در باب مسئولیت «ملت»
درست است که نقشه پیشرفت و توسعه را دولتها میکشند و سیاستهای خرد و کلان را آنها تعیین میکنند، اما در اصل این ملتها هستند که به این نقشهها جامه عمل میپوشانند. یک دولت فعال و هوشمند و متخصص با ملت تنبل بیحوصله کاری از پیش نمیبرد، برعکسش هم اگر بالای سر ملتی فعال و پرانرژی و دانا دولتی بیکفایت و نابلد بگمارند، همین اتفاق میافتد. با این همه احتمال شکست و سقوط ملتی که باهوش و فعال و دانا باشند به شدت کم است و تجربه ثابت کرده که مردم ساعی و مومن و متعهد میتوانند ضعف و فتور دولتهایشان را جبران کنند و در اصلاح مسیرهای غلط بکوشند. خرج ملتها و حکومتها از هم سوا نیست. حکومتها از جیب ملتها هزینه میکنند . ملتها هم روی توان دولتها حساب باز میکنند؛ این قاعده کار است و هر چقدر هماهنگی و همراهی و وحدت رویه دولت و ملت بیشتر باشد، توفیق و بهروزی و کامیابی دستیافتنیتر مینماید. با این همه یادآوری مداوم این نکته ضروری است که دولت و ملت ساکنان یک کشتیاند و سرنوشتشان به هم بسته و وابسته است. روی همین بستگی و وابستگی است که ملتها نمیتوانند از زیر بار مسئولیتهای خود شانه خالی کنند. معنی این حرف این است که نباید چشم به دست دولتمان بدوزیم و همینطور معطل بمانیم تا او چرخ توسعه و پیشرفت را به حرکت درآورد. مقدم بر دولت این ماییم که باید قطار موفقیت را به حرکت درآوریم...
قبل از اینکه بحثم را ادامه دهم، اجازه دهید یکی از مشاهداتم را از سفر به ژاپن -به عنوان شاهد مثال- خدمتتان عرض کنم. همین چندماه پیش که در معیت همکاران به مملکت آفتاب تابان رفته بودم، ملتفت شدم که آنجا چیزی به اسم رفتگر وجود ندارد و شهرداری وظیفه تمیز کردن شهر و جاروکشیدن و حمل زباله را به این شکل که ما در کشور تجربه میکنیم به عهده ندارد. یکی از جدیترین معضلات شهری ما بحث دفع زبالههای خانگی و غیرخانگی است. برای این کار هم پول زیادی خرج میکنیم و هم نیروی انسانی زیادی را به این کار وا میداریم. سالانه تعدادی از رفتگرها که حاشیه اتوبانها و خیابانها را جارو میزنند، تصادف میکنند و بهطور جدی آسیب میبینند، حتی تعدادی از آنها جان خود را از دست میدهند. مغازهها، رستورانها، شرکتها، سازمانها و ... زبالههای خود را به شهرداری میسپارند تا با کمک نیروی انسانی و سیستم مکانیزه این زبالهها را به خارج شهر ببرد. چون زبالهها از جلوی چشممان دور میشوند، معنیاش این نیست که دفع شدهاند و دیگر مشکلی ندارند. اتفاقا مشکل اصلی مال از اینجا به بعد است که در حاشیه شهر روی هم روی هم «دپو» میشوند و کوه زباله میسازند. دریاچه سمی و مضرر شیرآبه زباله هم معضلی است که روی اکوسیستم و محیط زیست تاثیر غیر قابل جبران میگذارد. شهرداری صفر تا صد این کار را از حساب ملت انجام میدهد. در ژاپن اما قصه از بیخ و بن فرق دارد. اولا حجم تولید زباله یک شهروند ژاپنی قابل مقایسه با یک ایرانی نیست. بحث تفکیک و بازیافت زباله در ژاپن جدی است. آن شعاری که در ایران سر میدهیم شهر ما، خانه ما، در ژاپن تحقق تام و تمام دارد و شهروندان همانطور که خانه خود را تمیز نگه میدارند، در تمیزی و نظافت کوی و خیابان و شهر نیز میکوشند. همه آنها که به توکیو و کیوتو و سایر شهر های ژاپن سفر کردهاند، زنان و مردانی را که جلوی خانه و مغازه خود را جارو میزنند، بسیار دیدهاند. این یک حداقلی در مشارکت است که اگر به حوزههای دیگر تعمیم پیدا کند، منجر به رشد و توسعه اجتماعی و اقتصادی و کارآفرینی و علم میشود. ما نمیتوانیم بحث مشارکت مردمی در علم و فناوری را پیش بکشیم در حالی که هنوز در مسائل ابتدایی و بدیهی نتوانستهایم مسئولیتپذیری و مشارکت را تجربه کنیم. متاسفانه مفهوم دولت در کشور ما با سلب مسئولیت از شهروندان همراه است و این تلقی عمومی وجود دارد که «دندش نرم» باید به وظایف و تعهداتش عمل کند. کدام وظیفه؟ بگذارید یک مثال دیگر بزنم. آمار تصادفات جادهای ما بالاست و سالانه بیست و چندهزار تصادف منجر به مرگ میشود. بخشی از این آمار به مشکلات فنی و مهندسی ماشینها برمیگردد و بخشی از آن هم به عیب و اشکالی که در جادهها وجود دارد. دولت وظیفه دارد جادهها را اصلاح و بازسازی کند، ایضا معضلات مهندسی و کیفیت اتومبیلها را رفع کند. اما در این وسط یک دلیل مهم و تاثیرگذار مغفول است. نابلدی، ماجراجویی، بی احتیاطی و بیتجربگی رانندهها هم هست. همین ماشینها و همین جادهها را اگر به رانندههای مسئولیتشناس و خبره و وارد و محتاط میسپردند، آمار تصادف تا یکدهم کاهش پیدا میکرد. ما از دولت متوقعیم که به تعهداتش عمل کند، اما متاسفانه در مورد خودمان، آنچنانکه باید و شاید کاری نمیکنیم و حرفی نمیزنیم.
کشور در شرایط ویژهایست. از یکطرف پیشرفت و توسعه ما به تاخیر افتاده و بسیاری از کارهای جدی کشور زمین مانده، از طرف دیگر، بحثهای سیاسی-دیپلماسی داغ و جدی است. جغرافیا هم بنای تغییر گذشته و تغییر اقلیم را نوید میدهد. بحث اقتصاد دانش بنیان هم با توجه به مناسبت سیاسی ما با جهان مطرح است. منتها همه متوقع و منتظریم که دولت آستین بالا بزند و اقتصاد مقاومتی را پیش ببرد. حال آنکه اقتصاد مقاومتی در اصل شیوهایست که به سبک زندگی و کار ما مناسبات اجتماعی و اقتصادی مربوط میشود. مادامی که ما بیاعتنا به تغییرات علمی و اقتصاد مقاومتی زندگی کنیم و به صرفهجویی و امساک و تدبیر و تطبیق تن ندهیم، اقتصاد مقاومتی از حد شعار و تبلیغ فراتر نمیرود. اگر نشستهایم و چشمانتظاریم که دولت تمام مشکلات ریز و درشت کشور را حل کند، مطمئن باشیم که به جایی نخواهیم رسید و کاری از پیش نخواهیم برد.
به تعبیر سورنا ستاری معاون علمی وفناوری رئیس جمهور، دولت غول چراغ جادو نیست که با پول نفت بتواند همه آرزوهای ما را برآورده کند. دولت به تنهایی نمیتواند بیکاری و تورم و عقبماندگی و بیکاری را بر طرف کند. و همزمان اقتصاد مقاومتی و دانشبنیان و تولید سرمایه را در دستور کار خود قرار دهد. اینجاست که ملت هم باید به سهم خود آستین بالا بزند و زیر بخشی از این بار سنگین برود. اتفاقا اقتصاد دانشبنیان دقیقا همانجایی است که ملت میتواند ورود پیدا کند و قوی و تمام و کمال خودش را نشان دهد. از اینجاست که میتوانیم برای کشور تولید ثروت کنیم و به کمک اقتصاد دانش بنیان معضلات گرانی و بیکاری را حل و فصل کنیم. سهم ما مردم در توسعه کشور همین میتواند باشد که با ورود در اقتصاد دانشبنیان، کسب و کارهای نوین شرایط را برای توسعه و ترقی فراهم آوریم. اگر بخواهیم ایرانی بسازیم شایسته نام بلند ایران، چارهاش همین است که عادتهای تنبلی و کرختی را دور بریزیم و مشتاقانه دینمان را به وطن عزیزمان ادا کنیم و دولتمان را مقابل وظیفههای سخت و صعبش تنها نگذاریم.