فرماندهی عملیات با ۲ عصا در زیر بغل/ حاج احمد هنوز هم فرمانده لشکر ۲۷ است
من فرمانده لشکر نیستم و جانشین لشکر هستم و جانشینیام هم تا زمانی است که حاج احمد متوسلیان برگردد. روزی که حاج احمد اسیر شد، فرمانده لشکر ۲۷ بود و هنوز هم فرمانده این لشکر است لذا منتظریم او برگردد
خبرگزاری میزان -
فرماندهی حاج احمد با ۲ عصا زیر بغل
سردار «اسماعیل کوثری» جانشین قرارگاه ثارالله سپاه: حین عملیات بیتالمقدس هنگام عبور از یکی از خطها و سرکشی به بچهها، یکی از نیروها آرپیجی شلیک کرد و آتش عقبه شلیک آرپیجی، صورت من را در برگرفت. ۱۴ کیلومتر پیادهروی، بیخوابی شدید و عدم تغذیه از جمله عواملی شد که من را از تحرک بازداشت و روانه بیمارستان صحرائیام کرد. در آن زمان خودم را ضعیفتر از همه میدیدم، چرا که حاج احمد متوسلیان در مرحله دوم عملیات پایش مورد اصابت ترکش قرار گرفته بود، اما شجاعانه در حالیکه دو عصا زیر بغل داشت در عملیات حضور فعال داشت. با دیدن این همه عظمت به حال خودم غبطه میخوردم، تحمل این سختی برای بچهها شیرینی خاصی داشت.
یکبار حاج احمد را دیدم که کلاش به دست در کنار سایر رزمندگان در خط علیه دشمن میجنگد. حضور فرمانده در کنار نیروها در خط مقدم، قوت قلبی غیر قابل توصیف بود. در یک بعدازظهر گرم و طاقتفرسا در جبهههای جنوب، نیروهای عراقی پاتک شدیدی را آغاز کردند. از هر سو آتش میبارید، رزمندگان با تمام توان دفاع میکردند، شکسته شدن خط احساس میشد، اما با الطاف خداوند و درایت جاویدالاثر متوسلیان و حماسه و ایثار رزمندگان به خوبی از حریم جبهه حق دفاع کردیم. طبیعی است که در آن شرایط انسان دچار دگرگونی روحی میشود، به همین جهت فردای آن روز حاج احمد متوسلیان از تک تک نیروها عذرخواهی میکرد. آنها را میبوسید و حلالیت میطلبید. اخلاق وارسته حاج احمد متوسلیان زبانزد عام و خاص در جبهه شده بود.
حق گرفتن یک لیوان آب از مردم را ندارید
«محمد اکبری» از همرزمان حاج احمد متوسلیان: حاج احمد متوسلیان، هر روز صبح بچهها را بلند میکرد همراه تجهیزات انفرادی، از کوهها بالا میبرد، و بعد باید پا مرغی سربالایی را میرفتیم و خودش هم همیشه در ردیف اول بود. اجازه استراحت نمیداد و زمان برگشت از ما میخواست که از بالا روی برفها تا پایین غلت بخوریم. او میگفت: فکر نکنید که من میخواهم شما را اذیت کنم، میدانم که شما را پدر و مادر، بزرگ کرده و اینجا آمدهاید، اما باید ورزیده شوید تا در شرایط سخت، بتوانید مقاومت کنید.
همین هم شد، در مریوان، پاوه، بچهها از کردها هم جلوتر بودند. شاید کردها خسته میشدند، اما بچهها نه خستگی سرشان نمیشد، هدفشان دفاع از اسلام و ولایت بود. خرداد ۵۹ وارد مریوان شدیم با دلاوریهای رزمندگان و مریوان را گرفتیم و ضد انقلاب فرار کرد. حاج احمد به گونهای در مریوان عمل کرد که سپاه پناهنگاه مردم مریوان شده بود. یادم هست در پاکسازیها، حاج احمد میگفت: «حق گرفتن یک لیوان آب از مردم را ندارید.» در هر روستا که صحبت میکرد همه را برادر خود میخواند و میگفت: ما برای کار فرهنگی آمدهایم، ولی متأسفانه در برابر ضد انقلاب مجبور به ایستادگی و دفاع هستیم. با رفتار حاج احمد، روستائیان آزاده هم اسلحه میخواستند تا خودشان از روستا و نوامیس واموالشان دفاع کنند.
نصف حقوقم را به این خانم بدهید
«محمدعلی صمدی» همرزم حاج احمد متوسلیان: خانمی با بچه خود به مقر سپاه مریوان آمد و به حاج احمد گفت: گناه من چیست که شوهر من عضو کومله است و من محتاج نان شبم هستم.
حاج احمد میگوید از زمانی که من اینجا هستم تا زمانی که از اینجا میروم نصف حقوق من را به این خانم بدهید. این خبر به گوش شوهر آن خانم میرسد و او هم با جمعی از کوملهها خود را تسلیم حاج احمد میکند.
حاج احمد هنوز هم فرمانده لشکر ۲۷ است
سردار شهید «حسین همدانی» فرمانده اسبق سپاه تهران بزرگ: من در سال ۸۰ به لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) رفتم. روزی که من را معرفی کردند اعلام کردم که «من فرمانده لشکر نیستم و جانشین لشکر هستم و جانشینیام هم تا زمانی است که حاج احمد متوسلیان برگردد. روزی که حاج احمد اسیر شد، فرمانده لشکر ۲۷ بود و هنوز هم فرمانده این لشکر است لذا منتظریم او برگردد».
گفتم باید لشکر را طوری آماده کنیم که وقتی حاج احمد برگشت متوجه پیشرفت لشکر بشود. مطمئنم هر پیشنهادی به حاج احمد بدهند، چه در دولت به عنوان وزیر و چه در سپاه به عنوان یک فرمانده، او نمیپذیرد و برمیگردد در لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص).
اتاقها را جارو میکرد و ظرفها را سر وقت میشست
«مجتبی عسگری» از همرزمان حاج احمد متوسلیان: در طی یکی دوسالی که با حاج احمد بودم، از ایشان ندیدم که از پست و مقام خود به نفع شخصی خودش استفاده کند. به هر حال فرمانده سپاه شهر مریوان بود و این مسئولیت هم از نظر مراتب نظامی و دنیوی کم نبود. در مریوان یا پاوه که بودیم، کارهای روزمره از جمله نظافت سنگر و اتاقها و یا شستن ظروف غذا را بر طبق فهرستی که نوشته بودیم انجام میدادیم. یعنی از اول ماه تا آخر آن، هر روز نوبت یکی از رزمندگان بود که به این کارها رسیدگی کرده و انجام دهد.
یکی از روزها نوبت حاج احمد بود. علیرغم آنکه ما دلمان نمیخواست او این را کارها را انجام دهد، اما او به شدت مقید بود که روزی که نوبتش میرسد، حتی اگر جلسه هم داشت، این امورات را انجام دهد. اتاقها را جارو میکرد و ظرفها را سر وقت میشست. منظمترین فرد در آن گروه که همه کارها را به خوبی و دقت و نظم انجام میداد، حاجی بود. خیلی وقتها پیش میآمد که ما به دلیل تنبلی یا هر علتی این کارها را انجام نمیدادیم. ولی اگر از دوستان حاج احمد سوال کنید، یک مورد نمیتوانید پیدا کنید که او موقعی که نوبتش بود و بایستی کارها را انجام دهد، از زیر کار در برود. به این شدت منظم بود.
به گزارش خبرنگار گروه سیاسی ، امروز - ۱۴ تیر ۱۳۹۷ - سی و ششمین سالروز ربوده شدن «حاج احمد متوسلیان» فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) است. او که پس از پایان عملیاتهای غرورانگیز طریقالقدس، فتحالمبین و بیتالمقدس با تصویب شورای عالی دفاع، ماموریت یافت تا به همراه عدهای از نیروهایش عازم لبنان شود و به یاری برادران لبنانی در جنگ با رژیم صهیونیستی بپردازد و هنوز چند روز از حضورش در لبنان نگذشته بود که با جمله تاریخی امام خمینی (ره) که فرمودند: «راه قدس از کربلا میگذرد» تصمیم به ترک لبنان میگیرد.
حاج احمد متوسلیان در ۱۴ تیرماه سال ۶۱ در حالیکه در لبنان مشغول رایزنی و انجام امور باقیمانده بود در مسیر سفارت ایران در بیروت در یک پست بازرسی توسط شبه نظامیان فالانژ ربوده شد؛ در جریان این ربایش، احمد متوسلیان تنها نبود، بلکه سه فرد دیگر به نامهای «سید محسن موسوی» کاردار سفارت ایران در لبنان، تقی رستگار مقدم از کارمندان سفارت ایران در لبنان و کاظم اخوان عکاس خبرگزاری جمهوری اسلامی نیز همراه او بودند.
در ادامه ۵ خاطره شنیدنی را از زبان همرزمان حاج احمد متوسلیان میخوانید.
حاج احمد متوسلیان در ۱۴ تیرماه سال ۶۱ در حالیکه در لبنان مشغول رایزنی و انجام امور باقیمانده بود در مسیر سفارت ایران در بیروت در یک پست بازرسی توسط شبه نظامیان فالانژ ربوده شد؛ در جریان این ربایش، احمد متوسلیان تنها نبود، بلکه سه فرد دیگر به نامهای «سید محسن موسوی» کاردار سفارت ایران در لبنان، تقی رستگار مقدم از کارمندان سفارت ایران در لبنان و کاظم اخوان عکاس خبرگزاری جمهوری اسلامی نیز همراه او بودند.
در ادامه ۵ خاطره شنیدنی را از زبان همرزمان حاج احمد متوسلیان میخوانید.
فرماندهی حاج احمد با ۲ عصا زیر بغل
سردار «اسماعیل کوثری» جانشین قرارگاه ثارالله سپاه: حین عملیات بیتالمقدس هنگام عبور از یکی از خطها و سرکشی به بچهها، یکی از نیروها آرپیجی شلیک کرد و آتش عقبه شلیک آرپیجی، صورت من را در برگرفت. ۱۴ کیلومتر پیادهروی، بیخوابی شدید و عدم تغذیه از جمله عواملی شد که من را از تحرک بازداشت و روانه بیمارستان صحرائیام کرد. در آن زمان خودم را ضعیفتر از همه میدیدم، چرا که حاج احمد متوسلیان در مرحله دوم عملیات پایش مورد اصابت ترکش قرار گرفته بود، اما شجاعانه در حالیکه دو عصا زیر بغل داشت در عملیات حضور فعال داشت. با دیدن این همه عظمت به حال خودم غبطه میخوردم، تحمل این سختی برای بچهها شیرینی خاصی داشت.
یکبار حاج احمد را دیدم که کلاش به دست در کنار سایر رزمندگان در خط علیه دشمن میجنگد. حضور فرمانده در کنار نیروها در خط مقدم، قوت قلبی غیر قابل توصیف بود. در یک بعدازظهر گرم و طاقتفرسا در جبهههای جنوب، نیروهای عراقی پاتک شدیدی را آغاز کردند. از هر سو آتش میبارید، رزمندگان با تمام توان دفاع میکردند، شکسته شدن خط احساس میشد، اما با الطاف خداوند و درایت جاویدالاثر متوسلیان و حماسه و ایثار رزمندگان به خوبی از حریم جبهه حق دفاع کردیم. طبیعی است که در آن شرایط انسان دچار دگرگونی روحی میشود، به همین جهت فردای آن روز حاج احمد متوسلیان از تک تک نیروها عذرخواهی میکرد. آنها را میبوسید و حلالیت میطلبید. اخلاق وارسته حاج احمد متوسلیان زبانزد عام و خاص در جبهه شده بود.
حق گرفتن یک لیوان آب از مردم را ندارید
«محمد اکبری» از همرزمان حاج احمد متوسلیان: حاج احمد متوسلیان، هر روز صبح بچهها را بلند میکرد همراه تجهیزات انفرادی، از کوهها بالا میبرد، و بعد باید پا مرغی سربالایی را میرفتیم و خودش هم همیشه در ردیف اول بود. اجازه استراحت نمیداد و زمان برگشت از ما میخواست که از بالا روی برفها تا پایین غلت بخوریم. او میگفت: فکر نکنید که من میخواهم شما را اذیت کنم، میدانم که شما را پدر و مادر، بزرگ کرده و اینجا آمدهاید، اما باید ورزیده شوید تا در شرایط سخت، بتوانید مقاومت کنید.
همین هم شد، در مریوان، پاوه، بچهها از کردها هم جلوتر بودند. شاید کردها خسته میشدند، اما بچهها نه خستگی سرشان نمیشد، هدفشان دفاع از اسلام و ولایت بود. خرداد ۵۹ وارد مریوان شدیم با دلاوریهای رزمندگان و مریوان را گرفتیم و ضد انقلاب فرار کرد. حاج احمد به گونهای در مریوان عمل کرد که سپاه پناهنگاه مردم مریوان شده بود. یادم هست در پاکسازیها، حاج احمد میگفت: «حق گرفتن یک لیوان آب از مردم را ندارید.» در هر روستا که صحبت میکرد همه را برادر خود میخواند و میگفت: ما برای کار فرهنگی آمدهایم، ولی متأسفانه در برابر ضد انقلاب مجبور به ایستادگی و دفاع هستیم. با رفتار حاج احمد، روستائیان آزاده هم اسلحه میخواستند تا خودشان از روستا و نوامیس واموالشان دفاع کنند.
نصف حقوقم را به این خانم بدهید
«محمدعلی صمدی» همرزم حاج احمد متوسلیان: خانمی با بچه خود به مقر سپاه مریوان آمد و به حاج احمد گفت: گناه من چیست که شوهر من عضو کومله است و من محتاج نان شبم هستم.
حاج احمد میگوید از زمانی که من اینجا هستم تا زمانی که از اینجا میروم نصف حقوق من را به این خانم بدهید. این خبر به گوش شوهر آن خانم میرسد و او هم با جمعی از کوملهها خود را تسلیم حاج احمد میکند.
حاج احمد هنوز هم فرمانده لشکر ۲۷ است
سردار شهید «حسین همدانی» فرمانده اسبق سپاه تهران بزرگ: من در سال ۸۰ به لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) رفتم. روزی که من را معرفی کردند اعلام کردم که «من فرمانده لشکر نیستم و جانشین لشکر هستم و جانشینیام هم تا زمانی است که حاج احمد متوسلیان برگردد. روزی که حاج احمد اسیر شد، فرمانده لشکر ۲۷ بود و هنوز هم فرمانده این لشکر است لذا منتظریم او برگردد».
گفتم باید لشکر را طوری آماده کنیم که وقتی حاج احمد برگشت متوجه پیشرفت لشکر بشود. مطمئنم هر پیشنهادی به حاج احمد بدهند، چه در دولت به عنوان وزیر و چه در سپاه به عنوان یک فرمانده، او نمیپذیرد و برمیگردد در لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص).
اتاقها را جارو میکرد و ظرفها را سر وقت میشست
«مجتبی عسگری» از همرزمان حاج احمد متوسلیان: در طی یکی دوسالی که با حاج احمد بودم، از ایشان ندیدم که از پست و مقام خود به نفع شخصی خودش استفاده کند. به هر حال فرمانده سپاه شهر مریوان بود و این مسئولیت هم از نظر مراتب نظامی و دنیوی کم نبود. در مریوان یا پاوه که بودیم، کارهای روزمره از جمله نظافت سنگر و اتاقها و یا شستن ظروف غذا را بر طبق فهرستی که نوشته بودیم انجام میدادیم. یعنی از اول ماه تا آخر آن، هر روز نوبت یکی از رزمندگان بود که به این کارها رسیدگی کرده و انجام دهد.
یکی از روزها نوبت حاج احمد بود. علیرغم آنکه ما دلمان نمیخواست او این را کارها را انجام دهد، اما او به شدت مقید بود که روزی که نوبتش میرسد، حتی اگر جلسه هم داشت، این امورات را انجام دهد. اتاقها را جارو میکرد و ظرفها را سر وقت میشست. منظمترین فرد در آن گروه که همه کارها را به خوبی و دقت و نظم انجام میداد، حاجی بود. خیلی وقتها پیش میآمد که ما به دلیل تنبلی یا هر علتی این کارها را انجام نمیدادیم. ولی اگر از دوستان حاج احمد سوال کنید، یک مورد نمیتوانید پیدا کنید که او موقعی که نوبتش بود و بایستی کارها را انجام دهد، از زیر کار در برود. به این شدت منظم بود.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *