دخالتهای انگلیس در جنوب ایران در امر تجارت
قحطی بزرگ ۱۹۱۹ - ۱۹۱۷، بیتردید بزرگترین فاجعه تاریخ ایران و بسیار فراتر از همه فجایع پیش از خود بوده است. کتاب «قحطی بزرگ» نشان میدهد ۸ تا ۱۰ میلیون ایرانی، ۴۰ تا ۵۰ درصد کل جمعیت ایران، در اثر گرسنگی و مرضهای ناشی از آن و سوء تغذیه از میان رفتهاند.
خبرگزاری میزان -
کالدول درباره یک مستخدم بینوای دولت اضافه میکند:
این مقام دولتی، چون نمیتوانست بهای یک خودرو را بپردازد. تلاش کرد یک درشکه یا کالسکه کرایه کند تا به شیراز در فاصله حدود ششصد مایلی برود و مجبور شد پانصد و پنجاه تومان (اندکی بیش از نهصد دلار) برای این کار بپردازد.
علاوه بر این، انگلیسها جلوگیری از تجارت ایران با ایالات متحده را نیز آغاز کرده بودند. برای مثال، انگلیسیها از واردات ارزاق از آمریکا در زمانی که ایران با قحطی دست به گریبان بود، جلوگیری کرده بودند. کالدول از مداخله انگلیس در تجارت با آمریکا و ممانعت از واردات ارزاق از ایالات متحده در دوران قحطی گزارشی ارائه میکند.
در ۱۹۱۹ همان کمپانی بار دیگر محمولهای به ایران آورد، اما این بار از طریق محمره؛ و نماینده کمپانی اظهار داشت که بهترین نرخی که وی توانست برای حمل بار از بمبئی به محمره فراهم کند شصت و پنج روپیه برای هر تن از چهل فوت مکعب بود، در حالی که او میدانست برخی کمپانیهای انگلیسی در همان زمان میتوانستند با نرخ هر تن چهل و پنج روپیه این کار را انجام دهند.
کالدول این مورد را این طور تعریف میکند:
- با وجود بیطرفی ایران در جنگ جهانی اول، در طول این جنگ به ضربات و خسارت جبران ناپذیری بر پیکره میهن و ملت ما وارد آمد. ورود بیمحابای قوای بیگانه و نیروهای متخاصم به خاک ایران در فقدان یک دولت قوی و متمرکز و دارایی سامانه اداری کارآمد، هرج و مرج و ناامنی و پراکندگی و بیثباتی را دامن زده و به تشدید ضعف دولت مرکزی و ضخامت حال و وضع اقتصادی و اجتماعی مردم ایران انجامید. در نتیجه ایران بیطرف که با هیچ کشوری در جنگ نبود، تقریباً به اندازه یک کشور در حال جنگ خسارات و خرابی تحمل کرد.
در میان آن همه نابسامانی و بدبختی، بروز قحطی بزرگ و فراگیر در ایران مزید بر علت شد. قحطیای که علاوه بر خشکسالی چند ساله، حضور نیروهای بیگانه - به ویژه قوای انگلیس - در تشدید آن مؤثر و بلکه از علل اصلی آن بود؛ در نتیجه آن شمار زیادی از مردم ایران، در ابعادی باورنکردنی به ورطه مرگی هولناک افتادند.
کتاب «قحطی بزرگ» بازبینی و تکمیل شده کتاب نخست «محمدقلی مجد» درباره قحطی بزرگ ۱۹۱۹_۱۹۱۷ است که در ۲۰۰۳ منتشر شد. در سلسله برشهایی، به بازخوانی این کتاب میپردازد.
***
کالدول ادامه میدهد:
چون جاده مناسب و قابل عبور در بیشتر نقاط وجود ندارد، عملاً مسافرت به همه جای ایران مقدور نیست و آنهایی که مجبور به سفرند، با آن سخت است معمولاً از کامیونهای نظامی روسی و انگلیسی استفاده میکنند.
چون جاده مناسب و قابل عبور در بیشتر نقاط وجود ندارد، عملاً مسافرت به همه جای ایران مقدور نیست و آنهایی که مجبور به سفرند، با آن سخت است معمولاً از کامیونهای نظامی روسی و انگلیسی استفاده میکنند.
کالدول درباره یک مستخدم بینوای دولت اضافه میکند:
این مقام دولتی، چون نمیتوانست بهای یک خودرو را بپردازد. تلاش کرد یک درشکه یا کالسکه کرایه کند تا به شیراز در فاصله حدود ششصد مایلی برود و مجبور شد پانصد و پنجاه تومان (اندکی بیش از نهصد دلار) برای این کار بپردازد.
علاوه بر این، انگلیسها جلوگیری از تجارت ایران با ایالات متحده را نیز آغاز کرده بودند. برای مثال، انگلیسیها از واردات ارزاق از آمریکا در زمانی که ایران با قحطی دست به گریبان بود، جلوگیری کرده بودند. کالدول از مداخله انگلیس در تجارت با آمریکا و ممانعت از واردات ارزاق از ایالات متحده در دوران قحطی گزارشی ارائه میکند.
کالدول مینویسد:
دو نمونه از دخالت انگلیس در جنوب ایران در امر تجارت با ایران شایان توجه است. یک مورد در زمان جنگ در اوت ۱۹۱۷ رخ داد. قضیه مربوط به حمل سه هزار کیسه شکر آمریکایی بود که نخستین محموله از این دست بود که به این کشور میآمد. نماینده کمپانی آمریکایی که همراه کشتی آمده بود، پس از رسیده به بندرعباس درمییابد که تمام حیوانات باربر بندر در اختیار و کنترل انگلیسیها بوده و عموماً در نیروی تازه تأسیس پلیس جنوب به کار گفته شدهاند.
دو نمونه از دخالت انگلیس در جنوب ایران در امر تجارت با ایران شایان توجه است. یک مورد در زمان جنگ در اوت ۱۹۱۷ رخ داد. قضیه مربوط به حمل سه هزار کیسه شکر آمریکایی بود که نخستین محموله از این دست بود که به این کشور میآمد. نماینده کمپانی آمریکایی که همراه کشتی آمده بود، پس از رسیده به بندرعباس درمییابد که تمام حیوانات باربر بندر در اختیار و کنترل انگلیسیها بوده و عموماً در نیروی تازه تأسیس پلیس جنوب به کار گفته شدهاند.
نماینده کمپانی به دیدار معاون کنسول انگلیس در شهر (کسی که عملاً کنترل آنجا را در اختیار داشت) میرود و بعد از بحث فراوانتر قرار شد که اگر بتوانند حیوانات باربر را خارج از بندرعباس تأمین میکند، آنها میتوانند به شهر بیایند. بارگیری کرده و بدون ممانعت ارتش انگلیس یا معاون کنسول، شهر را ترک کنند. نماینده کمپانی آمریکایی در حدود بیست و پنج مایلی شهری نهایتاً توانست کاروانی با سیصد و پنجاه شتر پیدا کند، اما مالک کاروان اظهار داشت تا زمانی که اطمینان حاصل نکند که اگر به شهر بیاید. حیواناتش مصادره نمیشوند. این را کار نخواهد کرد. او برای استفاده از حیواناتش مبلغی به عنوان پیشپرداخت دریافت کرد و به بندرعباس رفت و در آنجا کاروانش مصادره شد و در اختیار ارتش قرار گرفت.
وقتی نماینده کمپانی به معاون کنسول مراجعه کرد، وی اظهار داشت که علیرغم قولی که داده بوده است نمیتواند به وی یا کارواندار کمکی کند؛ بنابراین بار شِکَر اجباراً پنج یا شش ماه در بندرعباس نگهداشته شد و این در حالی بود که به گفته آن آمریکایی بارهای شکر هندیها یا انگلیسیها برای ورود به بندر مجاز بودند. معاون کنسول انگلیس پیشنهاد کرد پانصد تومان (حدود یک هزار دلار) به نماینده کمپانی آمریکایی پرداخت کند مشروط به این که وی در رسیدی تأیید کند که کل خسارت وی جبران شده است، اما وی در واکنش به معاون کنسول اظهار داشت که حتی ده هزار دلار هم تمام خسارتی که به کمپانی وی تحمیل شده را جبران نمیکند و آن پانصد تومان را هم رد کرد.
در ۱۹۱۹ همان کمپانی بار دیگر محمولهای به ایران آورد، اما این بار از طریق محمره؛ و نماینده کمپانی اظهار داشت که بهترین نرخی که وی توانست برای حمل بار از بمبئی به محمره فراهم کند شصت و پنج روپیه برای هر تن از چهل فوت مکعب بود، در حالی که او میدانست برخی کمپانیهای انگلیسی در همان زمان میتوانستند با نرخ هر تن چهل و پنج روپیه این کار را انجام دهند.
کالدول این مورد را این طور تعریف میکند:
مورد دیگر در کرمان بود. در آنجا نماینده یک کمپانی فرش آمریکایی مستقر بود. این مرد یک ارمنی تبعه عثمانی بود و دو سالی را در آمریکا گذارنده بود و همین زمان برای او کافی بود تا آنجا را بشناسد و بیش از هرکسی که خود میشناخت به آنجا علاقمند گردد. او روزنامهها و مجلههای آمریکایی را دریافت میکرد و اغلب بخشهایی از آنها را به سود آمریکایی نقل میکرد و برخی اوقات حتی تا آنجا پیش میرفت که اگر آمریکا وارد جنگ نمیشد، منتفقین جنگ را نمیبردند و به این خاطر آمریکا عامل تعیینکننده در این باره بود و او جنگ را برده است. کنسول انگلیس در کرمان گزارشهایی درباره چنین موضوعاتی دریافت کرد و یک جاسوس را مأموری پیگیری وی کرد.
کارگزار که در مواردی از این دست که منافع خارجی با منافع ایران در هم میآمیخت. قدرت و اختیار داشت، مطلع شد که کنسول انگلیس از این نماینده کمپانی آمریکایی خوش نمیآید و از آن پس در مواردی که درباره این مرد با کمپانی او پیش آمد، تصمیم به نفع ایران اتخاذ میشد.
اوضاع چنان بر این ارمنی در کرمان سخت شد که وی قصد رفتن از آنجا کرد، اما بدون کسب اجازه از کنسول انگلیس جرأت رفتن نداشت. (چرا که از آن هراس داشت که به محض خروج از شهر بازداشت شود)، از این رو به سراغ کنسول رفت و اجازه خواست و از او پرسیده شد: «چه تضمینی میتوانی بدهی که هرگز به اینجا بازنگردی؟» آن مرد را چنان آزردند که پس از اخذ مجوزی که درخواست کرده بود، عملاً از کرمان گریخت و کسی را هم به جای خودش برای پیگیری منافع کمپانی تعیین نکرد و در نتیجه کمپانی در آن منطقه ضرر هنگفتی کرد.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *