"تجمع ممنوع" حاصل 50 ساعت مصاحبه با «محمدعلی ملتجاییفرد» است/نوشتن خاطرات جنگ و اسارت، کار دشواری است
خبرگزاری میزان – نویسنده کتاب «تجمع ممنوع» گفت: کتاب تجمع ممنوع اولین اثرم است و مطمئنا ضعف هایی نیز دارد اما بدون اغراق باید گفت نوشتن خاطرات جنگ و اسارت کاری بسیار متفاوت و دشوار است و نیاز به تجارب شخصی و عینی دارد که متاسفانه نویسنده قادر به کسب آن نمی باشد.
خبرگزاری میزان -
مسعود زین العابدین، نویسنده کتاب «تجمع ممنوع» دردر خصوص کتابش گفت : کتاب تجمع ممنوع اولین اثرم است و مطمئنا ضعف هایی نیز دارد اما بدون اغراق باید گفت نوشتن خاطرات جنگ و اسارت کاری بسیار متفاوت و دشوار است و نیاز به تجارب شخصی و عینی دارد که متاسفانه نویسنده قادر به کسب آن نمی باشد.
وی در ادامه بیان کرد : باتوجه به شخصیت ویژه «محمدعلی ملتجاییفرد» این آزاده عزیز و حساسیت ایشان در روایت خاطرات و پایبندی به صداقت و راستگویی در انعکاس و شرح ماوقع شرایط نوشتن سخت و متفاوت بود همین موضوع باعث شد در نگارش این اثر بیش از همه چیز واقعیت و دید راوی حاکم باشد تا نویسنده، البته این موضوع می تواند ازجمله نقاط قوت اثر محسوب شود، چون تلاش کرده ام چیزی را که از وی نشنیده ام صرفا جهت جذابیت اثر و راضی کردن مخاطب به کتاب اضافه نکنم.
زین العابدین افزود : تجمع ممنوع حاصل 50 ساعت مصاحبه با «محمدعلی ملتجاییفرد» است. این رزمنده متولد 1345 در تبریز است که در 14 سالگی تصمیم به حضور در جبهه گرفت اما به دلیل سن کم اجازه حضور در جبهه را نیافت و با دستکاری برگه اعزام شخص دیگری راهی جبهه شد و در جبهه به دلیل سن کم به کارهای پشت جبهه و چوپانی مشغول شد. وی همراه با نیروهایی که به خط مقدم رفته بودند، از جبهه بازگشت.
وی در ادامه گفت : کتاب «تجمع ممنوع» را در 16 دفتر نوشته ام که از دوران کودکی آزاده محمد علی ملتجایی فرد آغاز میشود و در فصلهایی به موضوعهایی چون بازگشت اسیران، عملیاتهای مختلف، تا پایان سال 1367 و پایان جنگ تحمیلی میپردازد.
این نویسنده درباره دلیل انتخاب نام «تجمع ممنوع» برای این کتاب توضیح داد: در این کتاب نامههای مختلفی آمده اما در نامهای برای تبریک نوروز سال 1366 نوشته شده است: «برادر سپیده صبح بهاری با جمله تجمع ممنوع آمد. سال 66 مبارک» که هم نشاندهنده تبریک عید و هم مظلومیت در دوران اسارت است.
انگیزه زینالعابدین برای نگارش این کتاب کارهای جالبی بود که ملتجایی در دوران جنگ تحمیلی به عنوان یک رزمنده انجام داده بود. وی در اینباره گفت: علاقهمند بودم که با خاطرات وی آشنا شوم. امتیاز وی به عنوان یک اسیر ایرانی در عراق که فرصت بازگشت به ایران در سالهای نخستین جنگ تحمیلی را یافت، برایم جذاب بود.
وی با بیان اینکه با برخی از همرزمان ملتجایی نیز برای نوشتن «تجمع ممنوع» گفتو گو داشتهام، اظهار کرد: در این کتاب از هر شهیدی که نامش در نامه یا خاطرهای آمده، شناسنامهای کوتاه در زیرنویس کتاب آوردهام.
در بخشی از این کتاب می خوانیم :
نهم آبان 1360 وی بار دیگر به جبهه اعزام شد، در مجموعه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آموزش دید و به منطقه داربلوط اعزام شد. در 20 آذر سال 1360، طی عملیات مطلعالفجر که نخستین عملیات مشترک سپاه و ارتش بود، ستون پنجم(جاسوسان) این عملیات را به دشمن اطلاع دادند و ملتجاعیفرد که به دلیل اصابت گلوله از ناحیه پا مجروح شده بود، به همراه تعدادی دیگر از رزمندگان چند روزی را در بیابان محاصره بودند و در نهایت به اسارت عراقیها درآمدند.
در بیمارستان عراق، پای ملتجاییفرد قطع و از اول اسفند60 به اردوگاه العنبر منتقل شد. در این اردوگاه با زندهیاد ابوترابی آشنا شد و 27 ماه در اسارت بود. سال 1362 عراق تصمیم گرفت که اسیران قطع عضو (نزدیک به 180 نفر) را آزاد کند. که ملتجایی نیز در نتیجه چنین تصمیمی (9 بهمن 1362) آزاد میشود.
وی هفتم آبان سال 63 به جبههها بازگشت و در مدتی که در ایران حضور داشت، میکوشید عکس و نامههایی از خانواده اسیران را که در شهرستانهای مختلف ایران بودند، به دست اسیران ایرانی در عراق برساند. تمام اسیرانی که زمانی با او همبند بودند، آرزو میکردند نامهای از جانب ملتجایی برای آنها نیز ارسال شود و به این ترتیب از احوال خانواده خود باخبر شوند.
وی در ادامه بیان کرد : باتوجه به شخصیت ویژه «محمدعلی ملتجاییفرد» این آزاده عزیز و حساسیت ایشان در روایت خاطرات و پایبندی به صداقت و راستگویی در انعکاس و شرح ماوقع شرایط نوشتن سخت و متفاوت بود همین موضوع باعث شد در نگارش این اثر بیش از همه چیز واقعیت و دید راوی حاکم باشد تا نویسنده، البته این موضوع می تواند ازجمله نقاط قوت اثر محسوب شود، چون تلاش کرده ام چیزی را که از وی نشنیده ام صرفا جهت جذابیت اثر و راضی کردن مخاطب به کتاب اضافه نکنم.
زین العابدین افزود : تجمع ممنوع حاصل 50 ساعت مصاحبه با «محمدعلی ملتجاییفرد» است. این رزمنده متولد 1345 در تبریز است که در 14 سالگی تصمیم به حضور در جبهه گرفت اما به دلیل سن کم اجازه حضور در جبهه را نیافت و با دستکاری برگه اعزام شخص دیگری راهی جبهه شد و در جبهه به دلیل سن کم به کارهای پشت جبهه و چوپانی مشغول شد. وی همراه با نیروهایی که به خط مقدم رفته بودند، از جبهه بازگشت.
وی در ادامه گفت : کتاب «تجمع ممنوع» را در 16 دفتر نوشته ام که از دوران کودکی آزاده محمد علی ملتجایی فرد آغاز میشود و در فصلهایی به موضوعهایی چون بازگشت اسیران، عملیاتهای مختلف، تا پایان سال 1367 و پایان جنگ تحمیلی میپردازد.
این نویسنده درباره دلیل انتخاب نام «تجمع ممنوع» برای این کتاب توضیح داد: در این کتاب نامههای مختلفی آمده اما در نامهای برای تبریک نوروز سال 1366 نوشته شده است: «برادر سپیده صبح بهاری با جمله تجمع ممنوع آمد. سال 66 مبارک» که هم نشاندهنده تبریک عید و هم مظلومیت در دوران اسارت است.
انگیزه زینالعابدین برای نگارش این کتاب کارهای جالبی بود که ملتجایی در دوران جنگ تحمیلی به عنوان یک رزمنده انجام داده بود. وی در اینباره گفت: علاقهمند بودم که با خاطرات وی آشنا شوم. امتیاز وی به عنوان یک اسیر ایرانی در عراق که فرصت بازگشت به ایران در سالهای نخستین جنگ تحمیلی را یافت، برایم جذاب بود.
وی با بیان اینکه با برخی از همرزمان ملتجایی نیز برای نوشتن «تجمع ممنوع» گفتو گو داشتهام، اظهار کرد: در این کتاب از هر شهیدی که نامش در نامه یا خاطرهای آمده، شناسنامهای کوتاه در زیرنویس کتاب آوردهام.
در بخشی از این کتاب می خوانیم :
نهم آبان 1360 وی بار دیگر به جبهه اعزام شد، در مجموعه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آموزش دید و به منطقه داربلوط اعزام شد. در 20 آذر سال 1360، طی عملیات مطلعالفجر که نخستین عملیات مشترک سپاه و ارتش بود، ستون پنجم(جاسوسان) این عملیات را به دشمن اطلاع دادند و ملتجاعیفرد که به دلیل اصابت گلوله از ناحیه پا مجروح شده بود، به همراه تعدادی دیگر از رزمندگان چند روزی را در بیابان محاصره بودند و در نهایت به اسارت عراقیها درآمدند.
در بیمارستان عراق، پای ملتجاییفرد قطع و از اول اسفند60 به اردوگاه العنبر منتقل شد. در این اردوگاه با زندهیاد ابوترابی آشنا شد و 27 ماه در اسارت بود. سال 1362 عراق تصمیم گرفت که اسیران قطع عضو (نزدیک به 180 نفر) را آزاد کند. که ملتجایی نیز در نتیجه چنین تصمیمی (9 بهمن 1362) آزاد میشود.
وی هفتم آبان سال 63 به جبههها بازگشت و در مدتی که در ایران حضور داشت، میکوشید عکس و نامههایی از خانواده اسیران را که در شهرستانهای مختلف ایران بودند، به دست اسیران ایرانی در عراق برساند. تمام اسیرانی که زمانی با او همبند بودند، آرزو میکردند نامهای از جانب ملتجایی برای آنها نیز ارسال شود و به این ترتیب از احوال خانواده خود باخبر شوند.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *