یَقه‌ام را گرفت و کِشان کِشان مرا به بالای سر یک بسیجی برد

3:30 - 19 مرداد 1397
کد خبر: ۴۴۰۹۸۶
دسته بندی: سیاست ، دفاعی و مقاومت
رفتم داخل بخش، دیدم عصبانی منتظر من ایستاده. تا مرا دید، پرسید: «کجا بودی؟» گفتم: داشتم ناهار می خوردم. دست انداخت زیر یقه‌ام را گرفت و کِشان کِشان مرا با خودش برد. خیلی عصبانی بود.


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *