روابط ایران و چین و پیامدهای استراتژیک آن
حضور چین در خاورمیانه و آن هم از طریق کشور ریشهدار و پهناوری مثل ایران تهدید و شکست بزرگی برای آمریکا محسوب میشود.
خبرگزاری میزان -
این رویداد نشانه یک دیدگاه کلان استراتژیک و باطلکننده یک باور تاریخی است که ایران را همواره سهم غرب یا در معرض رقابت قدرتهای غربی میدانست که جایی برای چین و روسیه در آن نیست. این دو قدرت شرقی هم پذیرفته بودند که با ایران نمیتوان یک رابطه پایدار شکل داد. چنانکه فرازوفرودهای روابط ایران و غرب در سالهای گذشته نیز به نوعی مؤید این واقعیت بود که بهجای تمرکز بر اصلاح روابط با غرب باید بهدنبال جایگزین برای آنها باشیم.
روی کار آمدن ترامپ باعث شد که او و دولتش دانسته یا ندانسته به جای همکاری با چین و روسیه به تقابل با آنها بپردازند. خروج امریکا از برجام و سیاست فشار حداکثری و سیاستهای براندازانه بولتون و پمپئو باعث شد که ایران هم کورسوی امیدی که نسبت به حل اختلافات خود با غرب داشت را از دست بدهد و تصمیم بگیرد عادت دیرینه و سنتی خود مبنی بر نگاه به غرب را با سختی و کندی بسیار زیاد به فراموشی سپرده و تغییر رویکرد دهد. این یک تغییر شگرف و بزرگ است و ترک آن رویه تاریخی بسیار قوی و ریشه دار بسیار سخت خواهد بود.
با وجود اینکه ترامپ و مقامات دولت او مناسبات پیچیده و استراتژیک را ظاهراً درک نمیکنند، اما آیا سایر استراتژیستهای غربی و متفکرین امریکایی حاضر خواهند بود در ایران با این موقعیت ژئوپلیتیک شگرف عقب نشینی کرده و این موقعیت بینظیر را دو دستی به چین واگذار نمایند؟
در این صورت آیا انتظار میرود که آمریکا نسبت به همکاری چین با ایران سکوت یا عقب نشینی کرده و به گوشهای بخزد؟
اگر این دو فرض یعنی اهمیت فوقالعاده ایران و عدم موفقیت فشارهای امریکا برای گفتگو را کنار هم بگذاریم باید بپرسیم پس گزینه و راهبرد بعدی امریکا چه خواهد بود؟ در صورت صحت این فرضها امریکا گزینه دیگری جز پیگیری سیاست براندازی نخواهد داشت.
اگر گزارههای فوق را فرضهای نسبتاً درستی بپنداریم باید در آینده نزدیک شاهد تشدید عملیات روانی، اقدامات خرابکارانه، ترور، جنگ سایبری و مانند این باشیم و باید نتیجه گرفت که درست است بخشی از خصومت امریکا با ایران بهخاطر مسائل خاورمیانه و امنیت رژیم صهیونیستی اسرائیل و دفاع کشورمان از حقوق مردم فلسطین است، ولی بخش عمده این خصومت بیش از هر چیزی بهخاطر اهمیت ژئوپلیتیک و استراتژیک خود ایران است.
- طبق اعلام پایگاه اطلاع رسانی دولت، برنامــــــــــــه جامــــــع همکاریهای ۲۵ ساله ایران و چین نه فقط برای طرفین که از نگاه غربیها و اقمار آنها نیز واجد اهمیت است چنانکه جنگ روانی هماهنگی از طریق رسانههای خود از جمله بیبیسی و صدای امریکا، سایتها و رسانههای خارج نشین کلید زدند و با القای شایعات و خبرسازی درصدد تحریک افکار عمومی با هدف تخریب روابط و همکاریهای ایران و چین برآمدهاند.
از دید غربیها گسترش روابط ایران و چین یک اقدام بزرگ استراتژیک است که از یکسو تأمین انرژی چین را تضمین میکند و از سوی دیگر با انتقال سرمایه چین به ایران، تحریمها و تروریسم اقتصادی علیه کشور ما تا حد زیادی خنثی میشود.
این رویداد نشانه یک دیدگاه کلان استراتژیک و باطلکننده یک باور تاریخی است که ایران را همواره سهم غرب یا در معرض رقابت قدرتهای غربی میدانست که جایی برای چین و روسیه در آن نیست. این دو قدرت شرقی هم پذیرفته بودند که با ایران نمیتوان یک رابطه پایدار شکل داد. چنانکه فرازوفرودهای روابط ایران و غرب در سالهای گذشته نیز به نوعی مؤید این واقعیت بود که بهجای تمرکز بر اصلاح روابط با غرب باید بهدنبال جایگزین برای آنها باشیم.
تعلق تاریخی ایران به حوزه غرب به حدی طبیعی بود که حتی چین و روسیه هم به جای ایجاد یک رابطه مستحکم با ما بیشتر در تلاش برای بهبود روابط ایران با غرب و امریکا بودند، نه اینکه درصدد جایگزینی آن باشند.
روی کار آمدن ترامپ باعث شد که او و دولتش دانسته یا ندانسته به جای همکاری با چین و روسیه به تقابل با آنها بپردازند. خروج امریکا از برجام و سیاست فشار حداکثری و سیاستهای براندازانه بولتون و پمپئو باعث شد که ایران هم کورسوی امیدی که نسبت به حل اختلافات خود با غرب داشت را از دست بدهد و تصمیم بگیرد عادت دیرینه و سنتی خود مبنی بر نگاه به غرب را با سختی و کندی بسیار زیاد به فراموشی سپرده و تغییر رویکرد دهد. این یک تغییر شگرف و بزرگ است و ترک آن رویه تاریخی بسیار قوی و ریشه دار بسیار سخت خواهد بود.
با وجود اینکه ترامپ و مقامات دولت او مناسبات پیچیده و استراتژیک را ظاهراً درک نمیکنند، اما آیا سایر استراتژیستهای غربی و متفکرین امریکایی حاضر خواهند بود در ایران با این موقعیت ژئوپلیتیک شگرف عقب نشینی کرده و این موقعیت بینظیر را دو دستی به چین واگذار نمایند؟
حضور چین در خاورمیانه و آن هم از طریق کشور ریشهدار و پهناوری مثل ایران تهدید و شکست بزرگی برای آمریکا محسوب میشود.
منابع انرژی خلیج فارس و سواحل دریای عمان که یکی از موقعیتهای ویژه در غرب اقیانوس هند - میدان رقابتهای بزرگ و استراتژیک بین امریکا و چین - حقیقتاً یک زیان کلان برای امریکاست.
در این صورت آیا انتظار میرود که آمریکا نسبت به همکاری چین با ایران سکوت یا عقب نشینی کرده و به گوشهای بخزد؟
واکنش اولیه غربیها به همکاریهای ایران و چین اعم از اخبار، شایعهسازی و تحریک افکار عمومی نشان از نگرانی جدی آنها دارد. حال باید فکر کرد که راهبرد امریکا برای جلوگیری از شکلگیری این همکاری استراتژیک چه خواهد بود؟
دولت امریکا و اروپاییها شاید ورود به چنین مرحلهای را پیشبینی نمیکردند. شاید غرب آسیا و خاورمیانه اهمیت خود را برای آنها از دست داده است. شاید فکر میکردند راه گفتگو و حل و فصل اختلافات با ایران اعمال فشار و آماده کردن ما برای امتیاز دهی باشد که ایران تا این مرحله آنها را ناامید گذاشته و نتوانستهاند نتیجه مورد دلخواه خود را بگیرند. امریکا با خروج از برجام و منع بهرهبرداری ما از فواید برجام سعی کرد با ایجاد فشار با ما گفتگو کند.
اگر این دو فرض یعنی اهمیت فوقالعاده ایران و عدم موفقیت فشارهای امریکا برای گفتگو را کنار هم بگذاریم باید بپرسیم پس گزینه و راهبرد بعدی امریکا چه خواهد بود؟ در صورت صحت این فرضها امریکا گزینه دیگری جز پیگیری سیاست براندازی نخواهد داشت.
بنظر میرسد افراطیهایی مانند بولتون، پمپئو، نتانیاهو و تا حدی بن سلمان و بن زیاد مسیر دولت امریکا را دقیقاً در همین راستا ریلگذاری کردند.
آنها افراد ساده لوحی مثل ترامپ را به این سو بردند که برای جلوگیری از باخت استراتژیک امریکا از جمله در مقابل چین چارهای جز مقابله تا حد درگیری نظامی یا براندازی وجود ندارد. چنانچه میبینیم امریکا مقامات کلیدی ایران مانند رهبری معظم انقلاب، دکتر ظریف و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تحریم کردند تا از نظام مشروعیت زدایی کرده و در غیاب افرادی مانند دکتر ظریف اصولاً گزینهها برای گفتگو تضعیف و کم اثر شوند.
شاید بتوان ترور شهید سردار سلیمانی را هم در این راستا تحلیل کرد. نشانههایی برای درستی این تحلیل نیز وجود دارد. با سرعتگیری روابط ایران و چین عملیات روانی از طرق مختلف شکل گرفته و سلسله خرابکاریهایی صورت میگیرد که به احتمال زیاد منشأ آن یا حداقل بخشی از آن مربوط به این تصورات دشمنان ایران است.
اگر گزارههای فوق را فرضهای نسبتاً درستی بپنداریم باید در آینده نزدیک شاهد تشدید عملیات روانی، اقدامات خرابکارانه، ترور، جنگ سایبری و مانند این باشیم و باید نتیجه گرفت که درست است بخشی از خصومت امریکا با ایران بهخاطر مسائل خاورمیانه و امنیت رژیم صهیونیستی اسرائیل و دفاع کشورمان از حقوق مردم فلسطین است، ولی بخش عمده این خصومت بیش از هر چیزی بهخاطر اهمیت ژئوپلیتیک و استراتژیک خود ایران است.
امریکا مزایای استراتژیک ایران را از دست داده است. آنها برای جلوگیری از حضور رقیب خود در این منطقه و جبران شکستهای خود به جای امتیاز دهی به ایران راه را اشتباه رفته و برخصومت ورزی با کشور ما پرداختند. امتیاز استراتژیک کشور ما و رقابت بر سر این موقعیت ویژه امری است که تا حدودی مورد غفلت واقع شده است.
*محسن بهاروند
معاون حقوقی و بینالمللی وزارت خارجه
انتهای پیام/
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *