یک استعفا و چند سؤال اساسی
- محمد صفری روزنامه نگار در یادداشتی نوشت: ماجرای استعفای دکتر ملک زاده معاونت پژوهشی وزارت بهداشت اکنون برای همه آشکار گشته است.
ملک زاده پس از انتقادات تند دکتر نمکی وزیر بهداشت از عملکرد معاونت پژوهشی وارت بهداشت، از سمت خود استعفا کرد و در نامه استعفای خود مطالبی را بیان کرد که بسیاری از آناه به ناحق و از سر دشمنی با برخی مسائل بود.
به ویژه آن بخش که به طب ایرانی اسلامی ایراد و اشکال وارد کرده و آن را ناکار آمد و غیر علمی خوانده بود در حالی که در چنین مباحثی هیچ پزشک و پژوهشگری که خود در این زمینه تحقیقاتی انجام نداده نباید به خود حق بدهد که در باره مبحث مهمی، چون طب سنتی آن هم از نوع ایرانی سخن بگوید و و به آن بتازد و تنها بر روی پزشکی مدرن و داروهای شیمیایی اصرار داشته باشد.
قطعاً جناب دکتر ملک زاده خود در طول زندگی از همین طب سنتی که با آن عناد دارد بارها بهره برده به ویژه در زمان کودکی مادر یا مادر بزرگ او از روشهایی که با طب سنتی به آنها رسیده به درمان آقای دکتر پرداختهاند و در بسیاری مواقع هم کار ساز بوده است.
علی ایحال اکنون پس از استعفای دکتر ملک زاده که سالهای زیادی در زمینههای گوناگون حوزه سلامت از وزارت بهداشت در دوران دولت سازندگی تا معاونت آموزشی و همچنین معاونت پژوهشی فعالیت کرده است، مسائلی پس از استعفای او مطرح میشود و این پرسش را به ذهن میرساند که اگر او در طول مسئولیتهای خود تخلفات، سیاستها و اقداماتی داشته که برای نظام سلامت کشور زیانبار بوده است چرا تاکنون به او مسئولیت داده شده و با وجود تخلفات با او برخورد نشده است؟
وضعیت دکتر ملک زاده را میتوان به مانند وضعیت عباس آخوندی وزیر پیشین دولت تدبیر و امید مقایسه کرد که با سیاستهای خود اوضاع مسکن را در کشور بحرانی کرد و دست آخر نیز با طلبکاری استعفا داد و بدون آن که با او برخوردی شود کنار کشید.
بر اساس آنچه که در چند روز گذشته در باره ملک زاده معاونت پیشین پژوهشی وزارت بهداشت از سوی برخی نمایندگان و مسئولین مطرح میشود او در حوزه دارو فعالیت دارد.
واردات دارو و انحصار برخی از آنها همچنین برخی مسائل دیگر همچون ارائه اطلاعات بیماران کرونایی ایران به کشورهای اروپایی و آزمایش واکسن کرونا ساخت دیگر کشورها بر روی بیماران ایرانی بخشی از اقدامات و تصمیماتی است که بدون هماهنگی با وزیر بهداشت انجام شده است.
مخالفت دکتر ملک زاده با طب ایرانی سنتی که به نظر میآید دشمنی بهترین واژهای است که میتوان در باره نگاه او به طب سنتی به کار برد، یکی دیگر از سیاستهایی است که چه بسا باعث شده تا طب ایرانی همچنان در مظلومیت قرار داشته باشد.
قطعاً اگر نگاه متولیان سازمان بهداشت و درمان کشور به طب ایرانی سنتی نگاهی مثبت بود، اکنون این طب در ایران علاوه بر آن که میتوانست در جلوگیری از بسیاری بیماریها مؤثر باشد، زبانزد جهانیان شده بود و حتی میتوانست ایران را تبدیل به مرکز درمان طب سنتی در جهان کند که مردم دیگر کشورها برای بهره بردن از آن به ایران میآمدند.
در هر صورت به نظر میرسد حضور افرادی، چون دکتر ملک زاده که البته نمیتوان از روی تخصص پزشکی او عبور کرد، باعث بروز اتفاقاتی در بهداشت و درمان و سلامت جامعه شده است که جبران آن را اگر ناشدنی ندانیم، اما بسیار پر هزینه و دشوار خواهد بود.
یکی از مسائلی که اکنون در باره سیاستها و اقدامات دکتر ملک زاده مطرح میشود بحث کنترل جمعیت است که در زمان دولت سازندگی در ایران اجرا شد که ملک زاده در آن زمان وزیر بهداشت و درمان و آموزش پزشکی بود.
او از سال ۱۳۶۹ تا سال ۱۳۷۲ وزیر بهداشت دولت مرحوم هاشمی رفسنجانی بود که در این مدت سیاستهای دیکته شده کنترل جمعیت از سوی سازمان بهداشت جهانی را در ایران اجرا کرد.
کاهش جمعیت کشور یک شبه اتفاق نمیافتد بلکه این مسئله نیازمند برنامه ریزی طولانی مدت است که اکنون نتایج آن ظاهر شده است.
نگرانی از پیر شدن جمعیت، کاهش جوانان آماده به کار و کاهش جمعیت کشور از سالهایی آغاز شد که تفکر افرادی مانند دکتر رضا ملک زاده در وزارت بهداشت عملیاتی شد و برای اجرای آن توافقی میان وزارت بهداشت و سازمان جهانی بهداشت به امضا رسید و از سوی این سازمان تسهیلات زیادی نیز به ایران داده شد.
اکنون که فردی، چون دکتر ملک زاده در طول حضور خود در بخش بهداشت و درمان کشور، هر آنچه که برای ضربه زدن به نظام سلامت کشور نیاز بوده اجرایی کرده و نتایج آن در شرایط کنونی احساس میشود، اما چرا چنین فردی با آن تفکرات و عقاید مخرب باید سالها در مسند کار باقی بماند؟
چرا باید اجازه داد افرادی با دیدگاههای مخرب که آنها را عملیاتی میکنند مدت طولانی در پستهای مهم حضور داشته باشند؟