«نبرد رستم و سهراب» میتواند هویت ملی را تقویت کند
خبرگزاری میزان - «نبرد رستم و سهراب» تازهترین نمایشی است که به کارگردانی حسین پارسایی و بر اساس داستان معروف شاهنامه فردوسی روی صحنه خواهد رفت. امیر آقایی، سینا مهراد، الناز شاکردوست، پردیس احمدیه، بانیپال شومون، ,و با حضور علی زندوکیلی، سارا پارسایی، نیکا افکاری و سروین ضابطیان بازیگران این نمایش هستند.
اسماعیل آذر، نویسنده، پژوهشگر، مجری و استاد ادبیات فارسی ضمن ابراز خرسندی از ساخت نمایشی بر اساس داستان شاهنامه بیان کرد: «زمانی میتوان تئاتری مانند «نبرد رستم و سهراب» را موفق پیش برد که بتوان به نکات مهم تراژیک آن توجه ویژهای کرد. توجهی که در نهایت به قول ارسطو به کاتارسیس (به معنای تطهیر، روانپالایی و تخلیه احساسی) برسد.
این پژوهشگر با اشاره به نظریه روانکاوی ارسطو ادامه داد: برای نخستین بار ارسطو بود که درباره کاتارسیس صحبت کرد. کاتارسیس یک واژه یونانی به معنای تطهیر و روانپالایی است. او اعتقاد داشت تراژدیها میتوانند روح انسان را تطهیر کند و باعث تزکیه آن شوند. فرق تراژدی با کمدی نیز همین نکته است که در تراژدی عاقبت قهرمان داستان عاقبت خوبی نخواهد بود. در تراژدی یک قهرمان محبوب و دوست داشتنی وجود دارد که نمایش آن را به بیننده تفهیم میکند. در پایان مشکلی برای قهرمان پیش میآید و آن گره به صورتی پیش میرود که گشاده نمیشود. این موضوع در تزکیه نفس انسان حائز اهمیت است.
اسماعیل آذر همچنین گفت: زمانی که قرار است یک تراژدی مثل «نبرد رستم و سهراب» روی صحنه برود به نظر من بهتر است در حد تنها ۳ دقیقه، بیننده تئاتر با قفل و بستهای تراژدی، داستان و روایت آشنا شود. چون معتقدم در صورتعدم این آشنایی از ابتدای شروع نمایش ببینده نمیتواند تکههایی که در تئاتر بازی میشود را در ذهن خود به آنها پیوند بدهد و تا پایان در یک حالت گیجی به سر خواهد برد.
وی افزود: در تئاتر «هفت خان اسفندیار» نیز با وجود آنکه زحمت بسیاری کشیده شد که نظیر و مانندش تا قبل از آن وجود نداشت؛ اما به نظر من لازم بود تا یک شخصیت در ابتدای نمایش میآمد کلیت داستان را در ۳ دقیقه به مخاطب عنوان میکرد و به بخشی از نمایشنامه آن را پیوند میداد. چون بر این باور هستم که یک نمایش آنقدر دالان وسیعی ندارد تا بتواند ریزهکاریها را به خوبی درون خود نشان دهد. بنابراین خواسته یا ناخواسته سر و پای یک داستان و تراژدی نمیتواند در قالب یک نمایش درآید. اما همان ۳ دقیقه خلاصه داستان که البته لازم است تا استادانه تنظیم شده باشد و برای بیننده به شکل جذابی گفته شود آن وقت است که بیننده چفت و بستهای داستان را در ذهن خود پیدا میکند. در غیر این صورت در ذهن خواننده زمان تماشا گسست ایجاد خواهد شد.
این استاد ادبیات با تاکید بر آنکه تراژدی رستم و سهراب جزو آثاری است که کم و بیش مخاطب عام با آن آشنایی دارد و لذا لازم است چند نکته در زمان اجرای نمایش مورد توجه قرار گیرد، گفت: اگر قرار باشد رستم و سهراب را با تراژدیهای دیگر مقایسه کنیم میتوانیم به سراغ تراژدی ادیپ شهریار از سوفوکل برویم که مانند هم هستند. تعبیری که محمدعلی اسلامی ندوشن از تراژدی رستم و سهراب عنوان کرد تراژدی بیخبری بود که بسیار هم درست است. این موضوع نکتهایست که باید در نمایش به آن توجه شود. یعنی سهراب نمیداند پدرش کیست و رستم هم نمیداند فرزندش کیست.
آذر با اشاره به ابیاتی از شاهنامه که رستم همسرش تهمینه را مورد خطاب قرار داده است گفت: «زمانی که رستم پس از ازدواج با تهمینه از سمنگان میآید بازوبندی را به تهمینه میدهد و میگوید: به بازوی رستم یکی مهره بود/که آن مهره اندر جهان شهره بود/بدو داد و گفتش که این را بدار/اگر دختر آرد ترا روزگار/بگیر و بگیسوی او بر بدوز/به نیک اختر و فال گیتی فروز/ور ایدونک آید ز اختر پسر/ببندش ببازو نشان پدر». یک، اصل تراژدی این است که قهرمانان داستان از هویت خودشان نسبت به دیگران بیخبر هستند. رویداد به عنوان میانجی پیش آمده و او را از هویت خودش آگاه میکند. دو، قهرمانان رقیب در یک داستان نیز از هویت یکدیگر آگاه نیستند و با یک اتفاق یکدیگر را میشناسند. سه، قهرمانی مانند سهراب از کیستی خود بیخبر است و نمیداند کیست و پرسیده است و به او گفتهاند توپور رستم هستی و با دو نشانه به هویت خودش میرسد. یکی با گفتگو و دیگری از طریق بازوبند.
آذر افزود: تراژدی سوفوکل بود که فروید هم اصطلاح عقده ادیپ (میل و توجه کودک پسر به والد جنس مخالف خود یعنی مادر و حس حسادت نسبت به والد همجنس خود یعنی پدر) را خلق کرد. اینجا فصل مهمی است که نویسنده تئاتر در آن باید بسیار دقت داشته باشد. آنجایی که قرار است قهرمان داستان، سهراب از هویت خودش و رستم از هویت خودش با خبر شود. دو بار پدر و پسر با هم نبرد میکنند. در نبرد نخست سهراب پیروز میشود و رستم حیله میکند و میگوید در آیین ما این است وقتی بار نخست کسی را زمین میزنید بگذارید برای بار دوم مبارزه صورت گیرد. بار دوم رستم پیروز میشود معطل نمیکند شمشیر را در سینه سهراب فرو میکند. با این وجود میبیند او را دوست دارد و از سهراب میپرسد تو کیستی؟ سهراب خودش را که معرفی میکند و بازوبند را میبیند و متوجه میشود پسرش است. از کاووس پادشاه وقت ایران طلب نوشدارو میکند و کاووس میداند از پس رستم کسی برنمیآید و اگر پسرش هم به او بپیوندد دیگر هیچ کسی در جهان وجود نخواهد داشت که بتواند در مقابل آنها ایستادگی کند.
اسماعیل آذر ادامه داد: حتی افراسیاب پادشاه تورانزمین زمانی که میخواهد سهراب را برای جنگ با رستم عازم کند دو نفر کارکشته یعنی هومان و برخمان سیاستمدار را کنار جوان ۱۲ساله برنا قرار میدهند تا آنها با سیاست نگذارند پدرش را بشناسد. به همین دلیل وقتی وارد ایران میشوند باید از دژی عبور کنند. دژبان این دژ گژدهم نام دارد و در آنجا جنگی بین دروازهبان ایران و سالار لشکر توران زمین درمیگیرد. در اینجاست که سهراب پیروز میشود و به گژدهم میگوید اگر به من بگویی رستم کیست و از هویت او سخن بگوید رهایش میکند. آنها به گفتگو میپردازند. گژدهم دختری دارد به نام گردافرید که دختر زیبارو و جنگجویی است. وقتی میبیند پدرش گرفتار شده است کلاهخود به سر میگذارد و برای جنگ میرود. سهراب و گردافرید به هم میرسند و تن به تن جنگ میکنند. نوک شمشیر سهراب به کلاهخود گردافرید میخورد و بر زمین میافتد و موهای بلند گردافرید پخش میشود و در این میان سهراب عاشق او میشود. میبینید که در میان جنگ و میدان نبرد یک نور عشق دیده میشود. او به سهراب میگوید بیا داخل دژ باهم صحبت کنیم. او را که وارد دژ میکند در را به روی سهراب میبندد چون نمیداند پسر رستم است. اینها نکاتی هستند که باید فربه شود. نکاتی مانند نشانهشناسی و هویت جنگجویانی مانند رستم و سهراب لازم است تا به خوبی مورد توجه قرار گیرد.
آذر با اشاره به این که تطهیر و کاتارسیس در زمان اجرای نمایش تراژدی باید به وجود آید، تاکید کرد: در روزگاران قدیم که راویان این تراژدیها را روایت میکردند چنان قصه را پیش میبردند که شبی که قرار بود سهراب به دست رستم کشته شود مردم در قهوهخانهها پول جمع میکردند و به صورت مخفیانه به عنوان انعام و پاداش در جیب نقال میگذاشتند تا اشک آنها را زیاد در نیاورد، آرام از کنار آن عبور کند و زیاد آب و تاب ندهد. اینکه این تراژدی گریه افراد را درمیآورد و غم انسانها را بروز میدهد به آن نوعی تطهیر و روانپالایی گفته میشود. این موضوع باید در تئاتر رخ دهد.
این استاد ادبیات، از حسین پارسایی، کارگردان تئاتر «نبرد رستم و سهراب» به عنوان قهرمان یاد کرد و گفت: حسین پارسایی در جای خودش میتواند یک قهرمان باشد. چون کسی که بتواند این میزان از هنرمندان را کنار یک دیگر قرار دهد و اثری خلق کند تا این حد مردم به تئاتر رو بیایند بسیار ارزشمند است. آن هم تئاتری که تقریبا مخاطباش در ایران کم شده است. در زمانهای که از مردم خواهش میشد تا به تماشای تئاتر بیایند میبینیم برای این تئاترها مردم هزینه میکنند و حتی بلیت را پیشخرید میکنند تا نمایش را ببینند.
آذر با بیان این که تئاتر هنری است که در آن زندگی جریان دارد گفت: تئاتر یعنی زندگی. در سینما پراکندگی هست و در تئاتر جمعیت هست. یک فیلم سینمایی شاید مشخص نباشد چند بار دیده میشود. تئاتر تنها هنری است که ۵۰۰ نفر ۱۰۰۰ نفر در یک جا جمع میشوند و یک جمعیت متحد در یک لحظه و در یک مکان یک نمایش را باهم تماشا میکنند. برای همین تئاتر نوعی زندگی است.
وی ادامه داد: «برای آنکه به درستی نمایش به اجرا درآید باید حوصله به خرج داد. باید زمان گذاشت و هزینه در نظر گرفت. باید مرارت و تلخیها تحمل شود. بدین صورت است که یک هنرپیشه، کارگردان و تهیه کننده نقش قهرمان را بازی میکند. در شرایط فعلی کسی زیر بار چنین کار سترگی نمیرود و ریسک نمیکند. کسی که این کار را میکند برای همین او را یک قهرمان میدانم مخصوصا که یک داستان بومی را میسازد.
به باور آذر تئاتری مانند «نبرد رستم و سهراب» به تقویت هویت ملی و ایرانی کمک خواهد کرد.
آذر در پایان اظهار داشت: این تئاتر هم در هویت ملی هم در زبان فارسی و هم در جلوههای نمایش افراد تاثیر خواهد گذاشت. آنها به دور از شرایط زندگی روزمرهشان برای ساعاتی به سالن نمایش میآیند و چون تراژدی هم هست به یک تطهیر و روانپالایی نیز دست پیدا میکنند. امیدوارم از این دست قهرمانها برای موضوعات دیگر نیز داشته باشیم و این روان پالایی در بخشهای دیگر نیز به وجود آید همانطور که در تئاترهای تراژدی به وجود میآید.
انتهای پیام/