مشکلات سالمندان در "افغانستان"
به گزارش سرویس بین الملل ، برای بسیاری از ما این سوال پیش آمده است که چرا این شهر خانۀ سالمندان ندارد. واقعاً چرا؟ صبح زود که برای خرید نان از خانه بیرون میروم، پیرمردی را میبینم که در کوچه نشسته و گدایی میکند.
نمیدانم خانواده دارد یا نه، اما بسیار پیر و ناتوان است و تا چند روز دیگر که هوا سرد میشود برایش سخت خواهد بود تا صبح زود از خانه خارج شود و برای به دستآوردن چند افغانی در جاده بنشیند.
این مورد و موارد متعدد دیگر برای من این سؤال را خلق کرده است که چرا این شهر جایی برای سالمندان ندارد. کسانی که ممکن است فرزند یا کسی برای نگهداری نداشته باشد.
در این کشور، نگهداری و مراقبت از عزیزان به عهدۀ فرزندان به خصوص پسران خانواده است، به همین دلیل و هزار و یک دلیل دیگر باعث میشود فرزند و به خصوص فرزند پسر جایگاه خاصی داشته باشد.
عصای دست پدر و مادرش باشد و پشتوانۀ خواهران. حال با این وجود کسانی که فرزندی ندارند تکلیفشان چیست؟ چه کسی در هنگام پیری از آنها نگهداری خواهد کرد؟
حق هر شهروند یک کشور است که در هنگام پیری از او مراقبت صورت گیرد. فردی که سالها برای جامعه کار کرده است و زحمت کشیده است. این مسأله در افغانستان چندان دغدغهای را ایجاد نمیکند. در حالیکه سالها است که این موضوع برای کشورهای دیگر دغدغه است و در پی راهکاری برای این افراد جامعه هستند.
اولین بار در سال ۱۹۸۲ در اجلاس بینالمللی سالمندی در وین مسائل و نیازهای اصلی سالمندان مطرح شد و از سال ۱۹۹۹ اول اکتبر روز جهانی سالمند نام نهاده شد.
نامگذاری این روز به عنوان روز سالمند به این سبب است که توجه بیشتری به سالمندان و نیازهای آنها در کشورها صورت گیرد و دولتها راهکارهایی را برای این نیازها ارائه دهند. در کشورهای در حال توسعه و توسعهنیافته این امر باید بیشتر مورد توجه قرار گیرد و اقدامات جدی جهت دستیابی آنها به بهداشت، درمان و توانمندسازی صورت گیرد.
همانطور که هر موضوع دیگری در افغانستان با کمبود آمار و ارقام وجود و چه بسا توجهی نسبت به آن صورت نمیگیرد موضوع سالمندان و نحوۀ زندگی آنها نیز مستثنی نیست.
بعضی موضوعات به دلیل پروژهای بودن و توجه مجامع جهانی بیشتر از همه به آن توجه شده است. البته این توجه بیشتر سطحی بوده است و کمتر کار عمقی در مورد آنها هم صورت گرفته است.
مثل حقوق زنان، روز بزرگداشت از روز زن و هزاران برنامۀ بیپایه و اساسی که هر سال برای آن گرفته میشود. بیشتر این برنامهها تبلیغاتی مضحک بیش نیستند. ما اگر بخواهیم به این مسائل به صورت جدی بپردازیم باید این موضوعات را فراتر از یک روز و یک برنامه ببریم که متأسفانه هنوز چنین نشده است و یا برای من مشهود نیست.
حتی برگزاری این برنامهها از سطح چند فعال مدنی و شهرهای بزرگ هم فراتر نرفته است و زنان روستانشین را در بر نمیگیرد چه برسد به کارهای اساسیتر. باری از موضوع اصلی کمیفاصله گرفتیم. همانطور که گفته شد در مورد بعضی موضوعات بوق و کورنا زیاد است و در مورد بعضی دیگر سکوتی مرگبار حاکم است.
قاعدتاً همۀ ما روزی به سن پیری میرسیم و چه بخواهیم و نخواهیم آن روز را تجربه خواهیم کرد و این گریز ناپذیر است. در کشوری که هر روز تعداد زیادی افراد بر اثر انفجار و انتحار از بین میرود. خیلی از خانوادهها ممکن است فرزندان خود را از دست بدهد. در این صورت اگر از آن فرد فقط پدر و مادری پیر یا ناتوان باقی مانده باشد تکلیف چیست؟ چه کسی از آنها مراقبت خواهد کرد. اگر فردی فرزندی نداشته باشد و یا فرزندی ناخلف داشته باشد باز هم این سؤال مطرح است که آنها چگونه زندگی خواهد کرد.
خبری را خواندم که بسیار برایم جالب بود و آن اینکه مشرانوجرگه در سه یا چهار سال پیش با ساخت خانۀ سالمندان در کابل به شدت مخالفت کرده است. دلیل آن ها این بوده است که این فرهنگ غربی است و نباید در افغانستان ترویج داده شود.
اما سؤال اینجاست که آیا همۀ تجربههای بشرِ غربی بد بوده است و نباید از آنها در کشورهای اسلامی استفاده کرد؟ آیا ما بینیاز از این تجربهها و علوم هستیم. کمی عقلانیتر باید فکر کرد و جوانب موضوع را سنجید. در طول تاریخ دیدهایم که ما همیشه محتاج و محسور علوم جوامع غربی بودهایم و هستیم. همیشه هم این علوم و فرهنگ بد و زشت نبوده است و چه بسا بسیار عقلانی بوده است.
هیچ اشکالی نخواهد داشت اگر ما جایی برای سالمندان خود داشته باشیم که سالمندان نیازمند بتوانند در آن زندگی کنند. این خیلی بهتر است از کارتنخوابی و محتاجبودن به دیگران.
اگر در خانهای با سالمندی بدرفتاری میشود او نباید به دلیل نبود جایی برای بودنش، غرورش پایمال شود و وجۀ اجتماعیای که داشته است را از دست بدهد و در آنجا زندگی کند.
باید قبول کرد که همۀ ما انسانها تحمل نداریم تا از بزرگان خود با حوصله و بردباری مراقبت کنیم. در بسیاری مواقع نبود یک مراقبتکننده در خانه باعث میشود سالمند دچار آسیب شود و این موضوع مراقبتکردن از او را چندبرابر سختتر میکند.
اگر عقلانیتر و سنجیدهتر و دور از احساسات به موضوع بنگریم به این نتیجه خواهیم رسید که خانۀ سالمندان همیشه هم بد نیست. همانطور که هر چیز براساس یک سری نیاز انسان به وجود آمده است؛ خانۀ سالمندان نیز جواب یکی از همین نیازها است.
درست است که خانوادههای افغانی به دلیل محبت و احترامی که برای والدین دارند دوست دارند آنها را در کنار خود داشته باشند اما این همیشه به نفع سالمند و خانواده نیست.
نمونهای که شاهد آن بودهام و شاید بسیاری از شما نیز نمونههایی در ذهن داشته باشید، این است که خانوادهای فردی سالمند داشت که نیاز به مراقبت شدید داشت. فرزند دختری داشت که از او مراقبت میکرد و در شرایطی بود که نمیتوانست کسی دیگر نیز به او کمک کند. این خانم با تمام دلسوزی مراقب مادرشان بودند. او را نگهداری میکردند و به گفتۀ عامۀ مردم ما تروخشککردنش را با تمام مهربانی انجام میدادند.
حدود چند ماه این خانم به مراقبت از مادرش پرداخت. او به کمردرد شدیدی مبتلا شده بود. اما به روی خود نمیآورد. بعد از چند ماه مادر فوت میکند و خانم دیگر حتی نمیتواند راه برود.
حالا او نیاز به مراقبت دارد و کسی نیست از او مراقبت کند. او درآستانۀ سیو چند سالگی است و بعد از یک عمل سنگین، تا آخر باید مراقب باشد. او دیگر نمیتواند مثل یک انسان سالم زندگی کند. دلیلش هم این است که مراقبت از مادرش باعث شده است روی کمرش فشار بیاید و مهرهای کمر جابهجا شود. این نمونۀ کوچکی از این مشکلات است.
هیچکس مخالف این نیست که سالمندان در کنار خانواده و عزیزانشان باشند اما مواردی این چنین وجود دارد که اقتضا میکند تا جایی باشد که در آن از سالمند نیازمند به صورت درست و معیاری مراقبت صورت بگیرد.
خانۀ سالمندان برای جامعۀ ما بار معنایی بدی دارد و از نظر فرهنگ ما، بودن همچین جایی در شهر یا کشور ما نشانۀ بیعاطفگی است. اما اگر درستتر به مسأله فکر کنیم و جوانب آن را بسنجیم چنین نیست.
نباید این تصور را در جامعه گسترش داد که اگر خانۀ سالمندانی در این شهر به وجود بیاید همه بیعاطفه و پیرو غرب خواهد شد. چنین چیزی نیست و به خاطر مواردی که ذکر شد و موارد بسیاری دیگر ما نیاز به همچین جایی در شهر و کشور خود داریم.
بیایید کمی به این موضوع جدیتر فکر کنیم. لازم نیست تنها به یک جنبۀ آن فکر کرد و امیدوارم که دولت نیز در این مورد برنامههایی را داشته باشد. سالمندان گنجینۀ بزرگ از تجارب است و آنها به اصطلاح سرد و گرم چشیدهاند نباید آنها را در جامعه نادیده گرفت و به فکر سلامت، بهداشت و سرنوشتشان نبود.
احترام به بزرگسالان در فرهنگ ما جایگاه ویژهای دارد. این یک اصل خوب و بسیار انسانی است که همانطور که والدین ما، ما را با زحمت و مشقت بزرگ کرده است؛ ما نیز وظیفه داریم از آنها مرقبت کنیم.
اما این همیشه و در همه حال بدون اشکال و مرارت نیست چه برای افراد خانوادۀ سالمند و چه برای خود سالمند. آسیبها جسمی برای سالمندان که به درستی از آنها نگهداری نمیشود و حتی آسیب به افرادی که از سالمندان مراقبت و نگهداری میکنند مانند موردی که ذکر شد. و بحث سالمندان بدون فرزند و خانواده هم بحثی مهم و اساسی است.
آنها در کهنسالی نیاز به مراقبت دارند اما نه کسی را دارند که از آنها مراقبت کند و نه جایی در این شهر هست که به آن پناه ببرند. بیایید فراتر از زندگی و خانوادۀ خود فکر کنیم. در اطراف ما سالمندان زیادی وجود دارد که نیاز به جایی مناسب برای بود و باش دارد.
امیدوارم دولت در این مورد برنامههایی را روی دست بگیرد و به آن بپردازد. گرچه همیشه به این موضوعات یک بُعدی پرداخته شده است و به جنبههای مثبت این موضوعات نگاهی انداخته نمیشود.
افغانستان ما نوشت: همانطور که اعضای مشرانوجرگه مخالفت خود را با ایجاد خانۀ سالمندان فقط به این دلیل که ترویج فرهنگ غربی است و قاعدتاً فرهنگ غربی جنبۀ مثبت ندارد، اعلام کردند. در حالی که جنبههای دیگر این موضوع حتی نگاهی گذرا نکردند که میتواند مثبت و مفید هم باشد و مطابقت داشته باشد با فرهنگ انسانی و اسلامی.
/