مرزهای ساختگی نمیتواند "افغانستان و پاکستان" را جدا کند
روزنامه پاکستانی اکسپرستریبون در گزارشی به نقل از یک مهاجر افغانستانی مقیم پاکستان نوشت: این مرزهای ساخته شده انسانی میتواند ما را گاهی اوقات از هم دور کند اما هرگز نمیتواند ما را از هم جدا سازد چرا که در شرایط دشوار باز در کنار یکدیگر خواهیم بود.
به گزارش سرویس بین الملل زمانیکه بنارس خان درسال 1979 به پاکستان آمد، 8 سال بیشتر نداشت داشت.
وی که دومین پسر بزرگ خانواده بود درست پس از ورود سربازان سابق شوری به افغانستان با پای پیاده همراه مادرش از راه مهمند وارد پاکستان شد، اما پدر بنارس خان که 2 همسر داشت تصمیم گرفت که با مادرخوانده وی در پیشاور پاکستان زندگی کند.
بنارس و مادرش به یک کشوری کاملاً بیگانه بود و با دستان خالی اقامت گزیدند و با همسایه قدیمی که از اهالی افغانستان بود در یک خانه اجارهای در پاکستان زندگی را شروع کردند.
اکسپرس تریبون گزارش داد: مادر بنارس برای آغاز دوباره زندگی مقداری پول قرضه گرد و شروع به شغلی قبلیاش که در افغانستان انجام میداد یعنی پختن لوبیا برای فرزندش کرد تا وی آن را در بازار بفروشد.
در حالی که برادر بزرگتر بنارس، ملک خان، مشغول جنگ علیه روسها در افغانستان بود بنارس این لوبیا را در همان بازار محل به فروش میرساند و از این طریق پول به دست میآورد و احتیاجات زندگیشان را برآورده میکرد.
37 سال قبل آنها هرگز چنین فکر نمیکردند که در یک کشور ناشناخته پناه میبرند اما این اقامت بهترین تصمیم زندگیشان بوده است. سختیهای اولیه و مبارزات روزانه بخشی از فعالیتهای یک خانوادهای بوده که به دلیل جنگ در کشورشان مجبور به ترک وطنشان شده بودند.
این گزارش میافزاید: اما بهترشدن کسب و کار بنارس، به آنها امیدی تازه از زندگی را داده، چیزی که در ابتدای امر تصورش را نمیکردند.
اکنون بنارس در منطقهای که زندگی میکنند یک لوبیا فروش مشهور است درحالی که برادر بزرگ اش یک فروشگاه بزرگ لوبیا را در بازار اصلی اداره می کند.
هر 2 برادر اکنون ازدواج کرده و صاحب فرزند دختر و پسر هستند و خودشان را خوشبخت احساس میکنند و از زندگی مشترکشان لذت می برند.
حتی آنها امروز آنقدر پول دارند که کودکانشان را برای آموزش به مدارس محلی و برای تحصیلات عالی به کالج فرستادهاند.
نه تنها یک بار بلکه آنها همیشه درباره بازگشتن به افغانستان فکر میکنند.
درحالیکه بیشتر اقوام و خویشاوندان بنارس دوباره به افغانستان بازگشته اند، با اعلام خبرهای منتشر شده ماه گذشته مبنی بر بازگرداندن اجباری پناهجویان افغانستانی به کشورشان بنارس خان و خانوادهاش درباره نقل مکان دوباره به افغانستان فکر کردند.
چشم انداز این جابجایی نه تنها آسیبهای روحی به آنها وارد کرد بلکه از نگاه مالی نیز به آنها زیان وارد میکند، چون در حال حاضر بنارس خان و برادرش صاحب کسب و کاری خوبی در پاکستان هستند اما آنها به خاطر ترس از پلیس مجبور هستند که تمام کارهایشان را در این کشور متوقف سازند.
سکندر پسر بنارس آماده بازگشت به افغانستان نیست چون درحال حاضر او مشغول درس خواندن در رشته مهندسی در پاکستان هست و واهمه دارد اگر از پاکستان نقل مکان نماید مجبور خواهد شد که با سازش و رشوه تحصیلات اش را به پایان برساند.
زمانیکه دوستان پاکستانی سکندر از وی درباره بازگشتش به افغانستان سوال میکنند وی هیچ چیزی به جز فکر کردن ندارد. وی که با چنین پرسشهایی بزرگ شده اکنون به فکر بازگشت به افغانستان است.
در ادامه این گزارش آمده است: یک زمان سکندر حتی درباره نظریه بازگشت به افغانستان سخت مخالفت می کرد اما اکنون در تلاش است تا پدرش را قانع سازد که باید به افغانستان بازگردند.
سکندر اصلاً افغانستان را ندیده و پدرش میگوید اگر آنها به افغانستان باز گردند سالهایی را که در پاکستان سپری کردهاند از ذهنشان بیرون نخواهد شد.
وی میافزاید که برای سکندر پاکستان همیشه مثل خانه خودش خواهد بود جایی که وی به دنیا آمده، درس خوانده،ازدواج کرده و اکنون نیز صاحب فرزند است.
وی تمام عمر خود را در اینجا سپری کرده، در این فرهنگ نفس کشیده و آینده خودش را در اینجا میبیند.
سکندر نیز مانند دانشجویان پاکستانی از هند نفرت دارد و همیشه در مسابقات کریکت بین پاکستان و هند برای این کشور فریاد میزند. وی همان کتابهایی را که دانش آموزان پاکستان خواندهاند مطالعه کرده و به هندوستان مانند هر شهروند پاکستانی به دید دشمن مینگرد.
وی حتی سرود ملی پاکستان را از قلبش دوست دارد و همه روزه آن را زمزمه میکند.اما با این همه دوستان پاکستانیاش با گستاخی وی را دوست هند خطاب میکنند.
اکسپرس تریبون در ادامه نوشت: سکندر در پاکستان بزرگ شده و کسب و کار خودش را دارد، وی پاکستان را بیشتر از افغانستان دوست دارد اما در عین حال به وی پاکستانی گفته نمیشود.
وی تاریخ را مرور کرده است، خصوصاً زمانی که پاکستانیها به خاطر حمایت از ایالات متحده در جریان جنگ روسیه در افغانستان به 2 دسته تقسیم شده بودند و سپس درباره حمله آمریکا به سرزمین مادریاش نیز مطالعه کرده است.
با وجود همه اینها وی همیشه و بیش از همه چیز پاکستان را دوست دارد و از این کشور حمایت کرده است، حتی اگر به افغانستان بازگردد باز هم پاکستان را دوست خواهد داشت، چرا که هیچ کس نمی تواند سکندر را از این کشور متنفر سازد، حتی تمام کسانی که در آن سوی مرز سخنانی را علیه پاکستان میگویند.
سکندر میداند که اختلاف بین 2 برادر(کشور) به وجود میآید اما هیچ چیزی نمیتواند آنها را برای همیشه از هم جدا سازد.
این مرزهای ساخته شده انسانی میتواند ما را برای برخی اوقات متوقف سازد اما هرگز نمیتواند ما را از هم جدا سازد چرا که در شرایط دشوار ما باز در کنار یکدیگر خواهیم بود.
/
وی که دومین پسر بزرگ خانواده بود درست پس از ورود سربازان سابق شوری به افغانستان با پای پیاده همراه مادرش از راه مهمند وارد پاکستان شد، اما پدر بنارس خان که 2 همسر داشت تصمیم گرفت که با مادرخوانده وی در پیشاور پاکستان زندگی کند.
بنارس و مادرش به یک کشوری کاملاً بیگانه بود و با دستان خالی اقامت گزیدند و با همسایه قدیمی که از اهالی افغانستان بود در یک خانه اجارهای در پاکستان زندگی را شروع کردند.
اکسپرس تریبون گزارش داد: مادر بنارس برای آغاز دوباره زندگی مقداری پول قرضه گرد و شروع به شغلی قبلیاش که در افغانستان انجام میداد یعنی پختن لوبیا برای فرزندش کرد تا وی آن را در بازار بفروشد.
در حالی که برادر بزرگتر بنارس، ملک خان، مشغول جنگ علیه روسها در افغانستان بود بنارس این لوبیا را در همان بازار محل به فروش میرساند و از این طریق پول به دست میآورد و احتیاجات زندگیشان را برآورده میکرد.
37 سال قبل آنها هرگز چنین فکر نمیکردند که در یک کشور ناشناخته پناه میبرند اما این اقامت بهترین تصمیم زندگیشان بوده است. سختیهای اولیه و مبارزات روزانه بخشی از فعالیتهای یک خانوادهای بوده که به دلیل جنگ در کشورشان مجبور به ترک وطنشان شده بودند.
این گزارش میافزاید: اما بهترشدن کسب و کار بنارس، به آنها امیدی تازه از زندگی را داده، چیزی که در ابتدای امر تصورش را نمیکردند.
اکنون بنارس در منطقهای که زندگی میکنند یک لوبیا فروش مشهور است درحالی که برادر بزرگ اش یک فروشگاه بزرگ لوبیا را در بازار اصلی اداره می کند.
هر 2 برادر اکنون ازدواج کرده و صاحب فرزند دختر و پسر هستند و خودشان را خوشبخت احساس میکنند و از زندگی مشترکشان لذت می برند.
حتی آنها امروز آنقدر پول دارند که کودکانشان را برای آموزش به مدارس محلی و برای تحصیلات عالی به کالج فرستادهاند.
نه تنها یک بار بلکه آنها همیشه درباره بازگشتن به افغانستان فکر میکنند.
درحالیکه بیشتر اقوام و خویشاوندان بنارس دوباره به افغانستان بازگشته اند، با اعلام خبرهای منتشر شده ماه گذشته مبنی بر بازگرداندن اجباری پناهجویان افغانستانی به کشورشان بنارس خان و خانوادهاش درباره نقل مکان دوباره به افغانستان فکر کردند.
چشم انداز این جابجایی نه تنها آسیبهای روحی به آنها وارد کرد بلکه از نگاه مالی نیز به آنها زیان وارد میکند، چون در حال حاضر بنارس خان و برادرش صاحب کسب و کاری خوبی در پاکستان هستند اما آنها به خاطر ترس از پلیس مجبور هستند که تمام کارهایشان را در این کشور متوقف سازند.
سکندر پسر بنارس آماده بازگشت به افغانستان نیست چون درحال حاضر او مشغول درس خواندن در رشته مهندسی در پاکستان هست و واهمه دارد اگر از پاکستان نقل مکان نماید مجبور خواهد شد که با سازش و رشوه تحصیلات اش را به پایان برساند.
زمانیکه دوستان پاکستانی سکندر از وی درباره بازگشتش به افغانستان سوال میکنند وی هیچ چیزی به جز فکر کردن ندارد. وی که با چنین پرسشهایی بزرگ شده اکنون به فکر بازگشت به افغانستان است.
در ادامه این گزارش آمده است: یک زمان سکندر حتی درباره نظریه بازگشت به افغانستان سخت مخالفت می کرد اما اکنون در تلاش است تا پدرش را قانع سازد که باید به افغانستان بازگردند.
سکندر اصلاً افغانستان را ندیده و پدرش میگوید اگر آنها به افغانستان باز گردند سالهایی را که در پاکستان سپری کردهاند از ذهنشان بیرون نخواهد شد.
وی میافزاید که برای سکندر پاکستان همیشه مثل خانه خودش خواهد بود جایی که وی به دنیا آمده، درس خوانده،ازدواج کرده و اکنون نیز صاحب فرزند است.
وی تمام عمر خود را در اینجا سپری کرده، در این فرهنگ نفس کشیده و آینده خودش را در اینجا میبیند.
سکندر نیز مانند دانشجویان پاکستانی از هند نفرت دارد و همیشه در مسابقات کریکت بین پاکستان و هند برای این کشور فریاد میزند. وی همان کتابهایی را که دانش آموزان پاکستان خواندهاند مطالعه کرده و به هندوستان مانند هر شهروند پاکستانی به دید دشمن مینگرد.
وی حتی سرود ملی پاکستان را از قلبش دوست دارد و همه روزه آن را زمزمه میکند.اما با این همه دوستان پاکستانیاش با گستاخی وی را دوست هند خطاب میکنند.
اکسپرس تریبون در ادامه نوشت: سکندر در پاکستان بزرگ شده و کسب و کار خودش را دارد، وی پاکستان را بیشتر از افغانستان دوست دارد اما در عین حال به وی پاکستانی گفته نمیشود.
وی تاریخ را مرور کرده است، خصوصاً زمانی که پاکستانیها به خاطر حمایت از ایالات متحده در جریان جنگ روسیه در افغانستان به 2 دسته تقسیم شده بودند و سپس درباره حمله آمریکا به سرزمین مادریاش نیز مطالعه کرده است.
با وجود همه اینها وی همیشه و بیش از همه چیز پاکستان را دوست دارد و از این کشور حمایت کرده است، حتی اگر به افغانستان بازگردد باز هم پاکستان را دوست خواهد داشت، چرا که هیچ کس نمی تواند سکندر را از این کشور متنفر سازد، حتی تمام کسانی که در آن سوی مرز سخنانی را علیه پاکستان میگویند.
سکندر میداند که اختلاف بین 2 برادر(کشور) به وجود میآید اما هیچ چیزی نمیتواند آنها را برای همیشه از هم جدا سازد.
این مرزهای ساخته شده انسانی میتواند ما را برای برخی اوقات متوقف سازد اما هرگز نمیتواند ما را از هم جدا سازد چرا که در شرایط دشوار ما باز در کنار یکدیگر خواهیم بود.
/
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *