تقویت «قدرت دفاعی» و «جبهه مقاومت»؛ راهبرد تامین امنیت جمهوری اسلامی
به گزارش گروه سیاسی ، سیدکمال خرازی در آغاز «سمینار امنیت منطقهای در غرب آسیا: چالش ها و روندهای نوظهور»، گفت: طبیعی است موفقیت این راهبرد به دیپلماسی فعال و کارآمد و تبلیغات مؤثر و گسترده نیاز دارد تا آنچه درمیدان مبارزه به دست می آید در صحنه سیاسی نیز تثبیت گردد.
وی تصریح کرد: بدون تردید نقش نیروهای سپاهی و بسیجی در ایران، حشدالشعبی در عراق، گروههای مردمی در سوریه، حزب الله در لبنان و انصار الله در یمن را نمی توان در این منطقه نادیده گرفت.
خرازی گفت: آنها قدرتهای نوظهوری هستند که در آینده ثبات و امنیت منطقه نقش مؤثری را بر عهده خواهند داشت، همان طور که در مبارزه علیه داعش و جبهه النصره و سایر گروههای تروریستی نقش پرتوان خود را به اثبات رساندند.
رئیس شورا ادامه داد: پیشبینی میشود مبارزه بین کشورهای عضو جبهه مقاومت و کشورهای وابسته به آمریکا و غرب همچنان ادامه داشته باشد. ولی میتوان امید داشت که مادامی که کشورهای عضو جبهه مقاومت و هویتهای نوظهور طرفدار انقلاب اسلامی در مسیر مقاومت حرکت کنند اجازه نخواهند داد توازن قوا در منطقه به سود جبهه ضد مقاومت رقم بخورد.
آنطور که روابط عمومی شورای راهبردی روابط خارجی گزارش داده است، متن کامل سخنرانی«سید کمال خرازی» رئیس شورای راهبردی روابط خارجی در «سمینار امنیت منطقهای در غرب آسیا: چالش ها و روندهای نوظهور»، به شرح ذیل است:
منطقه غرب آسیا همواره چه از نظر سوق الجیشی و چه از نظر اقتصادی به دلیل وجود رژیم صهیونیستی و منابع عظیم انرژی در این منطقه مطمع نظر قدرتهای بزرگ غربی بوده است. ایده خاورمیانه بزرگ که از سوی بوش پسر مطرح گردید نیز در راستای همین سیاست قابل درک است.
ملاحظات و نگرانی های امنیتی کشورهای این منطقه نیز در هم تنیده است و نمی توان امنیت آنها را از یکدیگر تفکیک کرد. یعنی امنیت ملی کشورهای منطقه در چارچوب امنیت کل منطقه تعریف میشود. لذا حفظ امنیت کل منطقه یکی از لوازم امنیت ملی هر یک از کشورهای منطقه است و بین امنیت ملی کشورها و امنیت منطقه ای رابطه مستقیمی وجود دارد.
اگر در گذشتههای دور حضور و سلطه قدرتهای بزرگ امنیت منطقه را تأمین می کرد، با خروج آنها از منطقه و ایجاد رژیم صهیونیستی، سیاست قدرتهای بزرگ بر محور حمایت از رژیمهای وابسته، تسلیح آنها و سرکوب هرگونه نهضت مردمی قرار گرفت، به طوریکه شاهد سرکوب نهضتهای عربی و ملی در مصر، ایران و سایر کشورهای منطقه بودیم. ولی این معادله با ظهور انقلاب اسلامی ایران بر هم خورد و حکومتی تشکیل گردید که نه تنها وابستگی به قدرتهای بزرگ نداشت، بلکه به مقابله با سلطه آنها بر منطقه برخاست.
در چنین شرایطی قدرتهای بزرگ و حکومتهای وابسته به آنها در منطقه به مقابله با این قدرت نوظهور پرداختند و تلاش کردند با جنگ و کودتا و اعمال تحریم و مبارزه تبلیغاتی علیه آن، این ندای آزادی را در نطفه خفه کنند که برعکس نه تنها به پیروزی ایران در جنگ انجامید، بلکه به قدرت ملی آن افزود و موقعیت ایران را به عنوان یک قدرت منطقه ای تثبیت کرد و الگوی دیگر ملتها قرار گرفت به طوری که در افغانستان شاهد تشکیل گروههای جهادی علیه شوروی و در لبنان شاهد تشکیل حزب الله در مبارزه با اشغالگران صهیونیست بودیم.
در اینجا قدرتهای غربی به سرکردگی آمریکا به منظور مقابله با ایران اسلامی، هرچند در لوای مبارزه با شوروی سابق، به تشکیل گروههای افراطی چون القاعده و طالبان که خانم کلینتون و محمد بن سلمان نیز بدان اذعان کردند با حمایتهای مالی و لجستیکی کشورهای مرتجع عربی چون عربستان و امارات پرداختند که هدف اصلی آنها مبارزه با انقلاب اسلامی ایران بود، ولی نه تنها موفق نشدند علیه ایران اقدامی انجام دهند، بلکه مصیبت آن بر سر خود آمریکاییها فروریخت و منجر به حادثه 11 سپتامبر شد که حمله آمریکا به افغانستان و سپس عراق را در پی داشت که البته، نه تنها برای آمریکا و اعراب مرتجع موفقیتی دربر نداشت، بلکه به نفوذ بیشتر ایران انجامید.
علاوه براین، سعودیها از چند دهه پیش تلاش کردند در همه کشورهای اسلامی و کشورهای در حال توسعه و حتی کشورهای توسعه یافته که دارای اقلیتهای مسلمان بودند پایگاه هایی را ایجاد کنند و در مقابله با طرفداران انقلاب اسلامی به ترویج اندیشه وهابیت بپردازند. هزاران مدرسه و مسجد را در اختیار گرفتند و بسیاری از طلاب را در دانشگاه مدینه آموزش دادند و مجدداً آنها را به کشورهای خود برای تبلیغ و جمع آوری نیرو اعزام داشتند.
علاوه بر آن در هر کشوری با توجه به شرایط آن کشور مدارسی را ایجاد کردند. به طوری که گفته می شود فقط در منطقه پشتون نشین پاکستان و افغانستان حدود 31 هزار مدرسه با کمک سعودیها ایجاد گردید که فقط 8 هزار واحد آنها قانونی و بقیه غیرقانونی فعالیت می کردند. آنچه که امروز ما تحت عنوان گروههای نوظهور سلفی که امنیت منطقه را به خطر انداخته اند مشاهده می کنیم محصول برنامه ریزی سعودیها علیه انقلاب اسلامی ایران از چند دهه قبل است.
نیروهای وهابی- تکفیری تربیت شده توسط عربستان ابتدا در عراق و بعد از کودتای ضد اخوانی عربستان در مصر، در سوریه پا به عرضه وجود گذاشتند و با حمایت مالی و تسلیحاتی عربستان، امارات، قطر و ترکیه و حمایت سیاسی و لجستیکی آمریکا و اسراییل موفق به تصرف بخشهای وسیعی از خاک سوریه و عراق شدند تا نه تنها با نیروهای مقاومت در منطقه مقابله کنند، بلکه امنیت ملی ایران را نیز به خطر اندازند.
بدین ترتیب، دمشق و بغداد در آستانه سقوط قرار گرفت و داعش به نزدیکی مرزهای ایران رسیده بود که دولتهای سوریه و عراق از ایران استمداد کردند و ایران به کمک آنها شتافت. حضور حزب الله لبنان، فاطمیون و حیدریون در سوریه و حشد الشعبی در عراق پدیده جدیدی برگرفته از الگوی بسیج در ایران بود که نشان داد در مبارزه علیه گروههای تروریستی حضور ارتش کلاسیک کافی نیست و ارتش به تنهایی نمی تواند ریشه آنها را برکند، بلکه حضور نیروهای مردمی داوطلب که از روی اعتقاد می جنگند برای مبارزه با گروههایی که مبنایی ایدئولوژیک برای اقدامات ضد انسانی و ضد اسلامی آنها ساخته و پرداخته شده است، ضروری است.
بدین ترتیب، توطئه های غرب و کشورهای عربی مرتجع علیه ایران اسلامی نه تنها موجب قطع ید ایران از منطقه نشد، بلکه به نفوذ بیشتر ایران در منطقه منجر گردید. بازنده این میدان آمریکا واسراییل و کشورهای عربی مرتجع بودند که به رغم هزینه های سنگین مالی، لجستیکی و سیاسی نتوانستند امنیت ایران را به خطر اندازند، بلکه بازهم ایران به عنوان کشوری که امن ترین کشور منطقه است و از نفوذ بالایی در منطقه برخوردار است ظهور نمود.
بنابراین، اولاً امنیت کشورهای منطقه به هم وابسته است و ثانیاً آینده امنیت منطقه در گروه تعامل حکومتهای رسمی و هویتهای نوظهوری است که در این منطقه شکل گرفته اند. بدون تردید نقش نیروهای سپاهی و بسیجی در ایران، حشدالشعبی در عراق، گروههای مردمی در سوریه، حزب الله در لبنان و انصار الله در یمن را نمی توان در این منطقه نادیده گرفت. آنها قدرتهای نوظهوری هستند که در آینده ثبات و امنیت منطقه نقش مؤثری را بر عهده خواهند داشت، همان طور که در مبارزه علیه داعش و جبهه النصره و سایر گروههای تروریستی نقش پرتوان خود را به اثبات رساندند.
در این میان عملکرد کشورهای اروپایی فریبکارانه بود. آنها در عین نگرانی از نفوذ گروههای تروریستی تکفیری به اروپا، به دلیل حمایت از اسراییل و کشورهای مرتجع عربی و فروش اسلحه به آنها و نیز دنباله روی از سیاستهای آمریکا اقدام جدی علیه گروههای تروریستی انجام ندادند. ائتلافی هم که علیه داعش تشکیل شد یک نمایش مضحک بیش نبود و جالب آنکه همان کشورهای مرتجعی که داعش و جبهه النصره را به وجود آوردند نیز عضو چنین ائتلاف نمایشی شدند. تنها قدرت فرامنطقه ای که به طور جدی به مبارزه علیه گروههای تکفیری پرداخت و نقش مهمی را در سرکوب آنها بر عهده داشت روسیه بود.
اینک پس از تثبیت حکومتهای مستقر در عراق و بالنسبه در سوریه شاهد دور جدیدی از تلاشهای ارتجاع عرب به سرکردگی عربستان و حمایت آمریکا علیه جبهه مقاومت هستیم و آن تلاش برای ایجاد بی ثباتی در لبنان با فراخواندن سعد حریری و اجبار او به استعفا، ادامه حمایت از گروههای تروریستی در سوریه، سعی در فریب و جلب همکاری افراد ذینفوذ در عراق، ادامه فشار بر شیعیان بحرین، تداوم جنگ و جنایت در یمن، عادی سازی روابط با اسراییل و تشکیل ائتلافهای صوری هستیم.
بنابراین، پیش بینی می شود مبارزه بین کشورهای عضو جبهه مقاومت و کشورهای وابسته به آمریکا و غرب همچنان ادامه داشته باشد. ولی می توان امید داشت که مادامی که کشورهای عضو جبهه مقاومت و هویتهای نوظهور طرفدار انقلاب اسلامی در مسیر مقاومت حرکت کنند اجازه نخواهند داد توازن قوا در منطقه به سود جبهه ضد مقاومت رقم بخورد.
در اینجا به چند سوال باید پاسخ داد:
آیا می توان به تشکیل سازوکار امنیت دسته جمعی در این منطقه امیدوار بود؟
پاسخ منفی است. زیرا به دلیل تنوع ساختارهای حکومتی، وجود حکومتهای غیرمردمسالار و اقتدارگرا و سلطه طلب در منطقه امکان توافق بر سر یک سازوکار امنیت دسته جمعی در منطقه وجود ندارد، تا آنجا که عربستان حتی امارت قطر را نیز نمی تواند تحمل کند.
آیا می توان بدون داشتن سازوکار امنیت دسته جمعی به آینده امنیت منطقه امیدوار بود؟
پاسخ منفی است. زیرا هر یک از قدرتهای منطقه در پی تثبیت و توسعه قدرت خود خواهند بود و براساس آنچه در طول چهار دهه گذشته شاهد بوده ایم ادامه توطئه قدرتهای بزرگ و حکومتهای مرتجع در منطقه و بی ثباتی و درگیریهای بیشتر قابل پیش بینی است.
پس ایران برای تأمین امنیت خود چه راهی را باید انتخاب کند؟
تنها راه تأمین امنیت کشورمان تقویت قدرت دفاعی، توسعه اقتدار ملی از طریق وحدت ملی و حضور مردم در صحنه و تقویت جبهه مقاومت با هماهنگی بین اعضای آن است. طبیعی است موفقیت این راهبرد به دیپلماسی فعال و کارامد و تبلیغات مؤثر و گسترده نیاز دارد تا آنچه درمیدان مبارزه به دست می آید در صحنه سیاسی نیز تثبیت گردد.
نکته مهم آنکه اگر ما در میدانهای بیرونی پیروز شویم ولی نتوانیم در داخل کشور قلبهای مردم خودمان را به خوبی تسخیر کنیم با تضادی روبرو خواهیم بود که نتیجه آن قطعاً مثبت نیست. لازمه تسخیر قلبهای مردم نیز قاطعیت در برخورد با فساد و تبعیض، کنار گذاشتن ملاحظات و جدیت در روشنگری علیه هرگونه خلافکاری و صداقت در برخورد با مردمی است که حاضرند از مال و جان خود برای اقتدار و امنیت کشور بگذرند.