون تومان است! البته قرار است که ما در جمعه سیاه به سبک ایرانی، این شلوار را دویست هزار تومان زیر قیمت بخریم و از این اندوخته اقتصادی خوشحال باشیم.
جمعه سیاه؛ رویدادی است که سود آن در اکثر کشورهای جهان، پنجاهپنجاه به جیب خریدار و فروشنده سرازیر میشود. هردوی آنها از این معامله راضی هستند و تلاش میکنند که جمعه سیاهتری از رقابت را به ثبت برسانند. خریدارها در نزدیکی کریسمس، مایحتاجشان را ارزان میخرند و فروشندهها در آستانه تعطیلات سال نو، دخلهایشان را پرتر میکنند. هرچند که دراینبین، بعضی از خریدارها بهقدری با بخش سیاه این روز همراه شده اند که برای خرید یک کالا دست به تیراندازی و درگیری میزنند. "سال گذشته ۵نفر در امریکا زخمی شدند".
جمعه سیاه؛ میتواند یک سوغات فرهنگی برای کشور ما باشد. سوغاتی که در این رکود کسبوکار، جانی دوباره به مشتری و فروشنده داده، نیازهایی، هرچند غیرضروری را برطرف کرده و ساعاتی دلخوشی برای خانواده ایرانی به همراه بیاورد؛ اما به این شرط که انگیزه سودجوئی در این روز کم رنگتر از پیش شود! سازوکار سنجش قیمتهای واقعی به راه انداخته شود و دست پنهان برای تأدیب دروغگویان بازار از آستین بیرون آورده شود. رویای درازی که سالهاست در ذهن خریدارِ ایرانی پروار و پروارتر میشود. بهشرط رعایت قواعد، می توان شاهد یک سنت زیبا در آستانه سال نو بود. سنتی که شاید بهترین زمان برای اجرای آن در ایران، روزهای پایان سال و نزدیک به عید نوروز باشد.
نفیسه رحمانی