ای نفست کرده معطر فضا / ای شرف اهل قلم مرتضی
بسم رب الشهدا و الصدیقین
شور ولا کرده دلآشفته دشت - بارِ دگر فصل گل لاله گشت
دشتِ در آن خوانده شقایق نماز - قتلِگهِ فکه به خون، غرقه باز
کوه سراپا به ادب در سکوت - لاله اذان خوانَد و مریم قنوت
ماه غزلوارۀِ شب کرده گوش - خرقۀِ خون راویِ حق را به دوش
جلوهگر غرقهبهخون نقش یار - لاله ز خون سرزده در نوبهار
غم شده تا سلسلهجنبانِ عشق - دل ز قلم گشته پریشان عشق
دشت شقایق شده میدانِ مین - بوی بلا میرسد از فَروَدین
خونِِدل از دیده قلم را روان - دفترِ دل باغ گُلِ ارغوان
دستِ پدیدارِ ازل کرده هست - سُرمه به چشمان غزل کرده مست
غافلۀِ قوم پریشانِ عشق - درگذر کرب و بلای دمشق
حادثه در آینه گل کرده باز --- بر سر نی شمس و قمر سر فراز
یاس کمرخم شده خواند نماز -چهره کبود آمده گلهای ناز
آینه ای روی خدا را جلی - بر سر نی غرقه به خون منجلی
آینهها بر سر نی هو نشان – دشتِ بلا یکسره آتشفشان
شورِ بلا کرده به پا محشری - بر سر نِی قاریِ قرآن سَری
بسته به خون زلف قمر را خضاب - عشق رخ افتاب
غرقهبهخون ساغر و ساقی و دست - مست از آن باده تمامیِ هست
آتش و پروانه و عشق و ولا - غرقه تجلیِّ خدا کربلا
حادثه در حادثه طوفانِ رنج - تیغ و سرِ یوسف زهرا ، ترنج
او که خدا لعل لبش آرزو – طور، هوس ناکِ شراری از او
چاک بر او سینه زغم کرده نیل – شوق لبش کرده عطش را قتیل
آینه بر نیزه غزلخوان و مست – نابترین جلوۀِ زیبای هست
تا به ابد غرقهبهخون رهسپار - غافلۀِ کُشتۀِ از عشق یار
راوی شعر و غزل ناب نور -تشنه لب کرب وبلا را حضور
راوی افسانۀِ مردان مرد – آینۀِ جبهه جنگ و نبرد
بار سفر بست و غریبانه رفت – بال و پرش سوخته ، پروانه رفت
ای نفست کرده معطر فضا - ای شرف اهل قلم مرتضی
- اهلقلم را به شهادت نخست - آه که دلها همگی تنگ توست
کاش که می آمدی ای مرد عشق – خاطره سازی تو زجنگ دمشق
دشت حلب دیده به راه تو است سید اوینی زهرا پرست
باز بگیری تو را قلم تا به دست - فاطمیون را کنی از باده مست
شو ر به پا در دل عاشق کنی –خون تو روایت ز شقایق کنی
راوی قتح و ظفر سرمدی کاش دگر باره تو می امدی
راوی عشاق شهادت طلب - با تو خوشا فتح و دمشق و حلب
غرقه به خون خفته به میدان مین با تو روایت ز بلا دل نشین
ای قلم از خون دلت گشته مست کرب و بلا با تو روایت خوش است
- جای تو خالیست اگر در مشق یاد تو در خاطره ها ثبت عشق