شهید طهرانی مقدم
بارها رفته بود خدمت آقا. ولی نه مثل خیلیها با دست خالی و دل پر. میگفت: «پیش آقا باید با دست پر رفت».
کد خبر: ۴۸۷۸۱۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۰۹
حواسش به همه چیز بود. حقوق کارمندانش را بالا نمیگرفت. ولی اگر پروژهای را به نتیجه میرساندند پاداش خوبی بهشان میداد.
کد خبر: ۴۸۷۷۹۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۰۷
تا میگفتند فلان کشور فلان کار پیچیده و بهتانگیز را کرده، میگفت: «خدا رو شکر. پس ما بهتر از اونا میتونیم همون کار رو بکنیم!»
کد خبر: ۴۸۶۴۶۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۰۶
در طول زندگیاش کسی از او نشنید که بگوید: «توپخونه رو من تاسیس کردم!» یا اینکه «من پدر موشکی ایرانم!» یا هر چیز شبیه دیگر. هیچ باری نشده بود که بایستد جلوی کاری که کرده و عکس یادگاری بگیرد.
کد خبر: ۴۸۶۴۶۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۰۵
بچهها زمانها را که جمع زدند شد سه ماه. از ترس حاجی جرأت نکردند روی تخته بنویسند سه ماه! و تا می شد از زمان لازم برای هر کار کم کردند و کم کردند تا به زور شد دو ماه.
کد خبر: ۴۸۶۴۵۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۰۴
آخیش! خیالم راحت شد. اقلا ۹ تا قطعه دیگهای که ساختین درست کار کردن.
کد خبر: ۴۸۶۴۴۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۰۴
جوانی کرده بود و با لباسهای اجق وجقی که بعضی جوانهای امروزی میپوشند رفته بود حاج حسن را ببیند.
کد خبر: ۴۸۶۴۴۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۰۳
لحظهای که محصولشان بعد از چند بار کار نکردن، جواب میداد و تستشان موفق میشد، لحظه عجیبی بود. از خوشحالی همدیگر را بغل میکردند. میپریدند روی سر و کول حاجی. تکبیر میگفتند. گریه میکردند.
کد خبر: ۴۸۶۴۴۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۰۲
خیلیها میخندیدند که «شما فرمانده توپخونه هستید؟ پس توپهاتون کو؟» با خنده اشاره میکرد سمت عراق. میگفت: «توپهای ما اون طرفه. دست دشمن. فقط باید بریم برشون داریم».
کد خبر: ۴۸۶۴۴۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۰۱
حاج حسن بیاختیار شیشه را پایین داده بود. همان طوری که گرم صحبت بود کیف پولش را درآورده و یک تراول پنجاه هزار تومانی گذاشته بود کف دست دخترک.
کد خبر: ۴۸۶۴۴۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۳۰
جوانتر که بود استادیوم هم میرفت. حتی در شرایط سخت، مثل آن دفعه که با یکی دیگر از فرماندهان سپاه عازم جبهه بود. سر راهشان از تماشای دربی هم جا نمانده بودند.
کد خبر: ۴۸۴۶۸۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۲۷
شما اگه بتونید موشکی بسازید که بردش بالاتر باشه و هدفگیریاش دقیقتر و این مشخصات رو هم داشته باشه، من قول میدم این تعداد ازتون بخرم.
کد خبر: ۴۸۴۶۶۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۲۵
میخواست اسرائیل نابود شود و سرزمینهای اشغالی طعم آزادی را بچشند. آنوقت این هدفها را مثل چیزهای لوکس و کم مصرف نگذاشته بود توی بوفه که هر ازچند گاه نگاهشان کند و انگیزه بگیرد.
کد خبر: ۴۸۴۶۳۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۲۳
بعد از همان اولین محمولههایی که به دست ایران رسید و کشور برای عوض کردن سرنوشت جنگ روی تک تکشان حساب می کرد، طهرانی مقدم رفته بود پیش رفیق دوست و خواسته بود که دو موشک از آن چند تا را نگه دارند برای مهندسی معکوس.
کد خبر: ۴۸۲۴۴۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۲۲
دشمن به قذافی فشار آورد و او هم نیروهایش را احضار کرد. به عراق و شرکای غربی هم اطمینان داد که ایران هرگز به تنهایی قادر به استفاده از هیچ موشکی نخواهد بود.
کد خبر: ۴۸۲۴۰۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۲۱
دقیق شده بود توی حرفهای مسئول توضیحات سلاحها و توی ذهنش خیلی از جزئیات را به خاطر سپرده بود تا اگر روزی به یکی از آنها برخورد، مقدماتی از آن توی ذهنش باشد.
کد خبر: ۴۸۲۴۰۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۲۰
خبر عروسی حسن بین بچههای هیئت پیچیده بود و بعد از دعای کمیل، همهشان با دعوت و بی دعوت، آمده بودند شام عروسی حسن مقدم را بخورند. آنقدر که غذا به اندازهی صد نفر کم آمده بود.
کد خبر: ۴۸۲۳۹۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۱۹
نشسته بود درست رو به روی پدر و شروع کرده بود به حرف زدن و شوخی کردن. لباس سپاه تنش بود و احوالاتش نشان میداد که عازم جبهه است.
کد خبر: ۴۸۲۳۶۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۱۸
تا سالهای سال کسی نفهمید آن شب داماد جلسه مجبور شده بود در جلسهی اضطراری و محرمانهای با حضور رئیس جمهور وقت آقای خامنهای شرکت کند.
کد خبر: ۴۸۱۱۹۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۱۷
مهدکودک پوپک ساختمانی دو طبقه بود که بعد از جنگ خالی افتاده بود و تقدیرش این بود که بشود مقر فرماندهی توپخانه سپاه.
کد خبر: ۴۸۱۱۸۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۱۶