من مطمئن هستم که ابراهیم من، بنده خوب خدا میشود
به گزارش گروه سیاسی ، پهلوان بسیجی «ابراهیم هادی» از بنیانگذاران گروه چریکی شهید اندرزگو در جبهه گیلانغرب است. در ایام تعطیلات نوروز امسال، ۱۵ بُرش از زندگی این قهرمان غریب کشورمان را که در کتاب «سلام بر ابراهیم» گردآوری شده است، منتشر میکند.
راوی: رضا هادی
«در خانهای کوچک و مستاجری در حوالی میدان خراسان تهران زندگی میکردیم. اولین روزهای اردیبهشت سال ۱۳۳۶ بود. پدر چند روزی است که خیلی خوشحال است. خدا در اولین روز این ماه، پسری به او عطا کرد. او دائما از خدا تشکر میکرد. هر چند حالا در خانه سه پسر و یک دختر هستیم، ولی پدر برای این پسر تازه متولد شده خیلی ذوق میکند. البته حق هم دارد. پسر خیلی بانمکی است. اسم بچه را هم انتخاب کرد: «ابراهیم».
پدرمان نام پیامبری را بر او نهاد که مظهر صبر و قهرمان توکل و توحید بود و این اسم واقعا برازنده او بود. بستگان و دوستان هر وقت او را میدیدند با تعجب میگفتند: حسین آقا، تو سه تا فرزند دیگه هم داری، چرا برای این پسر اینقدر خوشحالی میکنی؟! پدر با آرامش خاصی جواب میداد: این پسر حالت عجیبی دارد! من مطمئن هستم که ابراهیم من، بنده خوب خدا میشود، این پسر نام من را هم زنده میکند! راست میگفت. محبت پدرمان به ابراهیم محبت عجیبی بود.
هر چند بعد از او خدا یک پسر و یک دختر دیگر به خانواده ما عطا کرد، اما از محبت پدرم به ابراهیم چیزی کم نشد. ابراهیم دوران دبستان را به مدرسه طالقانی در خیابان زیبا رفت. اخلاق خاصی داشت. توی همان دوران مدرسه نمازش ترک نمیشد. یکبار هم در همان سالهای دبستان به دوستش گفته بود: بابای من آدم خیلی خوبیه. تا حالا چند بار امام زمان (عج) را توی خواب دیده. وقتی هم که خیلی آرزوی زیارت کربلا داشته، حضرت عباس (ع) را در خواب دیده که به دیدنش آمده و با او حرف زده.
زمانی هم که سال آخر دبستان بود به دوستانش گفته بود: پدرم میگه «آقای خمینی که شاه، چند ساله تبعیدش کرده آدم خیلی خوبیه». حتی بابام میگه «همه باید به دستورات اون آقا عمل کنند، چون مثل دستورات امام زمان (عج) میمونه». دوستانش هم گفته بودند: ابراهیم دیگه این حرفها رو نزن. آقای ناظم بفهمه اخراجت میکنه.