«برگشتن افتخارآمیز مردان جنگ» اثری در تقبیح جنگ
- نمایش «برگشتن افتخارآمیز مردان جنگ» بر اساس نمایشنامه «بیرون جلو در» اثر ولفگانگ بورشرت كه در جای جای آن صدای بلند نویسنده به گوش میرسد؛ نمایشنامهای كه یك دهه قبل توسط نشر قطره عرصه شد.
در نمایشنامه «بیرون جلو در» زندگی نكبت بار مردم آلمان پس از جنگ جهانی دوم به گونهای تاثیرگذار به تصویر كشیده شده است: بازگشت سربازانی كه به آنها خیانت شده است و اینك كه جان خسته آنها از چنگال بیرحم جنگ نجات یافته، در كوی و برزن خود نیز جایی ندارند. سرجوخه «بِكمن»، یكی از این سربازان پریشان و ناامید است كه بعد از بازگشت از جنگ جایی به جز قعر رودخانه الب ندارد و در آنجا عفریت مرگ انتظار او را میكشد. گفتوگوی بكمن با شخصیتهایی كه به نوعی با زندگی او ارتباط پیدا میكنند، در سه صحنه، به تصویر كشیده شده است.
هر آنچه كه متن شهرام احمدزاده را از نمایشنامه اصلی متمایز میكند برگرفتن فضای كنشمند و رادیكال شخصیتهای اصلی و مكمل در اثرش است، او تلاش كرده تا با صدای بلند ذهنی خود نكات شعاری و برجسته نسخه اصلی را عیان كند و چینش صحنهها را براساس تسلسل زمانی به فرآیندی چرخشی تبدیل كند. تكرار برخی دیالوگها از بدنه اصلی نمایش بیرون میزند و رویكرد استفاده حداكثری از زیر متنها در نمایش، آن را به سمت نمادهای شعاری و میانمایه هدایت میكند.
حضور دو راوی متعامل با شخصیت اصلی در قالب «رودخانه» و «مرگ» بر وجه سوررئال اثر تاكیدی فراوان دارد.
میتوان به برخی روایتهای نشانگذاری شده در متن روایت نیز اشاره كرد كه بر جنبه وجوهات فاصلهگذاری شده در اثر مخاطب را به تفكری لحظهای وادار میكند، همچون: «مرگ: زندگی اون چیزی نیست كه میبینی بلكه اون چیزیه كه فكر میكنی» كه مُشتیست نمونه خروار سوار بر بار روایت نمایش كه با لحن نامتناسب و جنس صدای نه چندان مطلوب راوی به بدنه اثر الصاق نمیشود و فاصلهگذاری حاصل از ژرف كاوی متنی را برنمیتابد.
بازیهای كنشمند و هماهنگ از مجموعه بازیگران نمایش نشان از تمارین سخت بدنی و فیزیكی آنان دارد، شدت بیان و لحن در بازی آقایان به شكلی آشكار بر چگالی التهاب صحنهها میافزاید. انبساط خشونت و واكنشها در بازی خانمها در نماهای معكوس در فرم طراحی شده بر امتداد صحنهها منطبق با جانمایه اثر بر تافته نمیشود.
طراحی لباس و صحنه مبتنی بر مینیمالیستی بنیان نهاده شده كه اثر را به سمت آوانگاردیسمی بیمحابا سوق میدهد، تاچهای رنگی سرخ و مشكی در راستای تلقین انگارههای ذهنی پیریزی میشود تا عمق اثر را به جنبشهای انتقادی و كارگری دهه پنجاه میلادی قرن بیستم اروپا متصل كند و طراحی نور صحنه نیز دال بر مدلول خود بر پایه ساختمان اكسپرسیونیستیاش بنا میشود كه صحنههای پیش رو را به كابوسی آشفته و پیشامرگی بدل میكند.
ساختمان نمایش مبتنی بر طراحی فرمی خود، محتوای متنی را در قالب حلقهای پرتكرار به صفاتی چون یأس و سیاهی و آشوب وصل كرده تا برخی رفتارهای جامعه كلاسیك در اروپای قبل از جنگ را خالی از مفهوم كرده و به مضامین نوین آنارشیستی در مسیر مرگهای خود ساخته قلاب كند.
حسین شهبازی كارگردان نمایش با گام برداشتن در فضای تجربی با وجوهات نامبرده شده در نقد مفروض، در مسیر ترسیم شده آتی خود به سمت تئاتری تلفیقی و آوانگارد گرایش پیدا كرده تا نسل جدید تئاتر كشور همواره بر تغییر و حركتی به سوی جلو گام بردارد.
نویسنده : رضا بهكام