«ایوبخان» مونولوگی در ستایش نمایش ایرانی
- تماشای «ایوبخان» امیر دژاکام در تئاتر شهر در قیاس با اثر پیشین او در همان سالن (چارسو) ذهن را به این سو میکشاند که چرا مونولوگ. این پرسش البته چندین سال است با من همراه است. بارها درموردش فکر کردهام و نوشتهام. نظر شخصیم در نهایت تغییری نکرده است. به زعم من مونولوگ در ابتدا واکنشی است به انسداد اجتماعی امروز ایران که در آن دیالوگ امکان شکلگیری خودش را از دست داده است و فرد، صاحب مونولوگ در قبال گفتمان حاکم میل به بیانگری دارد. هرچند این بیانگری به سبب از میان رفتن مرزهای منطق به سمت زبانپریشی میرود. از همین رو مونولوگها دچار هذیانگویی میشوند و نویسندگان هم به شکل ناشیانهای در روایتگری، روایت خطی خود را بدل به صفحه پازلگونهای میکنند تا شاید با برهم ریختن خط سیر زمانی، در اثر خود اغماض ایجاد کنند.
در سوی دیگر ماجرا مونولوگ یک وجه اقتصادی مهم هم در جامعه ایفا میکند. با گسترش آموزشگاههای هنری و میل به بازیگر شدن و تبلیغاتی مبنی بر کارگاه منتهی به اجرا، مدرس - که خود کارگردان است - برای خلاصی از این شرایط به جای تولید اثری دیالوگمحور، مبتنی بر مشارکت بازیگران در خلق درام، چند مونولوگ تدارک میبیند و به هر بازیگر فرصتی کوتاه میدهد تا بیانگری کند؛ اما این بار نه برای بیان وجوه درونی خود، که آموخته پیشینی خود. البته بودهاند نمایشهایی که وجود درونی نیز در آن متجلی شده است. همانند نمایش «زیراکس» علیاصغر دشتی که بازیگران بهنوعی خود و حافظه خود را روی صحنه بازآفرینی میکنند.
با این حال، نگاهم همواره مورد انتقاد بوده است. برخی در مخالفت با من مونولوگ را به مثابه شیوهای مستقل در جهان نمایش برشمردهاند و نگاه بدبینانه من مونولوگ را ناشی از میل شخصیم دانستهاند. هرچند مخالفت من با مونولوگ در هر دو سوی ماجرا مبتنی بر تثبیت هر دو رویه فوق است. رویه اجتماعی مونولوگ در درازمدت به تثبیت انسداد گفتگو منجر میشود و به مونولوگگویی - همان چیزی که در فضای سیاسی کشور بهکرات دیده میشود - رایج دامن میزند؛ چرا که جایگزینی اجتماعی ارائه نمیدهد. در سوی دیگر شیوه مونولوگسازی اساتید تئاتر و حضورشان در فضاهای رسمی و سالنهای مشهور تئاترشهر، حافظ یا ایرانشهر گیشه را مخدوش میکند؛ چون هیچ یک از این آثار نه بار هنری جدی یدک میکشند و نه آزمایش دقیقی از یک تجربه به حساب میآیند. آنها صرفاً باز کردن گرهای است که برای جذب سرمایه بیشتر کورش کردهاند و در درازمدت تأثیر این گونه آثار بر دیگر گونهها عیان میشود. کما اینکه مخاطب عمومی اینگونه آثار خانواده هنرجویاناند و این تجربه من در دیدن عموم کارهایی از این دست بوده است.
نمایش امیر دژاکام هم مشمول چنین وضعیتی میشود. شمایل کار نشان میدهد او با گروهی جوان از هنرجویان اثری آفریده است که البته بر مبنای خط فکری دو سال اخیر دژاکام است. نمایش پیشین او در تماشاخانه سپند، با محوریت قرار دادن اعتیاد، آن هم در اشکال مختلفش و تقابلش با عرفان - که گویا این یکی هم جنبه تخدیری پیدا میکند - به دنیایی سوررئال بدل میشود و برآمده از کمدی. آن نمایش، یک پارودی محض بود که بسیاری آن را فاجعه در کارنامه دژاکام میدانستند؛ اما رفتاری بود برای از میان بردن فاصله کارگردان همهچیزدان با مخاطب همهچیزندان.
«ایوبخان» هم به دور از این وضعیت نیست. داستان بهنوعی به الکلیسم و تأثیر اجتماعی آن میپردازد. نشان میدهد جامعه الکلزده چگونه فروریخته و نیستشده است. اندیشه دژاکام در به تصویر کشیدن همان اعتیاد یا اسارت تن و جان به چیزی بیارزش، دلالتی است از وضعیت کنونی ایران. یعنی همان انسداد؛ اما او این انسداد را به مونولوگ تقلیل میدهد و پیام نمایش را محو میکند. در میان آن همه روایتهایی که برخی از منطق مونولوگ هم دور میشوند و میتوانستند بدل به کنش شوند. هرچند میتوان توجیه کرد حذف کنش خود دال بر این انسداد است؛ اما نمایش میتواند دیالکتیکی رفتار کند و در برابر تز، آنتیتز را هم عیان کند.
برای مثال قصد دارم در این نوشتار از آنتیتز نگاه خودم یاد کنم. رضا سرور در مقالهای با عنوان «مونولوگ در جهان تراژیک» منتشرشده در مجموعه به همت نشر نوروز هنر و رویداد مونولیو، تعریفی متفاوت از مونولوگ ارائه میدهد. او در ابتدای مقاله نقش اجراگر مونولوگ را صورتبندی میکند و سپس بر انگشت بر این نکته میگذارد که حضور اجراگر مونولوگ همان غیاب است. «در صحنه مونولوگ، غیاب حاضر است. غیاب صداهای دیگر و از آنجایی که غیاب صداهای دیگر به امکانناپذیری گفتگو منجر میشود لاجرم در حکم علتالعللی خواهد بود برای بیان مونولوگ. در جهان انزوا، مونولوگ همچون بردار یکسویهای است که در یک سویش انسان منزوی و در سوی دیگر آن، متافیزیک غیاب حضور است.»
رضا سرور سپس رویکرد مونولوگ خود را به سمت تراژدی سوق میدهد و معتقد است مونولوگ تراژیک «متافیزیک مرگ» است. شاید چیزی شبیه به آنچه در «ایوبخان» نیز بازتولید میشود. با اینکه بخش مهمی از نمایش کمدی به حساب میآید؛ اما اپیلوگ نمایش مبتنی بر تراژدی است، همان چیزی که میتوان به مرگ هم تعبیرش کرد. مرگ محتومی که رضا سرور نیز در مقالهاش بر آن صحه میگذارد و مینویسد «هیچ تراژدیای بدون آگاهی از مرگ محقق نمیشود. در پرتو متافیزیک مرگ، قهمان تمام تکگفتارهایش را در آستانه مرگآگاهی ایراد میکند.»
در نمایش دژاکام هم با آنکه قهرمان، «ایوبخان»، در غیاب است و همه درباره او حرف میزنند؛ اما همه تلاش میکنند ایوبخان را بازنمایی کنند و حرفهای او را بهنوعی بازتولید کنند. هرچند این حرفها در تضاد و تناقضاند؛ اما این خود دال بر مرگ ایوبخان است، موجودی بیشکل در جامعه منحط.
سرور در ادامه مقاله به موضوع مکان مونولوگ نیز میپردازد. او میگوید در مونولوگ «نمودار کنش اینک عمودی شده و بهسوی عمق تأملات سرازیر گشته است. از دیدگاه مجازی «جا»ی مونولوگ در عمق است و تنها پس از پایان گرفتن تأملات است که نمودار دیگر بار به سطح افق، به همان نقطه گسست، باز میگردد و نمودار افقی کنش ادامه مییابد.»
با همین منطق میتوان استنباط کرد مان در نمایش دژاکام هیچ کارکرد منطقی ندارد و در مجاز به سر میبرد. بهسبب شکل نگرفتن دیالوگ، منطقی برای واقعی بودن مکان و حتی زمان هم پدید نمیآید. تکثر لهجهها و نشانگان موجود در کلام، مانعی است برای فهم مکان و زمان و همه چیز صرفاً به یک وضعیت طبقاتی خلاصه میشود.
این یادداشت میتواند براساس مقاله رضا سرور بیش از این ادامه یابد؛ اما هدفش صرفاً تقابل تز و آنتیتزی درباره مونولوگ است و سنتز آن با مخاطب است تا خود تصمیم بگیرد در مواجهه با پدیده مونولوگ چه باید بیندیشد.