گرفتاری های انسان از چه چیزی سرچشمه می گیرد؟
الْحَمْدُ لِلَّهِ مَالِكِ الْمُلْكِ مُجْرِي الْفُلْكِ مُسَخِّرِ الرِّيَاحِ فَالِقِ الْإِصْبَاحِ دَيَّانِ الدِّينِ رَبِّ الْعَالَمِينَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى حِلْمِهِ بَعْدَ عِلْمِهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى عَفْوِهِ بَعْدَ قُدْرَتِهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى طُولِ أَنَاتِهِ فِي غَضَبِهِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ
در این فراز از ستایش خدای متعال، شئون الوهیت او بیانشده است «لِلَّهِ» بهعنوان معبود بهحق که موردتوجه قرار بگیرد الوهیت حقتعالی ایجاب میکند که حاکمیت داشته باشد بر آنکسی که عابد اوست و این حاکمیت ایجاب میکند که در تحت تصرف استقلالی او باشد.
حاکمیت حق متعال و ظهورات مختلف آن
مَالِكِ الْمُلْكِ
حاکمیت حقتعالی ظهورات گوناگونی دارد مانند حاکمیت تکوینی و حاکمیت تشریعی، که مالکیت همه این حاکمیتها استقلالا برای خدای متعال است و اگر کسی هم حاکمیتی داشته باشد آن حاکمیت هم به اقسامش در طول حاکمیت حقتعالی است چون بهگونهای حاکمیت؛ حقیقی و اعتباری میشود و بهگونهای تکوینی تشریعی میشود که البته حاکمیت تشریعی هم همان حاکمیت اعتباری است به تعبیری منتهی حاکمیت تشریعی حقتعالی تکیهبر حاکمیت تکوینیاش میکند که اینها بحثهای است که در جای خودش لازم است موردتوجه و دقت قرار بگیرد؛ خصوصیت دعاها اطلاق گویی آنهاست و با الفاظ کوتاه حقایقی را به ما رهنمون میشوند؛ اگر برای غیر حقتعالی مالکیتی در حاکمیت باشد هم آن مالکیت در طول مالکیت خدای متعال است هم حاکمیتش بهعنوانمثال انسان یک موجودی است که مالک قوا و اعضای و جوارحش است و این مالکیت هم مالکیت حقیقی است که مملوک تحت سلطه مالک است و مالکیت حقیقی یعنی همین اما در مالکیت اعتباری مملوک در تحت سلطه وجودی نیست و فقط تحت سلطه تصرفی است این مالک هرگونه که بخواهد در این مملوکش تصرف میکند مالکیت اعتباری که قابل تعویض است لکن مالکیت حقیقی قابل تعویض نیست منتهی مالکیت حقیقی انسان و موجودات نسبت به آنچه تحت شعاع وجودی ایشان هست استقلالی نیست اما مالکیت حقتعالی استقلالی است.
بههرحال در این جنبهها ما باید آن جنبههای توحیدیاش را ملاحظه بکنیم و اگر جنبههای توحیدیاش محفوظ بود و موردتوجه قرار گرفت میتوان همین خصوصیات را بهغیراز خدای حقتعالی نسبت داد منتهی به لحاظ مرتبه وجودی موجودات لذا چنین حاکمیتهای را هم خدای متعالی برای سایر موجودات گاهی بیان میکند بعد بهصورت جزئیتر بیان میکند.
ظهور دهنده شبانهروز خدای متعال است
مُجْرِي الْفُلْكِ مُسَخِّرِ الرِّيَاحِ فَالِقِ الْإِصْبَاحِ
«فَالِقِ الْإِصْبَاحِ» بیانگر حرکت کرات است که با حرکت خاصشان شبانهروز را ایجاد میکنند و در حقیقت ظهور دهنده شبانهروز خدای متعال است و نکته دیگری که از این لفظ استفاده میشود این است که «فلق» یعنی شکافنده روز از دل شب اینطور میتوان استفاده کرد که شاید وجود اولیه عالم ماده ظلمت بوده است و خدای متعال از دل این تاریکی روز را ایجاد کرد و اولین پدیده عالم ماده با ایجادشان روز است آن کتم عدم در مرتبه عالم ماده را کانّه شب و ظلمت تلقی کرده است و در تعبیرات قرآنی هم این تعبیر بکار رفته است «إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى؛ انعام 95» این درخت را از دل این هسته میرویاند و میشکافت لذا چهبسا ترجمهها برای بیان این نکات گویا نیست.
حاکمیت الهی و مراتب آن
دَيَّانِ الدِّينِ
او حاکم روز جزاست و اشاره به حاکمیت خاص خدای متعال بر انسانها دارد که این حاکمیت خاص در پرتوی حاکمیتهای دیگر خدای متعال خواهد بود، اینکه جزایی مطرح میشود این جزا متفرع بر شریعت است پس حاکمیت در تشریع برای خدای متعال است «إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّه؛ انعام 57» تعبیر حکم هم مشترک است یعنی اگر درست تبیین نشود ممکن است استفاده خوارجی از آن بشود معنی اولیه حکم؛ حاکمیت در تشریع است که قانونگذار جز خدا نیست آنوقت حاکمیت در اجرا متفرع بر حاکمیت در تشریع است و اگر کسی که مجری و زمام دار جامعه انسانی میخواهد باشد بر چه اساسی باید باشد تا بر آن اساس حاکمیت را به دست بگیرد به هر صورت یک قانونی لازم دارد و مرتبه وجودی قانون قبل از حاکمیت است و اگر هم به معنای حاکمیت در اجرا باشد «إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّه» خدای متعال مستقیماً در نظام وجودی انسانها حاکمیت در اجرا ندارد و باید یک حاکمی در جامعه «وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِر؛ نهج البلاغه خطبه 40» امام علی علیهالسلام میفرماید: مردم در نظام اجتماعیشان حاکمی میخواهند حالا آدم نیکوکار یا بدکار اما نظام اجتماعی بخواهد اداره بشود نیازمند حاکم است منتهی به اعتقاد ما و براهین محکم عقلی حاکم جز خدای متعال نمیتواند باشد و تعیینکننده حاکم و زمام دار جامعه انسانی را در مقام اجرا هم جز خدای متعال نمیتواند کسی تعیین کند که نماینده خدای متعال است و از او تعبیر به خلیفه میشود.
بههرحال این نکات خیلی مهم است که در مسائل سیاسی و حقوق سیاسی خوب دقت شود و احکام مخلوط نشود و در ادیان الهی مشخص که نظام؛ نظام الهی است همانطور که نظام تکوین و تشریع الهی است و نظام اداره جامعه انسانی هم الهی است و نظام رسیدن به نتیجه هم الهی است و باید مشخص شود که بر چه اساسی افراد به نتیجه میرسند لذا او «دَيَّانِ الدِّينِ» و حکمفرمای بر جزا و قیامت است و همه اینها به هم مرتبط است اگر انسان در نظام فکرش و در مسیری که قرار دارد درست حرکت کند و بداند که اگرچه مرتبهای از وجود را داراست دارد از تحلیل لوازمش به علت خاص میرسند؛ اگر نظام فکری انسان بهطور صحیح چیده بشود و انسان به دنبال حق باشد بهحق میرسد.
واسطه به جزا رساندن هر شخصی در هر ملتی نبی آن ملت است
آنوقت این صفت الهی هم در عالم قیامت بدون واسطه ظهور نمیکند وسایط به جزا رساندن هر شخصی در هر ملتی نبی آن ملت است لذا مسئله شفاعت هم به همین لحاظ ظهوری از حاکمیت آن نبی است نسبت به افراد تحت حکومتش منتهی در آنجا هم نظام طولی برقرار است؛ از مظاهر حاکمیت حقتعالی حاکمیت کلی و سعی است که برای نبی اکرم و اهلبیتش هست لذا تا وجود نازنین حضرت پا به عرصه قیامت نگذارد بقیه پا به عرصه قیامت نمیگذارند «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها، زمر 69» و اینها بحثهای عمیق و لطیفی دارد که قابلتوجه هست.
بههرحال اگر بهخوبی بحثهای توحیدی را درک کنیم هیچگاه با بحثهای ولایی اصطکاک پیدا نمیکند و میفهمیم که فضائل اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام در جای خودش و در طول کمالات الهی است و استیحاشی هم نمیکنیم.
تأملی در معنای ربوبیت و حقیقت آن
رَبِّ الْعَالَمِينَ
اینیک تعبیری است که به زبان جاری میکنیم منتهی باید دقتمان در مسئله ربوبیت هستی بیشتر باشد و هرچه مربوب ها را بهصورت مربوط درک کنیم ربوبیت حقتعالی سعه و عمقش برای ما بهتر روشن میشود هرچه ما موجودات گوناگون عالم و قوانین حاکم بر عالم را بیشتر کشف میکنیم باید علم توحید ما را قوییتر بکنند، بفهمیم چقدر ربوبیت خدای متعال سعه دارد که هم فهم ما را باز میکند و هم در پرتو باز کردن فهم ما عالم را بیشتر به ما نشان میدهد و هردو در تحت ربوبیت خداست؛ اگر من فهمیدم منی نیست از خودم که چیزی ندارم و نباید ربوبیت خدای متعال را جدا از وجود خودمان تصور کنیم نوعاً انسان اینگونه هست که در چیزهای که میشنود به بیرون نگاه میکند و به درون نگاه نمیکند که اگر انسان به درون بنگرد خیلی عمیق حرکت میکند و حرکت بیرونیاش هم عمیق خواهد بود.
ابتلائات گوناگون انسان ریشه در حلم الهی دارد
الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى حِلْمِهِ بَعْدَ عِلْمِهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى عَفْوِهِ بَعْدَ قُدْرَتِهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى طُولِ أَنَاتِهِ فِي غَضَبِهِ وَ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى مَا يُرِيدُ
جایگاه باز شدن این معارف عمدتاً در همین ایام است و در ماه مبارک رمضان ذهن مصفا میشود و توان فکر کردن برایش بیشتر خواهد بود لذا برای بزرگان ما دریچههای معرفت بیشتر در ماه رمضان باز میشود مخصوصاً در شبهای قدر باید از خدای متعال باز شدن دریچههای معرفت بر قلبمان را بخواهیم.
«الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى حِلْمِهِ بَعْدَ عِلْمِهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى عَفْوِهِ بَعْدَ قُدْرَتِهِ» این فراز قسمت دیگری از ستایش پروردگار است که این ستایش به جهت ظهور کمالاتی است در وجود انسان.
انسان به جهت پیچیدگی خاصش از جهت ظاهری و حالات روانی اعم از مسائل فکری و امثال آن مظهر اوصاف گوناگون الهی خواهد بود که اوصاف والای الهی در این وجود ظهور میکند مانند حلم الهی که در وجود انسان و در جامعه انسانی ظهور میکند آنهم در مقامی که این انسان برخورد ناجور با حاکمیت خدای متعال دارد؛ گاهی دیدگاه غیرواقعی نسبت با حاکمیت خدای متعال پیدا میکند حلم خدای متعال اول نسبت به آنکسانی که دیدگاه نامناسب با حاکمیتش دارند ظهور میکند و تاکسی ابتدا منکر و مشرک شد خدای متعال واکنش سریع در برابر او نشان نمیدهد و او را از بین نمیبرد بلکه به او مهلت میدهد که آن قوه تفکرش زنده بشود واقعبینانه حرکت بکند آنوقت او را در مشکلات گوناگون میاندازد و همه امتحان میشوند و امتحانات افراد هم به گونههای مختلف است به جهات مختلف آنکسی هم که انکار تکوینی خدای متعال را میکند به مشکلاتی برخورد میکند تا بفهمد خودش در عالم عاجز است و زمام امور به دست دیگری است از امام علیهالسلام سؤال میشود «لِمَ خُلِقَ الذُّبَابُ» چرا خدای متعال این مگس رو آفرید و حضرت در جواب فرمودند: «قَالَ لِيُذِلَّ بِهِ الْجَبَابِرَةَ؛ مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج4، ص: 251» به خاطر اینکه دماغ جباران به خاک بمالاند؛ یک مگس انسان را عاجز میکند و ضعف انسان را به او یادآوری میکند و همینطور سایر موجودات کوچک که اگر به انسان حملهور شوند انسانها را بیچاره میکنند.
بههرحال این برخوردها به خاطر این است که انسان متوجه بشود که ضعیف است و از این طغیان برگردد و این ابتلائات از لطف الهی سرچشمه میگیرد و به خاطر انتقام نیست «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ؛ انعام 42» و بىترديد ما بهسوی امتهايى كه پيش از تو بودند [پيامبرانى] فرستاديم؛ پس آنان را [چون با پيامبران به مخالفت و دشمنى برخاستند] به تهيدستى و سختى و رنج و بيمارى دچار كرديم، تا [در پيشگاه ما] فروتنى و زارى كنند.
نسبت به مومنآنهم چنین است آنکسانی که ایمان به حاکمیت تکوینی و تشریعی دارند زمانی که عملاً از بار این حاکمیت خارج شدند آنها را هم بهزودی مواخذه نمیکند و مهلت میدهد آن وقت نشانه مهلت دادن؛ امتحاناتی است که برای او پیش میآورد و این امتحاناتی که میشود نشانه مهلت دادن خدای متعال است و این ابتلائات را باید نشانه حلم خدای متعال بدانیم و باید در من ایجاد تفکر بکند که این ابتلائات از کجا سرچشمه گرفته است و من چهکاری کردهام که این امر ناگوار گریبان گیرم شده است البته در اینجا شیطان دخالت میکند و هرجای خوبی که انسان میخواهد به نتیجه خوب برسد شیطان نفوذ میکند و نمیخواهد انسان نتیجه خوب بگیرد و باید به خدای متعال از نفوذ وسوسههای شیطانی پناه ببرد لذا فرمودند: هیچ ابتلایی نیست مگر به جهت لغزشی که از انسان صادرشده است و در هنگام ابتلائات باید تفکر کند که این از کدام لغزش گریبان گیر او شده است.
حکایتی در احوالات مرحوم شیخ رجبعلی خیاط
نقلشده است که مرحوم شیخ رجبعلی خیاط رضوانالله علیه میخواست از اینطرف خیابان آنطرف خیابان برود الاغ یا اسبی به ایشان لگدی میزند و ایشان آنطرف خیابان به تفکر فرو میرود و با خود میگوید: من چه کردم که این حیوان علیه من شورید و تا دلیلش را پیدا نمیکند و استغفار نمیکند از جای خود بلند نمیشود، یکوقت امامجمعه زنجان به دیدن ایشان میآید و آن شب حال مناجاتش را از دست میدهد و در اینجا شیطان القاء وسوسه میکند و ممکن است بگوید این به خاطر تاریکی آن میهمان است و چنین مسائلی را پیش پای انسان میگذارد اما اگر انسان خوب دقت کند که چه تحولی در او حاصلشده است که به این مسئله مبتلا شده است حقیقت بر او روشن میشود و مرحوم شیخ رجبعلی خیاط بررسی میکند و میفهمد از ورود این میهمان یک حالت خوشآمدی برایش حاصل شد که بله من کسی هستم که امامجمعه به دیدن من آمده است لذا از این حالت هم توبه میکند و انسان باید اینگونه باشد.