به مشکلات رنگ زندگی میزنم
به گزارش خبرنگار گروه جامعه ، آرش در زندگی اش دو بار متولد شده است، یکبار در سال ۱۳۴۹ و بار دیگر در ۱۳۷۰ همان زمانی که تصمیم گرفت با معلولیت کنار بیاید و برای زندگی دوباره بجنگد. به قول خودش از بین ناامیدی و زندگی، زندگی را انتخاب کرد و تسلیم سرنوشت نشد.
او حالا ساکن شهر اندیشه در غرب استان تهران است، متاهل شده و خانه اش را با نقاشی هایش تزئین کرده است. نقاشیهایی که برخی از آنها علاوه بر خانه خودش به موزهها و نمایشگاههای زیادی راه یافته است، آرش در این سالها در زندگی اش فراز و نشیبهای زیادی را تجربه کرده، اما کمتر زبان به گلایه گشوده اگر گلایهای هم کرده از بی توجههایی بوده که مسئولان نسبت به هنر داشته اند. او میگوید حال هنر خوب نیست عدم آموزش هنری صحیح و فشارهای اقتصادی مردم را از هنر دور کرده است.
نمایشگاه و رقابتهای جهانی
آرش چهره نام آشنایی برای نمایشگاهها و مسابقات بین المللی هنری در جهان است، ۳۵ تا ۴۰ نمایشگاه گروهی و هشت نمایشگاه نقاشی انفرادی و شرکت در سه دوره ابیلیمپیک مهارت و کسب مدال در این رقابت ها، تنها بخشی از افتخارات او در عرصه نقاشی است.
آرش درباره سطح و نحوه برگزاری المپیک مهارت میگوید: مسابقات بین الملی فنی حرفهای ویژه افراد دارای معلولیت که به نام ابیلیمپیک شناخته میشود، مانند المپیک ورزشی هر چهار سال یک بار به میزبانی یک کشور و با حضور هنرمندان کشورهای مختلف برگزار میشود، این رقابتها برای شناسایی معلولین موفق و مقایسه توانایی افراد معلول با افراد سالم برگزار میشود. البته نه به این شکل که فرد معلول با فرد سالم رقابت کند، بلکه اثر هنری او بدون در نظر گرفتن معلولیتش داوری میشود.
نکته جالب در این مسابقات دسته بندی نکردن افراد با معلولیتهای مختلف است، بر اساس قانون برگزاری پارالمپیک افراد بر اساس نوع معلولیت ابتدا دسته بندی میشوند و سپس با هم رقابت میکنند، اما در مسابقات ابیلیمپیک نوع و میزان معلولیت هنرمندان در نظر گرفته نمیشود.
به گفته آقای رزقی بارز در این مسابقات امکان دارد یک شخص نابینا با شخصی که فقط انحراف ستون فقرات دارد با هم رقابت کنند، اما در پارالمپیکهای ورزشی دو معلول با معلولیت یکسان و شبیه با هم رقابت میکنند، در داوریها میزان معلولیت برای امتیاز دهی مورد سنجش نیست و افرادی که موفق به کسب رتبه میشوند، باید توانایی در حد هنرمندان سالم از خود نشان دهند. با این حال آرش در ابیلیمپیک ۲۰۰۳ دهلی نو، ۲۰۱۱ کره جنوبی و ۲۰۱۶ فرانسه حاضر بوده است.
روی شاگردانم تاثیرگذارم
بخشی دیگر از زندگی آرش در آموزش و تربیت شاگرد خلاصه میشود، او با همکاری اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان کرج کلاس نقاشی اش را هفتهای دو روز در کتابخانه «علامه امینی» فردیس بر پا میکند. رزقی بارز در جواب این پرسش که هنرجوها با دیدن هنر و وضعیت جسمانی او چه واکنشی دارند، توضیح میدهد: «معمولا افرادی که برای شرکت در کلاسها به من مراجعه میکنند دو نوع واکنش از خود نشان میدهند؛ گروه اول افرادی هستند که از طریق شاگردان قبلی و رسانهها من را میشناسند و وضعیت من برایشان عادی است، اما گروه دوم برای شرکت در کلاسها تردید میکنند.»
شاگردهایی که با تردید شاگرد آرش میشوند بعد از مدتی حتی اگر نقاشی را هم ادامه ندهند، تاثیر خوبی از او میگیرند. تاثیری که به گفته خودش در زمینه نقاشی نیست و بلکه در زندگی واقعی آنها است، در واقع آنها با این واقعیت روبه رو میشوند که یک فرد معلول هم میتواند با این شرایط جسمانی تواناییهایی داشته باشد.
همین امر باعث انگیزه در آنها برای رسیدن به هدف هایشان میشود. این هنرمند با اینکه مخارج زندگی اش از راه آموزش تامین میشود، اما زیاد زمانش را صرف آن نمیکند. «شرایط جسمانی ام به شکلی است که نمیتوانم زیاد برای آموزش وقت بگذارم همچنین آموزش بیش از حد معمول میتواند خلاقیت را از هنرمند بگیرد و او را دچار روزمرگی کند.»
انتقال پیام
«برای انتقال پیامی که در دل و پس ذهنم داشتم، نقاش شدم.» آرش این را در جواب اینکه چه انگیزهای او را به سمت نقاش شدن کشیده، میگوید و ادامه میدهد هرکسی که پیامی دارد برای انتقال آن از یک نوع رسانه استفاده میکند، نویسنده، فیلم ساز و خبرنگار هر کدام به شکلی پیامی را که در ذهن دارند به مخاطب انتقال میدهند. من غیر از علاقه بسیار زیادی که به نقاشی داشتم، دنبال رسانهای برای بیان عقایدم بودم و نقاشی این کمک را به من کرد.
آرش در صحبت هایش به این بحث هم اشاره میکند که از حال و روز زندگی نقاشها بی خبر نبوده است و میدانسته که از لحاظ مالی شرایط سختی را دارند، اما نمیتوانست دنبال علاقه اش نرود. او میگوید نقاش شدنش به خاطر این نبوده که از راه دیگر نمیتوانست درآمد داشته باشد، هر چند در حال حاضر هم درآمد آنچنانی از راه فروش آثارش ندارد و از آخرین باری که فروش قابل توجه و مناسبی از آثارش داشته است چند سالی میگذرد.
مشکل بزرگ معلولان
مناسب سازی معابر، برای معلولان دردسر همیشگی و محدودیتی است که به دست خودشان حل نمیشود، آنها گوششان از حرف مسئولان شهرداری که بارها قول حل این مسئله را داده اند، پر است.
این هنرمند دچار معلولیت، وضعیت عبور و مرور معلولان را دردی بزرگ مینامد و میگوید: «نمی دانم چطور این مسئله را بگویم که در مسئولان اثر کند، اگر ما معلولها را که بر اثر اتفاق یا بیماری معلول شده ایم، کنار بگذاریم. در کشور ما جانبازانی هستند که برای دفاع از این خاک از جانشان مایه گذاشته اند، اما امروز از کمترین امتیاز شهروندی که همان استفاده از معابر و پیاده روهای شهری است، محروم هستند.»
آرش پیشنهاد میدهد که شهردار یا شخصی که مسئول مناسب سازی معابراست باید یک روزسوار بر ویلچر شود و در شهر راه برود تا از وجود معابر نامناسب برای معلولین درک وفهم درستی پیدا کند، او ادامه میدهد: بارها پیش آمده است که من برای رفتن به یک نمایشگاه از دوستی که همیشه با من است، خواسته ام که مسیر را بررسی کند و ببنید برای من قابل تردد است یا نه؟ از نگاه او قابل تردد بوده است، اما زمانی که من رفته ام بارها در مسیر به مانع خورده ام.
به خاطر همین است که میگویم باید مسئول خود روی ویلچر بنشیند. وضعیت برای تردد معلولان در اداره و سازمانها هم بهتر از سطح پیاده روها نیست، در بیشتر ادارات یا رمپ برای عبور با ویلچر وجود ندارد یا اگر هم هست، استاندار و قابل استفاده نیست.
حق معلولان را ضایع نکنیم
اگر کمک حال معلولان نیستیم برای آنها دردسر هم درست کنیم، این خواسته هنرمند معلول گزارش ماست که از مردم میخواهد اگر جایی را برای پارک اتومبیل یک معلول درنظر گرفته اند یا اگر رمپی بین دو سطح قرار دارد جلوی آن را نگیرند. آقای رزقی بارز میگوید در ایام محرم متاسفانه چندین سال است که ایستگاههای صلواتی در فلکههای اصلی شهر فردیس و در جای مخصوص پارک اتومبیل معلولان برپا میشود و این حق را از من میگیرند که بخواهم از آنجا استفاده کنم.
خانواده معلولان فراموش شده اند
زندگی با معلول و همراهی کردن با او برای هر کسی امکان پذیر نیست، چون زندگی با یک معلول به همان اندازه که معلول محدودیت دارد برای اطرافیان ایجاد محدودیت میکند. محدودیتهایی که برای آقای رزقی بارز صرفا حرکتی است.
سهیلا شجاعی همسر آقای رزقی بارز میگوید: متاسفانه دستگاههای دولتی و جامعه هیچ وقت خانواده یک معلول را درست درک و حمایت نمیکنند. دردسر زندگی همسر معلول کمتر از معلول نیست، من به عنوان همسر یک هنرمند اگر حمایت نشوم، توانایی مراقبت و حمایت از همسرم را نخواهم داشت.
آن طور که او میگوید در این چند سال که در کنار یک معلول زندگی کرده است هیچ گاه توجه خاصی از سوی نهادی نسبت به خانواده معلولان ندیده است. خانم شجاعی ادامه میدهد ماهانه مبلغ ناچیزی به عنوان حق نگهداری به همسر معلولان پرداخت میشود که بیشتر ناراحت کننده است تا اینکه مشکل گشا باشد. من به عنوان همسر شخصی که دچار معلولیت است حاضرم که این مبلغ را دریافت نکنم، اما کارهای اساسی برای حمایت از خانواده معلول انجام شود.
او پیشنهاد میدهد که سازمان بهزیستی افرادی را به عنوان پرستار معلولان تربیت و استخدام کند و با این کار نیاز معلولان را به مراکز نگهداری و پرستاری کمتر کند، چون این مراکز خدمات مناسبی ارائه نمیدهند، اما هزینه بالایی از خانوادهها میگیرند.
آقای نقاش سخنان همسرش را تایید میکند و ادامه میدهد: خانوادهای را درنظر بگیرید که پدر و مادر دارای فرزند معلول باشند، هرچه سن معلول بیشتر شود، والدین مسنتر و توان نگهداری از معلول را از دست میدهند و حتی خودشان هم نیاز به مراقبت پیدا میکنند. اگر قرار باشد همسرم کل زندگی اش را صرف رسیدگی به من کند و به علایق شخصی خودش رسیدگی نکند، بعد از مدتی دچار فرسایش و حتی بیماریهای عصبی و جسمی میشود.
گزارش از:بهنام اکبری