مِیل، زندگی و مرگ؛ مثلثی بدون ضلع!
- حامد سلیمان زاده مدرس دانشگاه و عضو رسمی فدراسیون بین المللی منتقدان فیلم فیپرشی نگاهی کوتاه به فیلم (بقایایِ مِیل) به کارگردانی ایندرانیل رویچودهوری انداخته است.
بارها شنیده ایم که برای تولید یک فیلم خوب، به فیلمنامه ای نیاز است که حامل نوعی روایتِ جذاب، پیچیده و خلاقانه باشد. بررسی بیشتر تولیدات سینمایی جنوب آسیا خبر از تسلط بی چون و چرای زیبایی شناسی بالیوودی بر فیلم ها می دهد که همگی از الگویی تکرارشونده در روایت بهره می برند. در چنین فضایی، رشد سینمای مستقل و معرفی آن یک ضرورت محسوب می شود.
فیلم (بقایایِ مِیل) یکی از معدود فیلم هایی است که در روایت، جلوه ای جسورانه و مستقل به خود گرفته است. فیلمنامه این فیلم که اقتباسی آزاد از دو داستان کوتاهِ نویسنده مطرح هندی مانیک باندوپادهیای است، حضور نگاهی ادبی به روایت فیلم را تقویت کرده است.
هر یک از لوکیشن های این فیلم، هویت جداگانه خود را داشته و در معرفی شخصیت ها و خط داستانی، نقش موثری را ایفا می کند.
استفاده از صحنه های مستند نما در کنار صحنه های طراحی شده، باعث می شود تا مخاطب بیش از پیش میان داستان فیلم و زندگی روزمره اش شباهت پیدا کند. نگاه منتقدانه و اجتماعی فیلم به مسائل روز و توجه به اختلافِ طبقاتی، توزیع ناعادلانه ثروت میان اقشار مختلف جامعه و ... باعث شده تا فیلم لحنی متفاوت و صریح در بازنمایی واقعیت داشته باشد. شخصیت پردازی فیلم به گونه ای است که تقریباً می توان از تمام نسل ها و شیوه های تفکر و طبقات اجتماعی، نماینده ای را یافت و با او همذات پنداری کرد.
در نظام زیبایی شناسی فیلم و با اِتکا به تدوینی حرفه ای، صحنه های لذت و نفرت از با هم بودن و بی هم بودن، گونه ای به یکدیگر پیوند خورده که وجود ریتمی جذاب برای فیلم را تضمین می کند. بازیگری، کارگردانی، فیلمبرداری، تدوین و دیگر عناصر سبکی فیلم، کالبدی می سازد که مخاطب می تواند هارمونی میان تمام اعضا و ارکانش را لمس کند.
در پایان می توان چنین نتیجه گرفت که فیلم (بقایای مِیل) به کارگردانی ایندرانیل رویچودهوری، نوید ظهور سینمایی مستقل و اجتماعی را می دهد که معرف جلوه ای تازه از سینمای جنوب آسیا به جهانیان است.