استفاده ظریف از کلمه «بن بست» در کمیته راهبردی/ پیشنهاد لاریجانی و تائید ولایتی
تقریبا بهمن ۱۳۹۳ بود که وزیر محترم امور خارجه پس از بازگشت از مونیخ در جلسهای با حضور مقامات عالی رتبه نظام، گزارش دادند که با بنبست جدی در مذاکرات مواجه شدهایم و نمیتوانیم پیش برویم و در این شرایط من هیچ کاری نمیتوانم بکنم.
به گزارش گروه سیاسی ، علیاکبر صالحی رئیس سازمان انرژی اتمی در صفحات ۵۰۶ تا ۵۱۰ کتاب «گذری در تاریخ؛ خاطرات دکتر علیاکبر صالحی» - تدوین و تنظیم واحد تاریخ شفاهی وزارت امور خارجه - در مطلبی با عنوان مطالعات ادعایی» میگوید: زمانی که برای بار دوم وارد سازمان انرژی اتمی شدم دو مسیر پیش رو داشتیم: مسیر گفتوگوی ۱+۵ بهعنوان مسیر اول و مذاکره مستقیم با آمریکا بهعنوان مسیر دوم بود که از دولت قبل (دولت دهم) شروع شده بود؛ یعنی دولت جدید که آمد هر دو مسیر را به وزیر امور خارجه سپرد؛ به عبارت دیگر قبلا مسیر ۱+۵ با آقای دکتر جلیلی دبیر شورای عالی امنیت ملی و مسئولیت مسیر شماره دو با وزیر خارجه وقت یعنی بنده بود که البته وزیر خارجه خودش در مذاکرات شرکت نمیکرد و معاونش شرکت میکرد. در واقع کار خوبی که در دولت آقای روحانی انجام شد این بود که هر دو مسئولیت را به دکتر ظریف وزیر امور خارجه دادند.
فرآیندی در دولت شروع شده بود و بحث هستهای هم بهعنوان یکی از اولویتهای دولت قرار گرفت. طبیعتا من هم بهعنوان مسئول سازمان انرژی اتمی برای اینکه کار سریعتر پیش برود بایستی تمهیدات لازم را فراهم میکردم.
در این چارچوب با آقای آمانو دیدار کردم و به ایشان گفتم: چه چیزی از این مسائل ریز و دست وپا گیر باقی مانده که آنها را حل و فصل و سریعا جمع و جور کنیم؟ یک باره بگویید چند سوال یا ابهامی دارید تا مرتفع کنیم؟ او پاسخ داد ما حدود ۱۸ یا ۱۹ سوال کوچک داریم که باید به نحوی حل و فصل شد.
همه موارد را مکتوب کردیم و گفتیم ما این موارد را با شما پیش میبریم که دیگر چیزی باقی نماند. یک مورد تحت عنوان مطالعات ادعایی یا PMD است که آن را هم بعدا جداگانه حل وفصل میکنیم. این مسائل ریز در حقیقت مقدمات حل همان PMD بود و ما بنا را به جمع و جور کردن آنها گذاشتیم.
بر این اساس در همان اوایل کار یک تفاهمنامه میان سازمان انرژی اتمی و آژانس بینالمللی انرژی اتمی امضا کردیم. امضای این یادداشت تفاهم خیلی مفید بود و فضا را برای پیشبرد دیگر امور و رفع مشکلات میان دو طرف مثبت کرد.
ورود به تیم مذاکره کننده هستهای
حضور مستقیم بنده در مذاکرات هستهای مصداق این روایت گویاست که: العبد یُدبّر و اللهُ یقدّر. ابتدا به دلایلی بنا نداشتند که بنده به طور مستقیم در مذاکرات حضور داشته باشم؛ البته در قسمت فنی که وظیفه سازمان بود به دوستان مذاکره کننده کمک میکردیم؛ اما نه اینکه مستقیما در مذاکرات باشم.
به سبب اینکه مذاکرات حول محور هستهای بود و قبل از اینکه بنده به صورت مستقیم وارد مذاکرات شوم، در حاشیه بهعنوان مسئول سازمان انرژی اتمی کشور و تا جایی که در وسعم بود به تیم مذاکره کننده کمک میکردم. گرچه این مذاکرات عمدتا در سطح سیاسی انجام میشد، اما ابعاد حقوقی و فنی آن نیز از اهمیت خاصی برخوردار شده بود و تا زمانی که این ابعاد حقوقی و فنی حل نمیشد مذاکرات سیاسی به پیش نمیرفت و عملا بستر لازم برای پیشرفت مذاکرات سیاسی آماده نمیشد؛ بنابراین بستر این مذاکرات، مسائل حقوقی و فنی بود که مذاکرات سیاسی باید بر مبنای آن انجام میشد.
در ابتدا که آقای روحانی گروه مذاکره کننده را تشکیل دادند، بنده مستقیما عضو گروه مذاکره کننده نبودم، وی جزو افرادی بودم که از طرف سازمان با گروه مذاکره کننده همکاری میکردم. برای انجام این همکاری، کارشناسانی از سازمان به تیم مذاکره کننده معرفی کرده بودم. همچنین کمیتهای تحت عنوان کمیته راهبردی هم در سطح مقامات عالی تشکیل شده بود که بنا به توصیه آقای دکتر روحانی و تایید مقام معظم رهبری نقش هدایتگری گروه مذاکره کننده را بر عهده داشت.
به هرحال توصیههای لازم را به کارشناسان سازمان کرده بودم تا دست وزارت امور خارجه باز و راه از نظر فنی هموار باشد.
این مذاکرات در دولت یازدهم یک سال ونیم پیش رفت. تقریبا بهمن ۱۳۹۳ بود که وزیر محترم امور خارجه پس از بازگشت از مونیخ در جلسهای با حضور مقامات عالی رتبه نظام، گزارش دادند که با بنبست جدی در مذاکرات مواجه شدهایم و نمیتوانیم پیش برویم و در این شرایط من هیچ کاری نمیتوانم بکنم.
حضرت آقا هم از نتیجه آخرین مذاکرات ناراضی و گفته بودند که ما پیشنهاد امریکاییها را در مورد چیدمان سانتریفیوژها را قبول نداریم و این پیشنهاد باید رد شود. برای اینکه شیوه جدید بطور کلی یک شیوه غیرمنطقی و غیراصولی بود و فقط برای گیر انداختن ما طراحی شده بود.
به هرحا بعد از مذاکرات مونیخ دکتر ظریف در جلسه کمیته راهبردی در خصوص مذاکرات هستهای از کلمه بنبست استفاده کرد و گفت: به بنبست رسیدهایم و دیگر نمیشود کاری کرد.
به دنبال ارائه این گزارش، دکتر علی لاریجانی، رئیس محترم مجلس پیشنهاد پیوستن بنده را به مذاکرات مطرح نمودند و دکتر ولایتی نیز این پیشنهاد را تایید کردند. اولین بار بود که به کمیته راهبردی دعوت شده بودم و از این گزارش و پیشنهادها متحیر متعجب شدم و پیش خودم میگفتم که چه کاری از دست من برمیآید؟ من چه میتوانم بگویم و چه میتوانم بکنم؟ در حالی که دکتر ظریف نهایت تلاش خود را به کار گرفته و با اخلاص، صداقت، جدیت و توانمندی کار کرده است. در واقع این موضوع برای من غافلگیرکننده بود، ولی از آنجایی که ما به هرحال اگر مقبول درگاه الهی باشد هدفمان خدمت به نظام و ملت شریف ایران است گفتم که مهلت میخواهم فکر کنم.
این هم دوباره از چرخش روزگار است که موضوع حضور بنده در گروه مذاکره کننده رقم بخورد. حالا این موضوع یک بحث جداگانه است که بعدا به تفصیل هم خواهم گفت.
در جلسه بعد چند پیشنهاد مطرح کردم. فکر کردم احتمال دارد این پیشنهادها محقق نشود و بدین ترتیب از این ماموریت ناممکن رهایی پیدا کنم. گفتم با سه شرط حاضرم در مذاکرات حضور پیدا کنم: اول اینکه مصلحت نیست به عنوان معاون رئیس جمهور کشور با کارشناسان آمریکایی بنشینم و صحبت کنم. این کار را در شان نظام جمهوری اسلامی ایران نمیدانم، چون آنها تصور میکنند که ایرانیها به هر شرط و روشی تن میدهند؛ لذا گفتم من به شرطی میروم که همتای من یعنی وزیر انرژی امریکا نیز بیاید.
پیشنهاد دوم این بود که استعفا دهم و بهعنوان مشاور فنی آقای دکتر ظریف با کارشناسان فنی آمریکایی مذاکره کنم.
پیشنهاد سوم من این بود که کارشناسان فنی آنها به ایران آمده و اینجا با آنها مذاکره کنم.
دوستان گفتند: پیشنهاد معقولی است، ولی ممکن است پیشنهاد اول عملی نشود. چون فرصت کوتاه بود و بنا بود ظرف ۴۸ ساعت بعد جلسه مذاکره آتی برگزار شود. قرار شد با طرف آمریکایی تماس گرفته شود تا امکان حضور وزیر انرژی آمریکا را جویا شوند. جناب آقای دکتر عراقچی مامور شد که با همتای خود خانم شرمن تماس بگیرد و پیشنهاد مرا اینگونه مطرح کند که قرار است آقای صالحی در مذاکرات شرکت کند، ولی شرط آمدنش این اساس است که همتای ایشان، یعنی آقای مونیز نیز در این فرایند شرکت کند. آیا شما آمادگی دارید که آقای مونیز را بفرستید؟
امریکاییها بعد از مدت کوتاهی جواب مثبت دادند. گفتند که آقای مونیز، وزیر انرژی امریکا در مذاکرات شرکت میکند. اینگونه بود که بنده مستقیما به جمع تیم مذاکره کننده وارد شدم.
لازم است یادآوری کنم که بنده و آقای مونیز هم دانشگاهی بودیم، ولی همکلاس نبودیم. زمانی که بنده دانشجوی دکترا بودم، ایشان به تازگی عضو هیئت علمی دانشگاه MIT شده بود البته تعدادی دوستان مشترک داشتیم و برخی همکلاسیها و نیز استاد راهنمای بنده به نحوی دوستان مشترک ما محسوب میشدند.
فرآیندی در دولت شروع شده بود و بحث هستهای هم بهعنوان یکی از اولویتهای دولت قرار گرفت. طبیعتا من هم بهعنوان مسئول سازمان انرژی اتمی برای اینکه کار سریعتر پیش برود بایستی تمهیدات لازم را فراهم میکردم.
در این چارچوب با آقای آمانو دیدار کردم و به ایشان گفتم: چه چیزی از این مسائل ریز و دست وپا گیر باقی مانده که آنها را حل و فصل و سریعا جمع و جور کنیم؟ یک باره بگویید چند سوال یا ابهامی دارید تا مرتفع کنیم؟ او پاسخ داد ما حدود ۱۸ یا ۱۹ سوال کوچک داریم که باید به نحوی حل و فصل شد.
همه موارد را مکتوب کردیم و گفتیم ما این موارد را با شما پیش میبریم که دیگر چیزی باقی نماند. یک مورد تحت عنوان مطالعات ادعایی یا PMD است که آن را هم بعدا جداگانه حل وفصل میکنیم. این مسائل ریز در حقیقت مقدمات حل همان PMD بود و ما بنا را به جمع و جور کردن آنها گذاشتیم.
بر این اساس در همان اوایل کار یک تفاهمنامه میان سازمان انرژی اتمی و آژانس بینالمللی انرژی اتمی امضا کردیم. امضای این یادداشت تفاهم خیلی مفید بود و فضا را برای پیشبرد دیگر امور و رفع مشکلات میان دو طرف مثبت کرد.
ورود به تیم مذاکره کننده هستهای
حضور مستقیم بنده در مذاکرات هستهای مصداق این روایت گویاست که: العبد یُدبّر و اللهُ یقدّر. ابتدا به دلایلی بنا نداشتند که بنده به طور مستقیم در مذاکرات حضور داشته باشم؛ البته در قسمت فنی که وظیفه سازمان بود به دوستان مذاکره کننده کمک میکردیم؛ اما نه اینکه مستقیما در مذاکرات باشم.
به سبب اینکه مذاکرات حول محور هستهای بود و قبل از اینکه بنده به صورت مستقیم وارد مذاکرات شوم، در حاشیه بهعنوان مسئول سازمان انرژی اتمی کشور و تا جایی که در وسعم بود به تیم مذاکره کننده کمک میکردم. گرچه این مذاکرات عمدتا در سطح سیاسی انجام میشد، اما ابعاد حقوقی و فنی آن نیز از اهمیت خاصی برخوردار شده بود و تا زمانی که این ابعاد حقوقی و فنی حل نمیشد مذاکرات سیاسی به پیش نمیرفت و عملا بستر لازم برای پیشرفت مذاکرات سیاسی آماده نمیشد؛ بنابراین بستر این مذاکرات، مسائل حقوقی و فنی بود که مذاکرات سیاسی باید بر مبنای آن انجام میشد.
در ابتدا که آقای روحانی گروه مذاکره کننده را تشکیل دادند، بنده مستقیما عضو گروه مذاکره کننده نبودم، وی جزو افرادی بودم که از طرف سازمان با گروه مذاکره کننده همکاری میکردم. برای انجام این همکاری، کارشناسانی از سازمان به تیم مذاکره کننده معرفی کرده بودم. همچنین کمیتهای تحت عنوان کمیته راهبردی هم در سطح مقامات عالی تشکیل شده بود که بنا به توصیه آقای دکتر روحانی و تایید مقام معظم رهبری نقش هدایتگری گروه مذاکره کننده را بر عهده داشت.
به هرحال توصیههای لازم را به کارشناسان سازمان کرده بودم تا دست وزارت امور خارجه باز و راه از نظر فنی هموار باشد.
این مذاکرات در دولت یازدهم یک سال ونیم پیش رفت. تقریبا بهمن ۱۳۹۳ بود که وزیر محترم امور خارجه پس از بازگشت از مونیخ در جلسهای با حضور مقامات عالی رتبه نظام، گزارش دادند که با بنبست جدی در مذاکرات مواجه شدهایم و نمیتوانیم پیش برویم و در این شرایط من هیچ کاری نمیتوانم بکنم.
حضرت آقا هم از نتیجه آخرین مذاکرات ناراضی و گفته بودند که ما پیشنهاد امریکاییها را در مورد چیدمان سانتریفیوژها را قبول نداریم و این پیشنهاد باید رد شود. برای اینکه شیوه جدید بطور کلی یک شیوه غیرمنطقی و غیراصولی بود و فقط برای گیر انداختن ما طراحی شده بود.
به هرحا بعد از مذاکرات مونیخ دکتر ظریف در جلسه کمیته راهبردی در خصوص مذاکرات هستهای از کلمه بنبست استفاده کرد و گفت: به بنبست رسیدهایم و دیگر نمیشود کاری کرد.
به دنبال ارائه این گزارش، دکتر علی لاریجانی، رئیس محترم مجلس پیشنهاد پیوستن بنده را به مذاکرات مطرح نمودند و دکتر ولایتی نیز این پیشنهاد را تایید کردند. اولین بار بود که به کمیته راهبردی دعوت شده بودم و از این گزارش و پیشنهادها متحیر متعجب شدم و پیش خودم میگفتم که چه کاری از دست من برمیآید؟ من چه میتوانم بگویم و چه میتوانم بکنم؟ در حالی که دکتر ظریف نهایت تلاش خود را به کار گرفته و با اخلاص، صداقت، جدیت و توانمندی کار کرده است. در واقع این موضوع برای من غافلگیرکننده بود، ولی از آنجایی که ما به هرحال اگر مقبول درگاه الهی باشد هدفمان خدمت به نظام و ملت شریف ایران است گفتم که مهلت میخواهم فکر کنم.
این هم دوباره از چرخش روزگار است که موضوع حضور بنده در گروه مذاکره کننده رقم بخورد. حالا این موضوع یک بحث جداگانه است که بعدا به تفصیل هم خواهم گفت.
در جلسه بعد چند پیشنهاد مطرح کردم. فکر کردم احتمال دارد این پیشنهادها محقق نشود و بدین ترتیب از این ماموریت ناممکن رهایی پیدا کنم. گفتم با سه شرط حاضرم در مذاکرات حضور پیدا کنم: اول اینکه مصلحت نیست به عنوان معاون رئیس جمهور کشور با کارشناسان آمریکایی بنشینم و صحبت کنم. این کار را در شان نظام جمهوری اسلامی ایران نمیدانم، چون آنها تصور میکنند که ایرانیها به هر شرط و روشی تن میدهند؛ لذا گفتم من به شرطی میروم که همتای من یعنی وزیر انرژی امریکا نیز بیاید.
پیشنهاد دوم این بود که استعفا دهم و بهعنوان مشاور فنی آقای دکتر ظریف با کارشناسان فنی آمریکایی مذاکره کنم.
پیشنهاد سوم من این بود که کارشناسان فنی آنها به ایران آمده و اینجا با آنها مذاکره کنم.
دوستان گفتند: پیشنهاد معقولی است، ولی ممکن است پیشنهاد اول عملی نشود. چون فرصت کوتاه بود و بنا بود ظرف ۴۸ ساعت بعد جلسه مذاکره آتی برگزار شود. قرار شد با طرف آمریکایی تماس گرفته شود تا امکان حضور وزیر انرژی آمریکا را جویا شوند. جناب آقای دکتر عراقچی مامور شد که با همتای خود خانم شرمن تماس بگیرد و پیشنهاد مرا اینگونه مطرح کند که قرار است آقای صالحی در مذاکرات شرکت کند، ولی شرط آمدنش این اساس است که همتای ایشان، یعنی آقای مونیز نیز در این فرایند شرکت کند. آیا شما آمادگی دارید که آقای مونیز را بفرستید؟
امریکاییها بعد از مدت کوتاهی جواب مثبت دادند. گفتند که آقای مونیز، وزیر انرژی امریکا در مذاکرات شرکت میکند. اینگونه بود که بنده مستقیما به جمع تیم مذاکره کننده وارد شدم.
لازم است یادآوری کنم که بنده و آقای مونیز هم دانشگاهی بودیم، ولی همکلاس نبودیم. زمانی که بنده دانشجوی دکترا بودم، ایشان به تازگی عضو هیئت علمی دانشگاه MIT شده بود البته تعدادی دوستان مشترک داشتیم و برخی همکلاسیها و نیز استاد راهنمای بنده به نحوی دوستان مشترک ما محسوب میشدند.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *