وقتی گدار به کیمیاوی ارجاع میدهد
خبرگزاری میزان - طبق اعلام روابط عمومی انجمن مستندسازان سینمای ایران، در ابتدای این مراسم که به همت انجمن مستندسازان سینمای ایران و با همکاری پلتفرم هاشور برگزار شد، پیروز کلانتری مستندساز و نویسنده اظهار کرد: در مورد خود کیمیاوی و اینکه اساساً کارش در بستر تاریخی سینمای مستند ما چه جایگاهی دارد میخواهم صحبت کنم چرا که نقش این فیلمساز در سینمای مستند ما به عنوان شاخصترین شروعکننده مستندهای تجربی بسیار مهم است. اتصالی که سینمای کیمیاوی به فیلم و سینمای تجربی دارد از جوانب گستردهتر و خاصتری برخوردار است. ما اگر سه شروع مرتبط به هم برای سینمای مستندمان و جریان مستندسازی در نظر بگیریم از اواخر دهه ۳۰ تا اوایل دهه ۴۰ آنچه که سینمای مستند ما را به یک سینمای برقرار و مستمر تبدیل میکند، گلستان را شخص اول میبینم که با شرکت فیلمسازی گلستان فیلم و فیلمهایی که تولید کرد به نوعی میتوانست شروعکننده جریانی در سینمای مستند ما باشد چون از جایگاه تهیهکننده این جریان شروع کرد بسیار مهم بود اما شروع اصلیتر این نبود و سال ۴۳ وزارت فرهنگ و هنر شکل میگیرد که فیلمهای مستند سفارش میدهد. فیلمسازانی از خارج میآیند و فیلمسازانی از داخل مثل اصلانی، سینایی، شیردل و… در وزارت فرهنگ و هنر مستقر میشوند و آثار مستند میسازند.
کلانتری خاطرنشان کرد: این جریانی که هنوز هم تأثیرش بعد از حدود ۶۰ سال در سینمای مستند ما باقیست جریان سوم است، جریانی که سال ۴۵ با شکلگیری تلویزیون ملی ایران و آمدن مصطفی فرزانه از فرانسه و راهاندازی کلاس فیلمسازیاش و با گره خوردن فریدون رهنما که جریانی ایرانشناسی را دنبال میکرده به این جریان، فیلمسازانی مأمور میشوند که در شهرهای مختلف فیلم درباره مناطق مختلف ایران بسازند. فیلمهای مستندی که وجه مستند مستقیم و گزارشگرانهاش از دو جریان قبلی قویتر بود در این جریان ساخته میشوند که البته وجه تألیفی این آثار کمتر بود. وقتی کیمیاوی از فرانسه میآید این سه جریان فعالیتهایشان را شروع کردهاند و پیش میبرند.
وی افزود: فضای دیگری هم هست که کیمیاوی از آن فضا میآید، فضایی که اساساً مربوط به فرانسه است و با غفاری در دهه ۳۰ به نوعی وجود داشته و بعدها در دهه ۴۰ با حضور رضا قطبی و با آمدن احمد فاروقی قاجار از فرانسه و همچنین حمایتهای فرح پهلوی از این جریان قبل از آمدن کیمیاوی تا حدی تأثیرات خود را در سینمای مستند گذاشتهاند. پرویز کیمیاوی هم کلی از جریان فیلمسازیاش را از فرانسه شروع کرده و به ایران که میآید جای بررسی دارد چون این فضای رابطه ما با فرانسه برخلاف دیگر فضاها چندان بررسی نشده است.
کلانتری تأکید کرد: در سینمای کیمیاوی و تقوایی به عنوان دو نفری که بعد از این فعالیتهای سه جریان اصلی و اواخر دهه ۴۰ فیلمسازیشان را شروع میکنند وجه تألیفی و مواجهه با سند و واقعیت قدرت بالاتری دارد. جایگاه خاص دیگری که کیمیاوی دارد این است که اساساً تجربیساز است و همانطور که بعدها وارد سینمای داستانی میشود و آنجا هم کارهای تجربی میکند واقعیت برای او یک بستر بسیار گشاده است و صرفاً به سمت نمایش، توصیف و ثبت واقعیت نیست بلکه یک ماده خام و یک عرصه جولان ذهن بسیار رها و بازیگوشی است که شاید در این فیلم بیش از همه فیلمهایش خود را نشان میدهد.
این کارگردان در پایان اظهاراتش گفت: من «تپههای قیطریه» را فیلمی تجربی میبینم و تجربی بودنش بر مستند بودنش بسیار غلبه دارد. از اول فیلم عمده پلانها و نماها برای یک ذهن بازیگوشی که با تاریخ، میراث و با همان واقعه باستانشناسی بازی میکند، چیده شده و در این بازیها شاید نکاتی را مطرح میکند که از لحاظ وجه مضمونی محتوایی فیلم جای توجه و پیگیری دارد ولی بیشترین قدرت، تأثیر و فعالیت فیلمساز را در کار تجربی کردن با یک بستر موقعیتی پیش رو میگذارد. در این فاز یک فیلم تجربی هم جزو کارهای مورد علاقه من از کیمیاوی نیست و با اینکه فیلم ۱۳ دقیقه است در میان آن اطاله تصویر میبینم و مجموعاً زورورزیهای اصلیتر کیمیاوی در فیلمسازیاش بعدها اتفاق میافتد.
در ادامه دکتر مهرداد ملکزاده باستانشناس و عضو هیئت علمی پژوهشگاه باستانشناسی میراث فرهنگی به عنوان دیگر سخنران این برنامه اظهار کرد: حدود ۱۰ سال پیش در دی ماه سال ۱۳۹۳ در موزه ملی ایران با همکاری پژوهشکده باستانشناسی و مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی همایشی را به عنوان «سینمای مستند و باستانشناسی» برگزار کردیم. من افتخار داشتم که عضو شورای علمی آن همایش بودن و یک سخنرانی هم با عنوان «باستانشناسی، سینمای مستند و پژوهش» ارائه دادم که خیلی اصرار داشتم سینمای مستند زمانی که سینمای مستند باستانشناسی میشود باید وجه پژوهشی قدرتمندی آن را حمایت کند که کار آقای کیمیاوی اینچنین نیست.
ملکزاده خاطرنشان کرد: میخواهم ادای دینی به همکار پیشکسوتان استاد سیفالله کامبخشفرد داشته باشم، فردی بسیار دوستداشتنی بود، مردی موقر، دانشمند و مهربان بود. آقای کامبخشفرد نماینده نسلی است که بیشترین کار خود را در سالهای پیش از پیروزی انقلاب سال ۱۳۵۷ انجام دادهاند و ایشان نماینده یک نسل سپریشده در باستانشناسی ایران هستند. اگر بخواهم در مقام یک باستانشناس درباره کار آقای کیمیاوی صحبت کنم باید بگویم که این کار کوتاه ۱۳ دقیقهای مطلقاً مستند نیست، بلکه یک طبعآزمایی، کوشش، جوشش و یک نوع طنز و طربناکی تصویری و سینمایی است. کار باستانشناسی یک کار بسیار جدی، سختگیرانه، عبوس و خشکچشمانه است. آقای کامبخشفرد در این فیلم کراوات زیبایی زدهاند و پیراهن شیکی به تن دارند درحالیکه عملاً شما یک باستانشناس را اینچنین شیک سر تپه نمیبینید چراکه ما با این شکل کار نمیکنیم، ما خیلی جدی، خاکی و خیلی وقتها گلی هستیم. اصلاً هم گوشمان را به زمین نمیگذاریم که صدای گذشتگان را بشنویم، بلکه کلنگ میزنیم و خیلی جدی هر لحظه یادداشت برمیداریم، متر دستمان است، عکس میگیریم، طرح یافتهها را در جا میزنیم و مجموع یافتههایمان را مستند میکنیم. این کار بسیار زیبا و خواستنی است و هر وقت این فیلم را میبینم با ضیافتی بصری روبرو هستم.
وی افزود: کار آقای کیمیاوی مثل دیگر فیلمهایی که بعدها ساخت، یک کار دلی است و در حقیقت کاری برای خودش کرده است، اثری دراماتیزه است وگرنه کار ما این شکلی نیست و وقتی جمجمهای یا بخشهایی از بازماندگان و بقایای استخوانی گذشتگان را پیدا میکنیم هیچکداممان اینگونه آن را بغل نمیکنیم و مواجههمان اینچنین عارفانه و شاعرانه نیست. این فیلم یک حرکت آرتیستیک و هنری است و آقای موسی درویشروحانی هرگز در یک کاوش جدی باستانشناسی هیچ جمجهای را بغل نمیکند و این یک حرکت کاملاً دراماتیزه و آرتیستیک است چون کیمیاوی میخواست به بهانه کاوشهای آقای کامبخشفرد در تپههای قیطریه آنچه که عاشقانه و شاعرانه میاندیشیده را برای ما به یادگار بگذارد. هرگز به این فیلم نمیتوان گفت که اثری در ژانر سینمای مستند باستانشناسی است، این یک اثر تجربی و یک کوشش و تبعآزمایی عارفانه و شاعرانه است که در یک بستر باستانشناسی اتفاق میافتد.
این باستانشناس در ادامه اظهار کرد: این فیلم برای یک باستانشناس اثر جالبی است، ما شاید برخی از کارهایی را که در آن زمان یک باستانشناس باید انجام میداد با سختگیری امروزی نبوده و این فیلم نمایانگر لحظهای از باستانشناسی تاریخی ایران هم میتواند باشد و برای یک باستانشناس علاقهمند که شاید بخواهد تاریخچه باستانشناسی ایران را بنویسد میتواند به این فیلم توجه کند اما باید این نکته را در نظر داشته باشد که آنچه در این فیلم اتفاق میافتد روزمره یک کاوش باستانشناسی نیست.
در ادامه این برنامه حامد وحدتینسب باستانشناس و استاد دانشگاه روی صحنه حاضر شد و گفت: وقتی ما این سبک کار کردن را میبینیم برای ما بسیار عجیب و غریب است که البته بخشی از آن به نگاه هنری فیلمساز برمیگردد. من از سیبری تا ایران و تا ایالات متحده حفاری کردهام و انسانهای زیادی را از گور در آوردهام اما میخواهم از این فرصت استفاده کنم و یک آگاهیبخشی کنم درباره موضوعی که در جامعه ما خیلی مغفول مانده است.
وی با اشاره به گنجیابی در فضای مجازی اظهار کرد: این گنجیابها همیشه بودهاند و این چیز عجیبی نیست ولی در این برهه چندساله ما شاهد یک انفجار در این عرصه هستیم. من همیشه فکر میکردم این افراد کار خلاف انجام میدهند و مردم هم میدانند که آنها کار خلاف میکنند اما بعدها متوجه شدم که اصلاً مردم مطلع نیستند که این کار خلاف قانون است چون معتقدند که باستانشناس این اشیا را از زیر خاک بیرون میآورد و آنها هم همین کار را انجام میدهند. دردناکتر اینجاست که بسیاری از مسئولان رده بالای ما هم دقیقاً همینطور فکر میکنند و بر این عقیدهاند که گنجینههایی در ایران مدفون شده است که با پیدا کردن آن خرج چند سال کشور تأمین میشود. این مسائل من را به این نتیجه رساند که ما به عنوان باستانشناس توضیح دهیم که چه کاری انجام میدهیم؛ برای مثال به عمل آپاندیس اشاره میکنم که مثلاً شما برای این مشکل به یک دلاک حمام مراجعه کنید یا به یک بیمارستان تخصصی بروید. باستانشناسها به دنبال این هستند که وقتی جایی را کاوش میکنند که عملی بیبازگشت است و اگر آنچه که انجام شده، ثبت و ضبط نشود دیگر برای همیشه از بین رفته است. ما به دنبال این هستیم که ببینیم مردمانی که در گورستان هستند چه کسانی بودند، چه میکردند، چه میخوردند و ازدواجشان به چه شکل بوده است، نسبتشان با ما چیست و ما از کجا آمدهایم. باستانشناس به دنبال پاسخ این پرسشها است.
وحدتینسب تأکید کرد: ما سرویس مشخصی به جامعه نمیدهیم اما با مشخص کردن و درست کردن و نشان دادن هویت واقعی یک جامعه به متخصص سرطان، مهندس پلساز و سدساز این پشتوانه هویتی را میدهد که مقهور غرب نشود. همه وقتی به غرب میرویم محو تکنولوژی میشویم، طبیعی است، ما زمانیکه خودمان مهد تکنولوژی بودیم را به یاد نمیآوریم و این وظیفه باستانشناسها است. ما خیلی دقیق و ظریف کار میکنیم چون هر شیء در کنار شیء دیگر معنا پیدا میکند، یعنی اگر ما بخواهیم بررسی کنیم که این تکه سفال یا فرد متعلق به چند سال پیش است از تکهای که در کنارش بوده استفاده میکنیم.
وی افزود: ما میتوانیم سن و سال تقریبی را از روی عارضههای روی جمجمه و بدن و همچنین بیماریهایی که داشتهاند را متوجه شویم. ما با آنالیز دندانهایشان میتوانیم تشخیص دهیم که چند درصد غذاهایشان پروتئین و گوشت و یا نان بوده است. ما حتی از این آنالیزها به جابجایی جمعیتها پی میبریم. استخراج دیانای باستانی یکی دیگر از کارهایی است که انجام میدهیم، در سیبری این کار را کردیم و متوجه شدیم مردهای گورستان مورد نظر همگی اقوام یکدیگر هستند ولی خانمها عموماً خویشاوند نیستند و این نشان میدهد همسرهایشان را از جای دیگری انتخاب میکردند. در باستانشناسی ما سه تیپ چیز پیدا میکنیم، یکی از آنها اشیا هستند که در این مستند هم دیدیم، معماری و گور دو مورد دیگر هستند. نکته کلیدی گور این است که از همه آنها محکمتر است و به ایدئولوژی و ذهن انسان مربوط است. ما همه ظروفمان در یک نسل تغییر میکند اما من پدرم را همانگونه دفن کردم که هزار سال پیش کسی که اینجا زندگی میکرده است. اینها به معنای ایدئولوژی است که خیلی دیر تغییر میکند. مهمترین یافتههایی که برای باززندهسازی فرهنگی که دیگر در میان ما نیست انجام میدهیم، کاوش روی گورستان است.
وحدتینسب تصریح کرد: اما حفاریهای غیرمجاز هیچ یک از این موارد را در نظر ندارند، آنها نه آزمایشگاههای دیانای سراغ دارند، نه سنسنجی میکنند، نه تشخیص جنسیت میدهند و نه هیچ کار دیگری میکنند. همه چیز را دور میریزند و فقط به دنبال طلا و نقره هستند. مدام عنوان میکنند که هر شاهی که در ایران حکومت میکرده سکههای زیادی ضرب کرده و اصلاً به این نکته توجه ندارند که طلا عنصر نایابی در طبیعت است و آن را مدام آب میکنند و دوباره ضرب میکنند و انگارهای که در گنجیابها دارند اینگونه است که ما احتمالاً کوههایی از طلا در اقصینقاط ایران داریم.
در بخش دیگر این برنامه سعید عقیقی نویسنده، متقد و مدرس سینما به عنوان دیگر سخنران، اظهار کرد: ما چیزی به نام سینمای مستند باستانشناسی نداریم، فکر میکنم منظور دوستانمان به مستند مستقیم مربوط میشود که مستقیماً به ثبت مستندات میپردازد. هدف من این است که در تحلیل پدیدههای مدرن مثل سینما بیشتر به خاستگاهها توجه کنیم و بعد به این مسئله نگاه کنیم که چطور مستندسازان و هنرمندان سعی کردهاند با استفاده از سفارشاتی که به آنها داده میشود اثرشان را خلق کنند. در مسیر سینمای ایران اولین مستندها، مستندهایی است که نگاه مظفرالدین شاه را در طول تاریخ داشته چون به کسی که پشت دوربین است توجه زیادی نمیشده بلکه آن کسی که دوربین را خریده است و بنابراین مظفرالدین شاه اولین نویسنده، تهیهکننده، کارگردان و بازیگر ایران است که یک فیلمبردار به نام ابراهیم خان عکاسباشی داشته است اما آن فیلمها را در حقیقت کسی که پشت دوربین بوده، ساخته است. همین مسیر را در تاریخ ادامه دهیم در تاریخ سینمای ایران در فیلمفارسیها دو گروه شاخص هستند؛ فیلمبردارها و کارگردانها. در واقع دکوپاژ، میزانسن، فیلمبرداری و تدوین توسط یک نفر انجام میشد و کارگردان بیشتر با بازیگرها کار میکرد. گروه کوچکی از فیلمسازانی که در فرنگ سینما خوانده بودند این تلقی را تغییر دادند و سعی کردند نگاه تعریفی خودشان را حاکم کنند.
وی افزود: ما تعداد قابل توجهی مستند داریم که مستندهای گزارشی هستند، در دورههای بعد از مستندهای صنعتی ما با مستند «تخت جمشید» از فریدون رهنما و مستندهای ابراهیم گلستان جریانی به وجود آمد که رویکرد خود را از مفهوم مولف در فرهنگ غرب میگرفت، به این معنا که گزارش بهانهای میشود برای بیان بازنماییهای تألیفی مورد نظر فیلمساز، در نتیجه در لحظههای اولیه «تپههای قیطریه» که آن نشانه را میبینیم که بر زمین زده میشود انگار یک سلسله امواجی بین کسانی که حفاری را انجام میدهند با مردگان برقرار میشود و صورت مسئله آن خطی است که از آن لحظه تا انتها برقرار میشود. اگر بخواهیم در یک سطر داستان این فیلم را توصیف کنیم، کاملاً یک داستان یک سطری دارد؛ مردگانی که در خاک خفتهاند، دوباره زنده میشوند و ما صدایشان را میشنویم دوباره اسیر زمانه میشوند و دوباره با توجه به قطعهای که از موتزارت در انتهای فیلم وجود دارد، کشته میشوند. این نظرگاه فیلمساز است و دوباره در میانه یک رویکردی داریم که پس از این مقایسه کوچک به آن خواهم پرداخت.
این منتقد در ادامه اظهار کرد: خیلی خوب است که بین مستندهای ابتدای دهه ۱۳۴۰ ابراهیم گلستان و این فیلم مقایسهای انجام شود. گلستان مثل فیلمسازان مدرن رویکردی مولفانه و تک بعدی دارد به این معنا که اگر نریشن گفتار متن «تپههای مارلیک» را از فیلم جدا کنید میتوانید آن را جداگانه هم به عنوان یک شعر گوش دهید، اگر به این مسیر دقت کنید به یک رویکرد مدرنیستی گلستان میرسیم که در انتهای دهه ۱۳۴۰ ما مستندهای آوانگارد داریم و بیشتر تأثیرات فیلمهایی مثل «شب و مه» یا «گرنیکا» ی آلن رنه را در «جام حسنلو» یا نشانههایی از موج نوی فرانسه را در کارهای پرویز کیمیاوی میتوانید ببینید. در مقام مقایسه پرویز کیمیاوی نسبت به ابراهیم گلستان، رویکردش رویکرد کلاژ است، یعنی بیشتر به سمت کلاژهای موج نویی رفته و تأثیر تدوین در آثارش نمود دارد و آثارش حاوی چند لحن میشوند در حالیکه «تپههای مارلیک» ابراهیم گلستان به یک لحن واحد مولفانه نزدیک میشود درحالیکه در فیلم کیمیاوی شما چند راوی میبینید. از این ترکیبها شما ترکیبهایی میبینید که بیشتر در کلاژهای موج نویی میتوان شاهد آن بود. فیلمساز دیگر ابایی ندارد که همزمان بخواهد تعدادی آدم را تا انتهای کار تعقیب کند. کلاژ پرویز کیمیاوی ترکیبی از نگاههای مختلف است. همانطور که گدار از آیزنشتاین استفاده میکند ما یک پلان مونتاژ گرافیکی هم در این فیلم داریم. وسط تمام این کلاژها دوباره برمیگردیم به اینکه یک عدهای از زیر خاک در میآیند، دوباره اسیر میشوند و کشته میشوند و این بار به ابژه تبدیل میشوند. این رویکردها، رویکردهایی چندگانه برای توضیح آن گزاره هستند.
وی در پایان گفت: «تپههای قیطریه» آغاز یک شیوه از کار است که پرویز کیمیاوی در فیلمهای بعدیاش همین مسیر را ادامه میدهد و راهی را در سینمای آوانگارد ایران باز میکند.
سامان بیات پژوهشگر نیز به عنوان دیگر سخنران این برنامه با اشاره به مصاحبهای از پرویز کیمیاوی اظهار کرد: کیمیاوی در یک مصاحبه میگوید سینما برای من بداههپردازی است، بداههپردازی که بیشتر در زمان مونتاژ عملی میشود. علاوه بر این او یک بداههپردازی هم سر صحنه دارد و میگوید با بازیگر حرفهای که میخواهد یک سری جملات را حفظ کند و جلوی دوربین بگوید، نمیتوانم کار کنم.
بیات با اشاره به نمونههایی از بداههپردازی در آثار کیمیاوی در مواجهه با بازیگر گفت: نوع دیگر بداههپردازی به گفته خودش بازی با ضابطهها و تصاویر است که در مونتاژ شکل میگیرد. در فیلم «یا ضامن آهو» این بداههپردازی را دارد و در «تپههای قیطریه» هم این بداههپردازی را میبینیم که نشاندهنده اوج خلاقیت فیلمساز است. این نوع فیلمسازی که رابطه مستقیمی با تاریخ دارد خیلی خوشحالم از اینکه پنجاه گذشته، تاریخ هم به پرویز کیمیاوی ارجاع میدهد. اگر فیلم «کتاب تصویر» ژان لوک گدار را دیده باشید، گفته میشود تنها فیلم ایرانی که در این فیلم استفاده شده «درباره الی» اصغر فرهادی است اما یک فیلم دیگر هم استفاده شده که کارگردانش ایرانی است ولی اثر محصول فرانسه است و آن فیلم «Le Blue Jean» پرویز کیمیاوی است. من این فیلم را ندیدم اما خیلی خوشحالم پنجاه سال بعد از اینکه کیمیاوی به گدار ارجاع میدهد، او هم به کیمیاوی ارجاع میدهد.
سخنران پایانی این برنامه حمید جعفری رئیس هیئت مدیره انجمن مستندسازان سینمای ایران بود که به نمایندگی از انجمن مستندسازان به عنوان میزبان برنامه از حاضران و سخنرانان تشکر کرد و سپس اظهار کرد: نظریهپردازان، منتقدها و پژوهشگرها تقسیمبندیهایی برای هنر ابداع میکنند که کمکم رایج میشوند. فیلمسازان و هنرمندانی هم پیدا میشوند که کار خودشان را میکنند و این تقسیمبندیها را کنار میگذارند. به نظر من کیمیاوی چنین فیلمسازی است، شاید اگر از خودش بپرسید فقط یک فیلم مستند داشته باشد که آن هم «پیرمرد و باغ سنگیاش» است. او فیلم میسازد و از آن فیلمسازانی است که مرز بین مستند و داستانی را همیشه نادیده میگیرد و کمرنگ میکند.
جعفری خاطرنشان کرد: بیش از سه ماه برای این برنامه تلاش کردیم که سرانجام امروز برگزار شد. در فراهمسازی اسکن نگاتیو این فیلم که به دست آقای کیمیاوی رسید آقای فرامرز بگلو و آقای هادی علیپناه بسیار تلاش کردند که از آنها ممنون هستم.
جعفری ادامه داد پنج سال پیش انجمن فیلم کوتاه ایران نشان ایسفا را به آقای کیمیاوی داد، ایشان یادداشتی نوشتند که به نظر من یادداشت مهم و پر مغزی است و من یک بخشی از آن را میخوانم و به این بهانه حرف دیگری میخواهم بزنم. ایشان مینویسند وقتی اولین فیلم کوتاهم یعنی «تپههای قیطریه» را برای تلویزیون ملی ساختم افرادی بودند که دریافتند در چه مسیر فکری و ساختار سینمایی حرکت میکنم، فریدون رهنما و رضا قطبی این افراد بودند که حامی و مشوق من در ساخت فیلمهای کوتاه و بلند شدند. اگر کمکهای فریدون رهنما و مساعدتهای رضا قطبی نبود هرگز آن فیلمهای کوتاه و بلند همچون «مغولها»، «باغ سنگی»، «اوکی مستر» و دیگر فیلمها ساخته نمیشد. درباره رهنما خوشبختانه این مدت صحبت شده، دو کتاب هم درباره او منتشر شده است، از جمله کتاب خیلی خوبی که سعید عقیقی نوشته است. اما از رضا قطبی تقریبا صحبتی نشده است. من میخواهم اینجا از رضا قطبی صحبت کنم، انسانی وارسته و مدیری بسیار توانمند. همه آنها که او را میشناسند، همیشه با تمجیدی عجیب از شخصیت والای او میگویند. فیلم «تپههای قیطریه» تست استخدام پرویز کیمیاوی در تلویزیون بود و معیاری بود برای تعیین پایه دستمزدی او. حالا ببینید یک فیلمساز چه شهامتی باید داشته باشد که استخدامش را اینگونه قمار کند و چنین اثر غیرمتعارفی بسازد. از آن مهمتر این است، که، شما چه مدیری با چه وسعت نظر و چه غنای فکری باید داشته باشید که این فیلم را بپذیرد، آن آدم را استخدام کند و مسیر فیلمهای بعدی او را هموار کند. ما امروز پس از پنجاه و چند سال تعدادی فیلم از پرویز کیمیاوی داریم که بسیار مهم هستند. از هیچکدام از فیلمهای کیمیاوی به سادگی نمیتوان گذشت. قطبی این زمینه را فقط برای کیمیاوی فراهم نکرد. او مدیری کثرتپذیر بود، جمعی را گرد آورد که هیچ دو نفری از آنها مثل هم نیستند. او این زمینه را برای خیلیها فراهم کرد. کنار کیمیاوی آدمهای دیگری مثل ناصر تقوایی، محمدرضا اصلانی، منوچهر عسکری نسب، حسین رسائل، نصیب نصیبی هم بودند که هیچیک مثل هم نیستند. شما هر جایی که ببینید استعدادی شکوفا شده و جریانی شکل گرفته و تحولی رخ داده، شک نکنید حاصل جمع هنرمند با استعداد و مدیر لایق و دارای وسعت نظر است.
جعفری ادامه داد: مسئله اصلی کیمیاوی در سینما فرم است، میخواهم به نکتهای درباره زاویه دید در این فیلم اشاره کنم، او در اولین فیلمش زاویه دیدی مطرح میکند که زاویه دید دوربین رفته رفته زاویه دید همان موضوع و سوژه فیلم میشود. این تغییر زاویه دید در فیلم در ادامه به خودآگاه کاوشگران منتقل میشود و نتیجهاش نمای معروفی است که کاووشگر اسکلت را با حالتی مراقبتگرایانه در بغل گرفته و میبرد. میدانم که این کار از نوع باستانشناسی نیست اما او فیلم میسازد، هدفش فیلم است و باستانشناسی را ابزار کار خودش کرده است. او همین کار یعنی تغییر زاویه دید را در فیلم دیگرش هم انجام میدهد؛ در فیلمی که بسیار دوست دارم و تصاویرش حاصل کار آقای اسماعیل امامی فیلمبردار همین تپههای قیطریه است و بسیار هم زیباست؛ فیلم «یا ضامن آهو». در آن فیلم هم دوربین سیالیت دارد و به گمان من آنجا هم دوربین زاویه دید آن شخصی است که دیگران به زیارتش آمدهاند و الان نظارهگر زائران خودش است. نمیخواهم بگویم کیمیاوی حتما این قصد را داشته، نه. جستجوی او برای رسیدن به فرمهای دیگر و این بازیگوشی نهایتاً او را به ساختاری میرساند که میتوانم چنین استنباطی از اثرش داشته باشم.
وی با اشاره دوباره به متن نوشته شده از سوی کیمیاوی برای جشن ایسفا، بخش دیگری از این متن را خواند: در مسابقات دوومیدانی چهار در صد متر یک چوب امدادی در دست دوندگان است که پس از پایان نوبت خود آن چوب را به همتیمی بعدی ارائه میدهد. این میتواند همان فرهنگ و هنر باشد که با تمام دشواریها، بدخلقیها، لجبازیها، حسادتها، انکار فیلمسازان قبلی، سانسور و… از نسلی به نسل دیگر بالاخره منتقل میگردد. ما باید از خودمان بپرسیم چوب امدادی کیمیاوی کجاست، چوب امدادی او باید در تداوم فیلمسازیاش در ایران به دست ما میرسید، من نمیدانم دقیقاً چند سال است که او در ایران فیلم نساخته ولی اینکه ما در این سالها دچار انقطاع شدهایم بسیار دردناک است. این نوع فیلمسازی به دیگر فیلمسازان پس از خودش جرأت میدهد. او راههایی را باز کرده بود اما فرصت نشد که این راهها را به شاهراه تبدیل کند و ما الان جایی ایستادهایم که بین ما و آن مسیری که او گشوده بود یک بیابان فاصله است. ما فیلمهای خیلی خوبی ساختهایم ولی دلیلی وجود دارد که راههایی که او گشوده بود به مسیرهایی تبدیل نشد که دیگران آن را ادامه دهند و ما سعی کردیم مسیرهای دیگری را ابداع کنیم که نمیدانم چقدر موفق بودهایم. اما میتوانم بگویم در روزگاری فیلمسازان ما سلیقه جشنوارهها را میساختند، ولی امروز جشنوارهها سلیقه فیلمسازان ما را میسازند. و ما هم حواسمان نیست به چه سلیقههایی جواب میدهیم. و آقای کیمیاوی به ما تأکید کردند که نسخهای با کیفیت بهتر را به فیلمخانه ملی بدهیم. از خانم طاهری هم از طرف آقای کیمیاوی تشکر میکنم و باید بگویم که نگاتیو فیلم بر خلاف خیلی از فیلمها که نگاتیوش از ایران خارج شده در ایران است. این نخستین برنامه از انجمن مستندسازان است که به این موضوع پرداخته و ما چند برنامه دیگر درباره دیگر فیلمهای مستند مهم تاریخ سینمای ایران خواهیم داشت.
نسخه اصلاحشده مستند «تپههای قیطریه» از روز شنبه هفتم مهرماه در پلتفرم هاشور برای همگان به صورت رایگان قابل دسترسی است.
این برنامه به همت انجمن مستندسازان سینمای ایران با همکاری مؤسسه هاشور و همراهی انجمن تمدن سبز و خانه هنرمندان ایران برگزار شد.
انتهای پیام/