روایت آزاده دفاع مقدس از دوران اسارت؛ حاضر بودیم در زندان بمیریم اما ننگ آزادی بهدست صدام را نپذیریم
خبرگزاری میزان - مرور دوران دفاع مقدس یادآور رشادت رزمندگانی است که از جان و مال و فرزندان خود برای اعتلای پرچم سه رنگ جمهوری اسلامی ایران گذشتند و برخی به درجه رفیع شهادت نائل آمدند و بعضی اسیر و جانباز شدند.
رهبر معظم انقلاب ۴ شهریور ۱۳۶۹ در دیدار جمعی از آزادگان گفتند: «ملت ما خوب امتحانی دادند. اسرا هم حقیقتاً آزادمردی نشان دادند. اینکه ما به اسرایمان «آزادگان» میگوییم، بیوجه نیست. شما که برگشتید، آبرومند و سربلند برگشتید؛ دین و اعتقاد و دلبستگیتان به امام و اسلام و انقلاب را حفظ کردید؛ پیش دشمن، آبروی ملت را حفظ نمودید و ملت را سرشکسته نکردید. اینها خیلی ارزش دارد. امروز هم که برگشتهاید، بحمداللَّه پیروز برگشتهاید.
ما نامههایی از بعضی از آزادگان در طول این دو سالِ بعد از آتشبس تا امروز داشتهایم که به خانوادههایشان مینوشتند. وقتی خانوادهها میفهمیدند که ما مخاطب هستیم، نامهها را میآوردند و به ما میدادند. من هم برای خیلی از این نامهها جواب مینوشتم. مینوشتند که شما برای آزادی ما، به دشمن باج ندهید. این را اسیر مینوشت. این، برای یک ملت، خیلی مهم است که اسیرش در دست دشمن، بهجای اینکه مثل انسانهای بیایمان، مرتب التماس کند که بیایید من را آزاد کنید، نامه بنویسد که من میخواهم با سربلندی آزاد بشوم؛ نمیخواهد به خاطر آزادی من، پیش دشمن کوچک بشوید. اینها را ما داشتیم. اینها جزو اسناد شرف ملی ماست و تا ابد محفوظ خواهد بود».
محمود رعیتنژاد رزمنده و آزاده دوران دفاع مقدس و یکی از ۲۳ نفر نوجوان اسیر در بند رژیم بعثی عراق است که در عملیات بیتالمقدس به اسارت درآمد.
رعیتنژاد در گفتوگو با میزان، با اشاره به دوران دفاع مقدس و ۹ سال اسارت در زندان رژیم بعث عراق بیان کرد: سال ۱۳۵۹ وقتی حدود ۱۴، ۱۵ ساله بودم به جبهه رفتم و پس از ۱۳ ماه در ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ در عملیات بیت المقدس به اسارت نیروهای دشمن درآمدم. فرمانده دشمن وقتی مرا دید با تعجب مرا نگاه کرد و با تمسخر گفت: من یک سوالی دارم صادقانه به من جواب بدهید و بدانید که در امنیت هستید.
این رزمنده و آزاده دوران دفاع مقدس ادامه داد: او که بین حدود ۲۰ افسر با من صحبت میکرد با دست و تحکمآمیز به من اشاره و مرا «تو» خطاب میکرد و میگفت تو با این سن کم با من میجنگی! و خود را خیلی بزرگ جلوه میداد و این صحبت را دوباره تکرار میکرد. هنوز خرمشهر آزاد نبود و ما در منطقهای در خرمشهر اسیر شده بودیم. من مشتی خاک از سنگر برداشتم و گفتم: این خاک ماست یا خاک شما! اینجا سرزمین ماست یا خاک و سرزمین شما؟ او بعد از این سوال گفت: نه به خدا این خاک شما و این هم سرزمین شماست. من هم مشت خاک را به صورتش پخش کردم و با فریاد زدم «گم شید از خاک ما بیرون» و اینطور هم شد یعنی چند روز بعد خرمشهر آزاد شد و آنها از خاک خرمشهر خارج شدند.
وی اظهار کرد: ما یک گروه ۲۳ نفره نوجوان بودیم و کوچکتر از حد معمول به نظر میآمدیم به همین علت عراقیها به دستور صدام حسین ما را از دیگران جدا کردند و مدعی شدند که رهبر ایران این بچهها را از مدارس بیرون کشیده و به اجبار به جبهه فرستاده است. اما صدام حسین به صورت قانونی و از راههای بینالملل ما را بخشیده است و ما میتوانیم در تبادل اسرا آزاد شویم و بر این امر تبلیغات بسیاری در رسانههای داخلی و خارجی انجام میدادند.
حاضر بودیم در زندان بمیریم اما ننگ آزادی به دست صدام را نپذیریم
رعیتنژاد گفت: علیرغم تبلیغات رژیم بعث عراق ما تمایلی به آزادی نداشتیم چرا که امام خمینی (ره) فرمودند «این اسرا بچه نیستند بلکه افسران لشکر اسلام هستند». وقتی در زندان بعث متوجه نظر امام راحل درباره خود شدیم اعلام کردیم ما نمیخواهیم آزاد شویم و اعتصاب غذا کردیم، در حدی که دچار مشکلات جسمی و پزشکی شدیم اما گفتیم این مبادله آزادی نیست این در حقیقت اسارت است. گفتیم اگر ما در زندان بمیریم آزادهایم اما ننگ آزادی به دست صدام را هرگز نمیتوانیم فراموش کنیم و این ننگ تا ابد بر پیشانی ما حک خواهد شد.
این آزاده دوران دفاع مقدس با اشاره به اینکه ما این تفکر را در زندان حاکم کردیم که چگونه کسی میتواند در درون زندان نیز آزاده باشد گفت: بعد از ۹ سال اسارت همه ما ۲۳ نفر در زمان بازگشت آزادگان با سربلندی و افتخار به میهن بازگشتیم.
وی در پایان از دوران دفاع مقدس با افتخار یاد کرد و گفت: اگر به گذشته برگردم و مجددا مسیر زندگیام را انتخاب میکردم حتما دوباره به جبهه میرفتم. من ۱۲ پسر دارم اگر جنگی رخ بدهد با پسرانم در دفاع از میهن به جبهه خواهم رفت.
انتهای پیام/