مسئولیت فوق‌العاده سرّی علی هاشمی

23:00 - 13 تير 1400
کد خبر: ۷۳۸۵۸۱
دسته بندی: سیاست ، دفاعی و مقاومت
هوری حکایت مردی است که هور را پل پیروزی کرد و تا پایان کار، بر سر این پیمان ایستاد. او تا لحظه آخر در هور ماند تا مشعل هدایتی باشد برای راهیان نور و همه آیندگان.

 - شهید «علی هاشمی» از جمله کسانی است که با شنیدن «أین عمار» سر از میان نیزارهای هور بلند کرد و به ندای مظلومیت ولی زمان خود لبیک گفت. هوری حکایت مردی است که هور را پل پیروزی کرد و تا پایان کار، بر سر این پیمان ایستاد. او تا لحظه آخر در هور ماند تا مشعل هدایتی باشد برای راهیان نور و همه آیندگان.

کتاب هوری که به همت گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی گردآوری شده است، به بخشی زندگی‌نامه و خاطرات سردار فاتح «هور»، شهید سرلشکر علی هاشمی می‌پردازد.  در سلسله برش‌هایی، به بازخوانی این کتاب می‌پردازد.
 

***

مسئولیت فوق‌العاده سرّی علی هاشمی

قرارگاه نصرت

محسن رضایی و احمد غلام‌پور
علی هر روز در جلسه‌ای روند کار را توضیح می‌داد. من هم خواسته‌هایم را می‌گفتم و او می‌رفت و فردا باز جلسه‌ای دیگر. در این جلسه‌ها به خوبی احساس می‌کردم علی با چه ذوق و شوق و حرارتی کار می‌کند.
 
علی اولین مقر قرارگاهش را در یکی از مدرسه‌های هویزه قرار داد. هیچ کس به آن مکان شک نمی‌کرد. تا چند روز به منطقه رفت و آمد کردم تا مقر مناسب‌تری برای قرارگاه پیدا کنم. مدتی هم در منطقه رُفیع بودند.
 
سرانجام قرار شد مقر را داخل هور و جایی که قبلاً لشکر ششم زرهی عراق بوده، قرار دهیم. دیوار‌های ساختمان‌ها همه از بلوک و سیمان بود. سقف را هم با ریل‌های غارت‌شده از راه‌آهن خرمشهر ساخته بودند. خیلی محکم بود.

آنجا از این جهت که در جاده اصلی و در دید نبود و می‌شد مخفیانه کار کرد، برای ما اهمیت داشت. دو سالن بزرگ داشت، با چند اتاق که دورتادورش بودند.

یک سنگر زیرزمینی هم بود که علی بعداً مخابرات را در آن مستقر کرد. لجستیک را هم روبه‌روی آجرپزی و نزدیک هویزه تعیین کرد تا بتواند از برق آنجا استفاده کند. اما بین مقر تا لجستیک چیزی حدود سی کیلومتر فاصله بود.
 
گاهی با لباس عربی درحالیکه دشداشه می‌پوشیدم و یک چفیه عربی سرم می‌انداختم، به قرارگاه می‌رفتم و از نزدیک کار را می‌دیدم. هر بار که آنجا می‌رفتم کسی را با خودم نمی‌بردم. از بین آن محافظان تنها یک نفر همراهم بود.

یک بار که برای سرکشی رفتم دیدم بچه‌های اطلاعات آماده سوار شدن به بلم‌های دونفره یا سه نفره‌اند. یکی بلمچی و دو نفر هم نیروی اطلاعاتی بودند که به عمق هور میرفتند. حرکت بلم‌ها با چوبی به نام مَردی بود.

چند بار همراه علی ناصری و عباس هواشمی وارد هور شدم و از نزدیک آبراه‌ها را دیدم. علی هاشمی بسیار نگرانم شد. در آن قرارگاه بچه‌های اطلاعات خیلی زحمت کشیدند. نام قرارگاه را نصرت گذاشتیم تا شاید از بن‌بست جنگ خارج شویم و نصرت‌الهی ما را کمک کند.

٭٭٭

مسئولیتی که بر دوش علی هاشمی گذاشته شد، فوق‌العاده سرّی بود. مسئله یکی از سختی‌های کار او به حساب می‌آمد. علی مأمور تشکیل قرارگاه نصرت و جمع‌آوری ده‌ها جوان بسیجی و بومی شد که بی سر و صدا در آن منطقه مشغول شناسایی شوند.

این مدیریت علی هاشمی بود که در مدت زمان هشت ماه هیچ احدی از وجود قرارگاه نصرت خبردار نشد! این خیلی مهم بود. علی هاشمی نیروهایش را طوری توجیه کرد که بدون هیچ محدودیتی و با آزادی کامل در شهر عبور و مرور می‌کردند و در منطقه هیچ اطلاعاتی درز نمی‌کرد.

گاهی اوقات به خاطر کار شناسایی هور ممکن بود تعدادی از نیرو‌ها از مرز عراق عبور کنند یا بار‌ها مواردی پیش آمد که نیرو‌های اطلاعاتی تا بصره یا کربلا یا حتی بغداد هم پیش رفتند، اما این مسائل همه در خفا انجام می‌شد.

کار اطلاعاتی که در حالت معمول چندین سال طول می‌کشید، در عرض کمتر از یک سال به پایان رسید و ایران برای عملیات خیبر و رهایی از بن‌بستی که بعد از فتح خرمشهر گرفتار آن شده بود آماده شد.
 
خیبر به ایران تاکتیک جدید و فضای جدید برای جنگیدن الهام می‌کرد و در واقع راه کار‌های ما را برای ادامه جنگ وارد مرحله جدیدی می‌کرد. به طوری که بعد از آن وارد عملیات بدر شدیم وسپس شاهد والفجر ۸ و کربلای ۵ بودیم که همگی آن‌ها عملیات آبی ـ خاکی بودند.

قرارگاه نصرت و علی هاشمی نقش پررنگی در تحولات ایجادشده در ادامه جنگ و موفقیت‌های بعد از آن داشتند.
 
آن زمان من مسئول قرارگاه کربلا بودم. اما نکته حائز اهمیت این است که وقتی مأموریتی بر عهده قرارگاهی گذاشته می‌شد، از نیروها، لشکر‌ها و یگان‌هایی که در اختیار داشت استفاده می‌کرد و خیلی وارد کار‌های اجرایی نمی‌شد.
 
اما باید گفت که قرارگاه نصرت از این امر مستثنا بود؛ زیرا به علت نیروی کم و حفاظت شدید، نیرو‌های قرارگاه نصرت شب‌ها به شناسایی می‌رفتند و روز‌ها راهی شهر می‌شدند و کار‌های تدارکاتی انجام می‌دادند! بچه‌های قرارگاه
نصرت هم اطلاعاتی بودند، هم تدارکاتی! هم کار مهندسی انجام می‌دادند و هم کار طراحی و عملیاتی می‌کردند!
 
این بی‌نظیر بود. به غیر از نصرت قرارگاه دیگری نداشتیم که خودش هم متولی کار شناسایی باشد و هم کار آماده‌سازی عملیاتی را به عهده بگیرد.
 
 


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *