از ازدواج مبارک حضرت زهرا (س) و حضرت علی (ع) تا دعوت راستین حضرت ابراهیم (ع) به دین اسلام
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی ، نخستین روز از ماه ذی الحجه سالروز پیوند مبارک و آسمانی حضرت زهرا (س) و حضرت علی (ع) است از این رو چنین روزی را به نام روز ازدواج نام گذاری کردهاند.
ازدواج حضرت علی(ع) با حضرت فاطمه (س) به فرمان خداوند، از امتیازاتی است که رسول اکرم (ص) بر آن مباهات می کردند. در این پیوند پر میمنت، فرشتگان آسمان در سرور و شادمانی و بهشتیان به زینت و زیور آراسته شده بودند.
حضرت فاطمه زهرا (س) دختر پیغمبر اکرم (ص) و از برترین دختران عصر خویش بودند. پدر و مادر ایشان از اصیل ترین و شریف ترین خانواده های قریش بودند. از حیث جمال ظاهری و کمالات معنوی و اخلاقی از پدر و مادر شریفشان ارث می بردند و به عالی ترین کمالات انسانی آراسته بودند.
هنگامی که حضرت علی علیه السلام برای خواستگاری فاطمه علیهاالسلام رفت، پیامبر در خانه ام سلمه بود. حضرت علی علیه السلام در زد. ام سلمه پرسید:کیست؟ قبل از پاسخ خواستگار، پیامبر دستور داد:«در را باز کن و بگو داخل شود. کسی پشت در است که محبوب خدا و رسول است». حضرت علی علیه السلام وارد شد، سلام کرد و در حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله نشست. چشمان خود را بر زمین دوخت. شرم از پیامبر (ص) مانع گفتن خواسته اش می شد. پیامبر(ص) که خود حضرت علی (ع) را بزرگ کرده و از روحیات او باخبر است، سکوت را شکست و فرمود:«می بینم برای حاجتی اینجا آمده ای. خواسته ات را بر زبان آور و آنچه در دل داری بازگو که خواسته ات پیش من پذیرفته است».
پس از انجام خواستگاری و مراسم عقد وقت آن رسید که حضرت علی علیه السلام برای همسر گرامی خود اثاثی تهیه کند و زندگی مشترک خود را با دختر پیامبر(ص) آغاز کند. در آن زمان تمام دارایی حضرت علی علیه السلام منحصر به شمشیر و زرهی بود که می توانست به وسیله آن ها در راه خدا جهاد کند و شتری نیز داشت که با آن در باغستان های مدینه کار می کرد و خود را از میهمانی انصار بی نیاز می ساخت. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پذیرفت که حضرت علی علیه السلام زره خود را بفروشد و به عنوان جزئی از مهریه فاطمه سلام الله علیها در اختیار پیامبر بگذارد.
سوره هایی که بر ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) دلالت دارد، کدام است؟
در قرآن آیه ای وجود ندارد که به صورت مستقیم به ازدواج امام علی(ع) و حضرت فاطمه(س) اشاره کرده باشد. ولی آیاتی وجود دارد که به گونه ای مرتبط و مناسب با این رویداد است.
آیه انتهایی سوره «کوثر»، دشمن پیامبر(ص) را مقطوع النسل می داند و عنوان می کند که خدا به پیامبر اکرم(ص) خیر کثیر عطا کرده است و می دانیم که با ازدواج امام علی(ع) و حضرت زهرا(س) بود که نسل حضرت پیامبر(ص) ادامه پیدا کرده و گسترش می یابد.
آیه ای از سوره «رحمن»:در این سوره چنین آمده:«مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ... یخَرُجُ مِنهْمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجَان»؛ دو دریا را روان کرد تا با یکدیگر تماس پیدا کردند... از آن دو مروارید و مرجان بیرون می آید. در تفسیر این دو آیه، در روایات آمده که منظور از دو دریا حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) و منظور از مروارید، امام حسن(ع) و مرجان، امام حسین(ع) است.
** اول ذی الحجه سالروز ولادت حضرت ابراهیم (ع)
پس از اینکه پدر حضرت ابراهیم (ع) به سنین بالا رسیدند، این حضرت متولد شدند و در مسیر زندگی خود همواره درصدد به جای آوردن عبودیت خداوند بودند.
وضعيّت و موقعيتى كه حضرت ابراهيم (ع) در آن مىزيست:
الف ـ پرستش بتها :
محيطى كه حضرت ابراهيم (ع) در آن زندگى مىكرد اختلافى با محيطى كه حضرت نوح در آن مىزيست نداشت . پرستش بت ها در سرزمين بابل آن روزگار نيز رواج داشت و ساكنان آن ديار بتها را خدايان خود قرار داده بودند . هر شهر و منطقهاى خداى خاص خود را داشت ؛ آن خدايان زير سايه يك خدايى بزرگتر قرار داشتند .
در چنين محيطى بود كه خداوند متعال با مبعوث ساختن ابراهيم (ع) بر بندگان خود منّت نهاد كه به وى انديشه و درايت عطا فرمود ، و او را به مسير ايمان و اعتقاد به پروردگار يكتاى ايمن بخش رهنمون ساخت: «ما وسيلهى رشد ابراهيم را از قبل به او داده ، و از شايستگى او آگاهبوديم.» «ولقد آيتنا ابراهيم رشده من قبل وكنّا به عالمين» (انبياء ، 51).
حضرت ابراهيم (ع) عزم كرد تا قوم خود را از ياوهها و خرافاتى كه بدان اعتقاد داشتند رهاىبخشد . او قوم خود را پند داد ، و از آنچه كه به آن مبتلا بودند نهى نمود . ولى آنان دعوت او را اجابت نكردند و با اين روش پى و شالوده اعتقاد خود را به پيروى كوركورانه و بدون تعقّل و انديشه مستحكمتر ساختند . ابراهيم در اين انديشه بود كه قوم خود را از پرستش بت ها آزاد كند . از اين رو راه تعقّل و هدايت را براى آنان بازگو نمود ، و به آن ها يادآور شد كه آن چه انجام مىدهند از گمراهى و جهل نشأتگرفته و با فطرت انسانى در تضاد است . فطرتى كه بر پايهى توحيد و ايمان به اين كه خداوند خود آفريننده مخلوقات است ، و اوست كه اطمينان و سعادت مىبخشد ، پىريزى شده است .
او به آنان ياد آور شد، شخصى كه بت ها را خداى خود قرار دهد و به آن ها اميد ببندد راه درستى را برنگزيده است و بر حق نيست ؛ زيرا خداوند به تنهايى شفا بخش است و اوست كه زنده مىكند ومىميراند و روزى مىبخشد و از گناهان در مىگذرد.
ب ـ ابراهيم (ع) پدر خود را به دين فرا مىخواند :
ابراهيم دعوت به دين دارى را از نزديكان خود آغاز نمود . بنابر اين ابتدا اقدام به دعوت از پدر خودكه از سردمداران پرستش بت ها بود پرداخت .
ابراهيم (ع) سعى نمود تا بدون ايجاد حسّاسيت و تحريك عقدهها و كينهها با او سخن بگويد . وىبا لحنى آكنده از ادب و نزاكت و با روشى استنكار گونه از او پرسيد : «اى پدر ! چرا چيزى رامىپرستى كه نه مىشنود و نه مىبيند و نه هيچ مشكلى را از تو حل مىكند ؟!.» ابراهيم (ع) اين سخنان را اين گونه بيان كرد تا پدر احساس نكند كه عبادت حقيقى را نمىشناسد ؛زيرا بيم آن داشت كه پدر احساس كند كه نظرية او حقير شمرده شده است و از ابراهيم (ع) روى گردان شود . ابراهيم در اين گفتگو، خود را عالمى چيره دست نمىشمارد بلكه اذعان مىدارد هر آنچه كه در چنته دارد گزيدهاى از علم بيش نيست ، كه از جانب خداوند به او رسيده و به پدر وى واصل نشده است . بنابر اين ابراهيم (ع) از پدر مىخواهد كه از او پيروى كند تا او را به راه راست هدايت نمايد ، و از شيطان پيروى نكند كه پيروى از شيطان وى را در گناه خواهد انداخت ، و او رادر گمراهى غوطهور خواهد ساخت ، و اين گمراهى در نهايت انسان را بدترين كيفرها خواهدرساند .
با آن كه دعوت به خداپرستى ابراهيم (ع) را به سختى انداخته بود ، ولى او به منظور عملى ساختن آن چه بدان مكلّف گشته بود حاضر بود تا خواسته بىپدر را لبيك گويد و از او و قوم خود وخدايان آنان و نيز از عناد و اصرار آنان در پرستش بت ها كناره گيرد.
ج ـ ابراهيم بت ها را نابود مىكند :
ابراهيم پس از اين كه اعراض و روىگردانى پدر را مشاهده نمود و يقين پيدا كرد كه او دشمنخداوند است از او تبرى جست ايشان عزم خود را جزم كرد تا دعوت را ادامه دهد . بنابر اين به اينمسأله همت گمارد تا بت ها را كه نزد قوم وى مقدس بودهاند نابود سازد ؛ تا حجّت را بر قومشجارى سازد و به آن ها بفهماند كه اين بت ها زيان يا سودى به كسى نمىرسانند ، و اين قدرت راندارند كه به شخصى كه به آن ها تعرض كرده است آزارى برسانند .
ابراهيم (ع) در انتظار فرصتى مناسب بود تا نيّت خود را عملى سازد . تا اين كه روز جشن و سرورآن ها فرا رسيد . پدرش سعى نمود او را به همراه خود خارج سازد تا در جشن شركت نمايد ، شايدبا اين تدبير قلب او را شادمان سازد. ابراهيم دعوت او را پذيرفت ولى هنوز از شهر بيرون نرفته بودكه بهانهاى براى عدم مشاركت به ذهنش خطور كرد .
حضرت ابراهیم بت ها را به صورت قطعه هاى ريز در آورد ، و تنها بت بزرگ را باقى گذاشت .و تبر رابر دست بت بزرگ آويزان نمود . و از معبد خارج شد او بدين وسيله برهان حسى براى قوم خود باقى گذاشت ، تا دريابند كه اين بت ها اگر خدايانى واقعى بودند لا اقل مىتوانستند از خود دفاعنمايند ؛ اگر نگوييم كه به ديگرانى كه به آن ها تعرّض نمودند آزارى برسانند.
برغم استفاده قوم ابراهيم از نيروى قهريّه در مقابله با او ، وى هيچ فرصتى را براى گفت و گو و مناظره با قوم خود در بارهى خدايان از دست نمىداد و با استفاده از همه اهرم ها در پى ابطال پرستش ستارگان و خورشيد و ماه و روى آوردن قوم او به عبادت خداوند يگانهاى كه معبودى جزاو وجود ندارد بود .