چگونه بازیگر شویم (۲۸۹) /تحقیق و اکتشاف در هنر بازیگری
- بازیگری یکی از مشاغل محبوب در سطح جهان محسوب میشود، بازیگری فارغ از شهرت و ثروتی که ممکن است برای فرد بازیگر به همراه داشته باشد، جهانی است که میتوان در آن ایفای نقش در قالب شخصیتهای مختلف را تجربه کرد.
در این بین اکثریت مواقع بازیگری به عنوان یکی از مشاغل سخت جهان محسوب میشود، شاید از دور برای بسیاری اینکه بازیگری اتفاقی سخت باشد، قابل لمس نباشد اما اگر به صورت اصولی و به مفهوم واقعی به بازیگری نگاه کنیم، این هنر به واقع به تمرین، مطالعه، شهود و مطالعات فراوانی نیازمند است.
تحقیق و اکتشاف در هنر بازیگری
در اوایل دهه ی بیست بود که ((بانویی از دریا)) اثر ایبسن، نخستین هنرنمایی النورا دوزه در نیویورک به روی صحنه رفت . این نمایش در سالن بزرگ اپرای شهر اجرا شد. من نزدیک به انتهای سالن نشسته بودم ولی صدای او را به وضوح می شنیدم. کوک صدایش بالا بود. به خاطر مشکلی که در جوانی با صدایش داشت از چنین تمهیدی استفاده می کرد.
نکته جالب این بود که صدا را به سوی تماشاچی پرتاب نمی کرد بلکه این صوت مانند سیاله ای در سالن نمایش جاری بود و به سوی مخاطب می آمد. تمام آن شب در انتظار انفجار شدید عواطف و فوران واکنش های تند غریزی در بازی او بودم. ویژگی هایی که به گمان من در هر بازی برجسته دیده می شد، ولی آن شب چنین لحظاتی در اجرا روی نداد. آنچه شاهدش بودم چیزی غیرطبیعی بود.
بازی در لحظه و به شکلی گذرا از برابر چشمانم می گریخت و تنها اثری از آن در ذهنم به جای می ماند. مثل ته مانده ی طعمی ناپایدار.
وقتی از سالن نمایش بیرون آمدم، احساس مبهم دوگانه ای داشتم. درست است که شاهد اجرایی متفاوت بودم ولی کجا بود آن نوع بازی که توقع دیدنش را داشتم ؟ کجا بود لحظات انفجارهای عاطفی در شخصیت؟ نمایش به زبان ایتالیایی اجرا شده بود و من آشنایی چندانی با این زبان نداشتم.
اما به لحظه ای از نمایش فکر کردم که النورا از شوهرش خواست اجازه دهد با غریبه برود و مرد پذیرفت. در آن لحظه مانند برچهره ی او درخشید. این لبخند به گونه ای غریب بود .انگار از نوک پایش آمد بالا و تمام بدن را فرا گرفت و آنگاه به چهره دوید و دهان را گشود. چونان خورشیدی که از پشت ابر بیرون بیاید. وقتی دوباره آن را به یاد آوردم با خود اندیشیدم : این صحنه بیانگر تمام نمایش بود.
بیانگر تمام خواست شخصیت . او نمی خواست برود ، بلکه خواهان آزادی بود. در همان لحظه دریافتم که داوری پیشین من اشتباه بوده است. این بازیگر زن توانسته بود در یک صحنه ، همه چیز را درباره ی نمایش به من بگوید که نه موضوعش را می دانستم و نه زبانش را می فهمیدم.
النورا به من نشان داد که بازیگری فقط انفجار عواطف و نمایش عمق احساسات شخصیت نیست. در کار او من لحظه به لحظه آگاهی از زندگی شخصیت را دیدم.
در نمایشنامه سامسون و دلیله ، پاولین لرد نقش زن را بازی می کرد که اولین کارش در برادوی بود و ادوارد جی رابینسون نقش سامسون را . بن آمی در نقش نویسنده، استاد آفریدن عواطف انفجاری بود ، در عین حال که می توانست حس خود را تعدیل کند و به عنوان تجربه ای درونی به آن ژرفنا بدهد. در صحنه ای در پرده ی آخر، او مضطرب و نگران از جنگل به خانه برمی گشت. درحالی که بدنش از درون می لرزید، احساس خستگی و گرسنگی در او شدت می گرفت و تکه ماهی ای را که روی میز بود به دندان می کشید.
من هنوز طعم آن ماهی را که او با ولع خورد به یاد دارم . میل درنده خویانش باعث می شد رنج بیشتری بکشد، وضوح و قدرتی را که در کار بن آمی دیدم نزد هیچ بازیگر دیگری سراغ نداشتم. بعدا که بازی دیگری از او را در نمایش فرانس ورفل دیدم، توجه کمتری به توانایی هایش شده بود. در اینجا نقش یک روشنفکر زجردیده را بازی می کرد که تا حدودی به نقش قبل شباهت داشت. می توانست در این رل عالی باشد ولی کارش ضعیف بود. می دانستم اشتباهی رخ داده ، بدون آنکه اصل مسئله را بشناسم، توجهم معطوف به یکی از مشکلات اساس بازیگری شده بود ، مسئله الهام.