ایالات متحده امریکا، از دیپلماسی تا جنگ
علی اردکانیان پژوهشگر و مدرس دانشگاه در یادداشتی به واکاوی درخواست رئیس جمهوری امریکا از کنگره این کشور مبنی بر افزایش 10 درصدی بودجه دفاعی امریکا برای سال 2018، پرداخت.
خبرگزاری میزان -
به گزارش خبرنگار گروه سیاسی ، علی اردکانیان پژوهشگر و مدرس دانشگاه در یادداشتی به واکاوی درخواست رئیس جمهوری امریکا از کنگره این کشور مبنی بر افزایش 10 درصدی بودجه دفاعی امریکا برای سال 2018، پرداخت.
«ترامپ بودجه نظامی ایالات متحده امریکا را با 54 میلیارد دلار افزایش، به مرز 600 میلیارد دلار می رساند.» خبر درخواست رئیس جمهوری امریکا از کنگره این کشور مبنی بر افزایش 10 درصدی بودجه دفاعی امریکا برای سال 2018 موجی از واکنشها را برانگیخت. افزایش 54 میلیارد دلاری بودجه نظامی امریکا و همزمان کاهش بودجه 30 درصدی وزارت امور خارجه، محیط زیست و امور اجتماعی، علاوه بر ایجاد موجی از واکنشها و اظهارنظرها، تحلیلهایی را نیز به دنبال داشت. در این مجال قصد پرداختن به این تحلیلها و یا بررسی اثرات داخلی و بین المللی این اقدام را نداریم بلکه در پی آنیم که اشارهی کوتاهی به دوگانه «جنگ – دیپلماسی» توسط دولتمردان امریکایی داشته باشیم.
در شرایط جدید و با فرض پذیرفته شدن درخواست ترامپ برای افزایش بودجه نظامی امریکا برای سال 2018 ؛ شاهد آن خواهیم بود که: بودجه نظامی امریکا به تنهایی بیش از مجموع بودجه نظامی کشورهای: روسیه، چین، فرانسه، انگلیس، آلمان و ژاپن و هند خواهد بود؛ و این یعنی تقویت روحیه جنگ طلبانه امریکائیها و کاهش جنبه های دیپلماتیک اقدامات این کشور در صحنه جهانی.
همانگونه که میدانیم بسیاری از اندیشمندان و سیاستمداران براین باورند که جهان طی سالهای آینده مستعد استقرار یک نظم نوین جهانی است. نظمی که مؤلفههای سخت افزاری و نرم افزاری گوناگونی را در دل خود جای میدهد.
چندی پیش رئیس جمهور چین در جریان سخنرانی خود در نود و پنجمین سالگرد تأسیس حزب کمونیست ضمن درخواست تشکیل یک اتحادیه نظامی با روسیه؛ از استقرار یک نظم نوین در سطح جهانی طی 10 سال آینده خبر میدهد و اذعان میکند: «جهان در آستانه یک تغییر اساسی قراردارد، ما شاهد آن هستیم که چگونه اتحادیه اروپا به تدریج روبه نابودی می رود و اقتصاد امریکا روبه زوا است، اینها همگی نشان دهنده ظهور یک نظم نوین جهانی است. نظمی که مرکزیت اصلی آن اتحاد چین و روسیه است.»
ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه نیز پس از چندی از تحولات نظامی و اقتصادی گسترده میان روسیه و چین حمایت کرد. و این روابط را راهبردی و استراتژیک قلمداد میکند.
از سویی آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز با عنایت به همین تحولات پیدا و پنهان در سطح بین المللی، شرایط جهانی را در حال گذار و عبور از یک پیچ تاریخی توصیف میکنند.
این اظهارات در کنار وجود نظریه هایی با محوریت احتمالات؛ در خصوص استقرار نظم نوین جهانی در سالهای آتی، به کانون توجه بسیاری از کارشناسان و اندیشه ورزان تبدیل شده است.
در یک نگاه کلی میتوان دیدگاههای موجود در زمینه نظم نوین جهانی را با تأکید بر تعریف آن در سه گروه: دیدگاه ارزشی، مبتنی بر ترویج ارزشهای امریکایی با الگوی معرفی امریکای قدرتمند؛ دیدگاه ساختاری مبتنی بر استقرار یک نظام تک قطبی هژمونیک به رهبری امریکا و دیدگاه اقتصادی مبتنی بر جایگزین نظم جدید اقتصادی بجای نظم حاکم اقتصادی کنونی بر جهان دسته بندی نمود، که در تمامی ادوار مختلف تاریخی؛ یعنی از جنگ دوم جهانی به بعد، ایالات متحده امریکا مدعی آن بوده است و عدهای معتقدند اقدامات اخیر ترامپ رویکردهای جدید به این مقوله باشد؛ رویکردی که ظاهراً با اقدامات این کشور در حوزه دیپلماتیک و دیپلماسی عمومی در تضاد قرار میگیرد.
همانگونه که می دانیم تاریخ دیپلماسی و دیپلماسی عمومی در امریکا به سالها پیش یعنی به حدود 1776 میلادی و به اقدامات شخصی رئیس جمهور، بنجامین فرانکین باز میگردد. اقداماتی که در طول این سالها دستخوش فراز و فرود بسیاری بوده است. هرچند سیاستمداران امریکایی درطول سالیان متمادی پس از 1776 میلادی به ویژه در «بزنگاه های تاریخی» و مقاطع حساس از جمله جنگ اول و دوم جهانی و جنگ سرد و پس از آن به دنبال تأثیرگذاری از طریق جذب و هدایت افکار عمومی جهانی در جهت تأمین منافع خود در عرصه بین المللی بودند؛ اما حادثه 11 سپتامبر در زمینه کاربست دیپلماسی عمومی توسط سیاستمداران و سیاست گذاران این کشور به مثابه یک نقطه عطف محسوب میشود - افزایش کاربست دیپلماسی عمومی بر بستر سیاست خارجی امریکا پس از 11 سپتامبر توسط نگارنده در مقالهای دیگر مورد بحث قرار گرفته است.- دولت جرج بوش و پس از آن دولتهای اوباما با تشکیل مراکز مختلف و نیز تقویت نهادهای دیپلماتیک در قالبهای گوناگون علمی، آموزشی، فرهنگی، ورزشی، موسیقی، سینما و ... به دنبال بسط و گسترش نفوذ و استیلای جهانی خود از طریق دیپلماسی عمومی در چارچوب تئوری «قدرت نرم» و «قدرت هوشمند» بودند.
اما آنچه بیشتر موجد پدیداری این نوشتار است شباهت آغاز دوره ریاست جمهوری دونالد ترامپ با دو مقطع متضاد زمانی است یعنی شباهت اقدامات اخیر ترامپ با افکار جنگ طلبانه جرج دبلیو بوش که برپایه نظامی و دکترین امنیتی به دنبال استقرار نظم نوین جهانی بود و ماحصل آن حمله به عراق و افغانستان با دستاویز «جنگ علیه تروریسم» از یک سو و نیز کاهش توجه دولت امریکا به اقدامات در حوزه دیپلماسی عمومی نظیر آنچه در دهه پایانی قرن یعنی از سال 1990 در دوران کلینتون روی داد، میباشد؛ چه آنکه در دهه 1990 میلادی به ناگاه و البته به دلایل گوناگون شاهد کاهش ناگهانی بودجه برنامه های اطلاعات خارجی و دیپلماسی عمومی ایالات متحده امریکا هستیم به این معنی که در این دوران بسیاری از مراکز فرهنگی، کتابخانه ها و سایر مراکز فعال در حوزه دیپلماسی عمومی تعطیل شد و ایستگاههای آژانس اطلاعاتی امریکا در خارج حدود یک سوم تا یک دوم کاهش یافتند.
این نکات در مقایسه با اظهارات اخیر سخنگوی کاخ سفید بیانگر حرکت ایالات متحده امریکا به سمت اتخاذ سیاستهای چندگانه و انزوا گرایانه و در عین حال جنگ طلبانه و دوری از رویکرد های رایج دیپلماسی عمومی است. سخنگوی کاخ سفید می گوید: «[در دوران ترامپ] کمک های بلاعوض امریکا به سایر کشورها [به عنوان یکی از ابزارها و شاخص های دیپلماسی عمومی] بسیار کمتر خواهد شد و اکنون کشورهای دیگر باید پرداخت این کمک ها را برعهده بگیرند.»
به هر روی شاید این اقدام را بتوان در تحلیل های ارائه شده از تأثیرات سه گانه قدرت در امریکا ارزیابی نمود. سه گانه قدرت نخبگان سیاسی، اقتصادی و نظامی مثلث قدرتی را تشکیل می دهد که نهایتاً منافع آنها تزاحم آشکاری را با هم نشان نمی دهند. افزایش بودجه نظامی با هدف اصلی بازسازی ارتش، سود سرشاری را برای کمپانیهای اسلحه سازی بزرگ امریکایی یعنی یکی از سه ضلع مثلث قدرت و ثروت در امریکا به ارمغان خواهد آورد.
و شاید این اقدامات و رویکردها، تأیید نظریات ریچارد رایت میلز جامعه شناسی امریکایی در کتاب «نخبگان قدرت» باشد. آنگاه که وی سالها پیش مدعی می شود:«نظام سیاسی امریکا علی رغم تصور عمومی، فاقد خصلت دموکراتیک است، زیرا بجای حکومت مردم بر مردم، اقلیت قدرتمند بر اکثریت ناتوان حکمفرماست و پایان این راه همانطوری که در آلمان نازی و روسیه کمونیست دیدیم در سایه یک جامعه توده ای و پوپولیستی استقرار یک نظام استبدادی است» نظامی که طبق برخی پیش بینی ها محکوم به افول و فروپاشی است.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *