سختیهای موجود بر سر راه رزمندگان در شناسایی هور
هوری حکایت مردی است که هور را پل پیروزی کرد و تا پایان کار، بر سر این پیمان ایستاد. او تا لحظه آخر در هور ماند تا مشعل هدایتی باشد برای راهیان نور و همه آیندگان.
خبرگزاری میزان -
بعد از آن نیروهای محلی و بچههایی که از ابتدای جنگ با او بودند را مشغول به کار کرد. اما به طور کاملاً مخفیانه.
از زمستان سال ۱۳۶۱ تیمهای شناسایی راهی منطقه هور و جزایر مجنون شدند.
هور هم شرایط اقلیمی خاص خودش را داشت. در داخل آب، مارهایی وجود داشت که وقتی نیش میزدند، گویی برق انسان را میگرفت!
از دیگر مشکلات ما وجود پشه و مگسهای سمج در هور بود! من دیده بودم برخی از بچهها برای رهایی از دست پشه، به صورتشان گازوئیل میمالیدند!
به این موارد باید اضافه کرد که نیزار هور دارای راههای باریک و شبیه هم بود.
حالا همه اینها به کنار، در جایجای هور با نیروهای دشمن و ستون پنجم برخورد میکردیم!
- شهید «علی هاشمی» از جمله کسانی است که با شنیدن «أین عمار» سر از میان نیزارهای هور بلند کرد و به ندای مظلومیت ولی زمان خود لبیک گفت. هوری حکایت مردی است که هور را پل پیروزی کرد و تا پایان کار، بر سر این پیمان ایستاد. او تا لحظه آخر در هور ماند تا مشعل هدایتی باشد برای راهیان نور و همه آیندگان.
کتاب هوری که به همت گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی گردآوری شده است، به بخشی زندگینامه و خاطرات سردار فاتح «هور»، شهید سرلشکر علی هاشمی میپردازد. در سلسله برشهایی، به بازخوانی این کتاب میپردازد.
***
سختی کار در هور
جمعی از همرزمان
کار شناسایی در هور از اواخر سال ۱۳۶۱ آغاز شد. هیچ کس از نیروها نمیدانست چرا باید در این منطقه سخت، کار شناسایی انجام دهیم.
علی هاشمی برای شروع کار شناسایی با چند نفر از بچههای سپاه سوسنگرد و نیروهای حمید رمضانی راهی هور شد. میخواست شرایط را به خوبی ارزیابی کند.
بعد از آن نیروهای محلی و بچههایی که از ابتدای جنگ با او بودند را مشغول به کار کرد. اما به طور کاملاً مخفیانه.
از زمستان سال ۱۳۶۱ تیمهای شناسایی راهی منطقه هور و جزایر مجنون شدند.
اگر قرار بود تیمهای شناسایی ما به طور مستقیم وارد هور شده و به سمت جزایر مجنون حرکت کنند، مورد توجه دشمن قرار میگرفتند.
برای همین به دستور علی آقا از منطقه رُفیع که در شمال هور قرار داشت، حرکت میکردیم، شاید حدود شصت کیلومتر راه ما دورتر میشد، اما دشمن شک نمیکرد.
رفیع منطقهای بود در ساحل شمالی هور که سه بار توسط دشمن تصرف شد، مسجد جامع رفیع به عنوان اولین قرارگاه سری انتخاب شد.
این مسجد درست در ساحل آبراههای هور بود. بچهها قایق را در نیمهشب از مسجد بیرون آورده و داخل هور میانداختند و کار را آغاز میکردند.
اما سختی کار هور فقط در طوالنی بودن مسیر نبود. ما با مشکلاتی مواجه شدیم که تحمل آنها بسیار سخت بود.
اما سختی کار هور فقط در طوالنی بودن مسیر نبود. ما با مشکلاتی مواجه شدیم که تحمل آنها بسیار سخت بود.
در منطقه رُفیع حیوانات وحشی بسیار زیادی وجود داشت. دستههای بزرگ گُراز و گاومیش و گاوهای وحشی در منطقه وجود داشت که وحشتآفرین بودند!
هور هم شرایط اقلیمی خاص خودش را داشت. در داخل آب، مارهایی وجود داشت که وقتی نیش میزدند، گویی برق انسان را میگرفت!
در نیزارهای منطقه هور، نوعی لاکپشتهای بزرگ وجود داشت به نام «رُفیش» که گوشت هم میخوردند.
اگر در داخل آب ثابت میایستادیم، پای ما را گاز میگرفتند! به این حیوانات باید موشهای وحشتناک هور را هم اضافه کرد!
از دیگر مشکلات ما وجود پشه و مگسهای سمج در هور بود! من دیده بودم برخی از بچهها برای رهایی از دست پشه، به صورتشان گازوئیل میمالیدند!
به این موارد باید اضافه کرد که نیزار هور دارای راههای باریک و شبیه هم بود.
بارها میشد که در این آبراهها گم میشدیم و... لذا داشتن قطبنمای مناسب و راهنمای محلی بسیار به ما کمک میکرد.
حالا همه اینها به کنار، در جایجای هور با نیروهای دشمن و ستون پنجم برخورد میکردیم!
ما باید طوری برخورد میکردیم که آنها شک نکنند؛ لذا لباسهای محلی وً کامال شبیه به بومیهای آن منطقه استفاده میشد.
یادم هست وقتی که در دل شب داخل هور بودیم، صدای قورباغهها که در دستههای بزرگ و منظم با هم اُپرا اجرا میکردند لحظهای قطع نمیشد!
به قول دوستان، قورباغهها مثل بقیهی موجودات دارند تسبیح خدا را میگویند.
باید گفت که هر مأموریت شناسایی ما بین یک تا ده روز طول میکشید. بَلَمهای باریک و هر تیم ما هم شامل سه یا شش نفر بود، که باید داخل همان کوچک در این مدت زندگی میکردیم.
بارها میشد که وقتی از بلم بیرون میآمدیم، پاهای ما قادر به حرکت نبودند!
اما از همه این موارد بدتر دستشویی رفتن در این شرایط و در حین مأموریت شناسایی بود!
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *