«هفتمین فرمانده»؛ روایتی از فرمانده شهید «عمران پستی»
- طبق اعلام در عملیات والفجر۴ عبدالله فرمانده گردان حبیب بود و من هم معاون او. طبق طرح مانور قرار شد از یک محور من و محور دیگر او وارد عمل شود. من در ارتفاع بالاتر قرار داشتم و او در ارتفاعی پایینتر بود. جایی که او قرار گرفته بود، زیر پای ما قرار داشت.
آنها رفتند جلو و در حالیکه حدود سی، چهل نفر اسیر گرفته بودند، گیر آخرین سنگر عراقیها افتادند. طوری گیر کردند که نه میتوانستند اسرا را حرکت بدهند و نه خودشان را جلو بکشند. به دلیل آنکه هر دونفرمان درگیر عملیات بودیم، به همین خاطر تنها وسیلهی ارتباطی ما با یکدیگر بیسیم گردان بود.
نزدیکیهای صبح از طریق بیسیم مطلع شدم عبدالله به سختی مجروح شده و تیر و ترکش پاها، دستها و اغلب نقاط بدن او را آش و لاش کرده است. بعد از اتمام این مرحله از عملیات، از طریق بچههای همراه او مطلع شدم که جراحت او زیاد بوده. آنها میگفتند با این جراحتها بعید است، عبدالله به این زودیها بتواند به جبهه برگردد.