نویسنده ای که در سطل زباله بهشت زهرا می خوابید
روزهای خماری که یادش می آید اشک در چشمانش جمع می شود، روزهایی که در سطل زباله می خوابید و برای مواد مجبور شد رای هایش را بفروشد.
خبرگزاری میزان -
به گزارش خبرنگار ، خودش می گوید روزی بهترین نویسنده شهرشان بوده است. کسی که برای انتخابات شورای شهر هم ثبت نام کرده است اما اعتیاد کاری با او کرد که مجبور به رای فروشی شود. از روزهایی می گوید که مجبور بود در سطل زباله های بهشت زهرا بخوابد.
حمید یکی از صدها معتادان بهبود یافته در مراکز درمان اعتیاد است.
او در گفتگو با میزان از روزهای اعتیاد و رهایی از بند آن بعد از 14 سال مصرف می گوید.
خودت را معرفی کن؟
حمید 37 ساله هستم و الان 3 سال است که از دام اعتیاد رها شدم و به هم دردهایم در مرکز ترک اعتیاد خدمت می کنم.
چه شد به سمت اعتیاد رفتی؟
اولین بار در جمع دوستان حشیش کشیدم. یادم می آید 20 سالم بود و دانشجوی رشته ادبیات بودم. آن زمان تازه نوشتن را شروع کرده بودم و داستان های کوتاه می نوشتم. در یک میهمانی یک دوست مواد را به دست من داد و پس از مصرف حال خوشی داشتم. فکرم باز شده بود و می توانستم بهتر بنویسم.
بازهم مصرف کردی؟
چندبار دیگر هم کشیدم و آن حس خوب در من تکرار شد. فکر می کردم هر کاری بتوانم می توانم انجام دهم. تا زمان لیسانس دیگر معتاد شده بودم و وقتی به خودم آمدم دیدم نمی توانم ترک کنم.
بعد چه شد؟
در 25 سالگی ازدواج کردم و صاحب فرزند شدم. من کارمند یک اداره دولتی بودم و در آمد خوبی داشتم و در زمان بیکاری داستان نویسی می کردم.
چه مصرف می کردی؟
ابتدا حشیش،بعد از مدتی تریاک و از 28 سالگی به مصرف هروئین روی آوردم.وقتی به خودم آمدم دیدم بدون مصرف مواد توان هیچ کاری را ندارم و به یک معتاد حرفه ای بدل شدم.
معتاد حرفه ای چه مدلی است؟
معتادی که اگر مواد نکشد خمار می شود و تا دم مرگ می رود. کسی می شود که برای خرید مواد دست به هرکاری می زند.
بعد از اینکه فهمیدی نمی توانی بدون مواد باشی چه کردی؟
کارم را از دست دادم. چون مدیرعامل فهمیده بود معتادم من را اخراج کرد. همسرم به خاطر خماری ام دست بچه ام را گرفت و به خانه پدرش رفت. من آن زمان اینها را درک نمی کردم و فقط به فکر خرید هروئین بودم تا حودم را سرپا نگه دارم. من برای خرید مواد مجبور شدم رای فروشی کنم.
رای فروشی؟
من کاندید انتخابات شورای شهر شده بودم و چون نویسنده بودم همه من را می شناختند و قصد داشتند به من رای دهند اما من به خاطر پول مواد استعفا دادم و رای هایم را به یک کاندیدای دیگر فروختم.
بعد چه شد؟
کارتن خواب شدم. من حتی تخت بچه ام را هم فروختم و مواد خریدم. یک بی غیرت تمام عیار که هیچ چیز جز مواد برای مهم نیست.
چند ماهی در خیابان و پارک ها خوابیدم اما آنجا هم معتادان قدیمی تر بودند و من مجبور می شدم در بدترین جا بخوابم. در خیابان چندبار جیبم را زدند.
پول مواد را از کجا می آوردی؟
اندکی پس ازانداز داشتم که آن را سه ماهه دود کردم. من همه زندگی ام را باخته بودم و هیچ چیز جز هروئین برایم مهم نبود.در این مدت کارم به جایی رسید که در خیابان ها زباله جمع می کردم.
در این شرایط بازهم مواد می کشیدی؟
این اواخر کارم به جایی رسید که دیگر پول هروئین نداشتم به همین خاطر شروع به مصرف شیشه کردم.
بازهم در خیابان می خوابیدی؟
خوابیدن در میان معتادان دروازه غار مافیا داشت و من نمی توانستم با آنها کنار بیایم. در خیابان هم از ترس شهرداری و پلیس نمی خوابیدم.
پس شب ها کجا می خوابیدی؟
بعد از چند روز در به دری به بهشت زهرا رفتم و شب ها در سطل زباله آنجا می خوابیدم.
از این وضعیت خسته نشدی؟
من چه کسی بودم و به کجا رسیدم. دیگر از این وضعیت خسته شده بودم به همین خاطر تصمیم گرفتم یکبار برای همیشه از شر اعتیاد خلاص شوم.
قبلا برای ترک اقدام نکرده بودی؟
چندباری خواستم ترک کنم امابیشترین زمانی که پاک بودم چهار ماه بود.اما وقتی آینده ام را تباه می دیدم بازهم مصرف را از سر گرفتم.
چگونه ترک کردی؟
برای آخرین بار تصمیم گرفتم ترک کنم و به زندگی سابق برگردم به همین خاطر به مرکز تولد دوباره رفتم و توانستم مواد را ترک کنم. بعد از ترک نیز در آن مرکز به عنوان خدمتگزار به دیگر همسفرانم خدمت کردم.
زندگی بعد از ترک چگونه است؟
در آن زمان لباس مناسب نداشتم و حتی چندبار نیز بر سر خرید مواد از نوچه های مواد فروشان کتک خوردم و فحاشی شنیدم. هیچ شخصیتی نداشتم.
بعد از ترک در حال ادامه تحصیل هستم. یک شغل خوب دارم و نویسندگی را دنبال می کنم.
حمید یکی از صدها معتادان بهبود یافته در مراکز درمان اعتیاد است.
او در گفتگو با میزان از روزهای اعتیاد و رهایی از بند آن بعد از 14 سال مصرف می گوید.
خودت را معرفی کن؟
حمید 37 ساله هستم و الان 3 سال است که از دام اعتیاد رها شدم و به هم دردهایم در مرکز ترک اعتیاد خدمت می کنم.
چه شد به سمت اعتیاد رفتی؟
اولین بار در جمع دوستان حشیش کشیدم. یادم می آید 20 سالم بود و دانشجوی رشته ادبیات بودم. آن زمان تازه نوشتن را شروع کرده بودم و داستان های کوتاه می نوشتم. در یک میهمانی یک دوست مواد را به دست من داد و پس از مصرف حال خوشی داشتم. فکرم باز شده بود و می توانستم بهتر بنویسم.
بازهم مصرف کردی؟
چندبار دیگر هم کشیدم و آن حس خوب در من تکرار شد. فکر می کردم هر کاری بتوانم می توانم انجام دهم. تا زمان لیسانس دیگر معتاد شده بودم و وقتی به خودم آمدم دیدم نمی توانم ترک کنم.
بعد چه شد؟
در 25 سالگی ازدواج کردم و صاحب فرزند شدم. من کارمند یک اداره دولتی بودم و در آمد خوبی داشتم و در زمان بیکاری داستان نویسی می کردم.
چه مصرف می کردی؟
ابتدا حشیش،بعد از مدتی تریاک و از 28 سالگی به مصرف هروئین روی آوردم.وقتی به خودم آمدم دیدم بدون مصرف مواد توان هیچ کاری را ندارم و به یک معتاد حرفه ای بدل شدم.
معتاد حرفه ای چه مدلی است؟
معتادی که اگر مواد نکشد خمار می شود و تا دم مرگ می رود. کسی می شود که برای خرید مواد دست به هرکاری می زند.
بعد از اینکه فهمیدی نمی توانی بدون مواد باشی چه کردی؟
کارم را از دست دادم. چون مدیرعامل فهمیده بود معتادم من را اخراج کرد. همسرم به خاطر خماری ام دست بچه ام را گرفت و به خانه پدرش رفت. من آن زمان اینها را درک نمی کردم و فقط به فکر خرید هروئین بودم تا حودم را سرپا نگه دارم. من برای خرید مواد مجبور شدم رای فروشی کنم.
رای فروشی؟
من کاندید انتخابات شورای شهر شده بودم و چون نویسنده بودم همه من را می شناختند و قصد داشتند به من رای دهند اما من به خاطر پول مواد استعفا دادم و رای هایم را به یک کاندیدای دیگر فروختم.
بعد چه شد؟
کارتن خواب شدم. من حتی تخت بچه ام را هم فروختم و مواد خریدم. یک بی غیرت تمام عیار که هیچ چیز جز مواد برای مهم نیست.
چند ماهی در خیابان و پارک ها خوابیدم اما آنجا هم معتادان قدیمی تر بودند و من مجبور می شدم در بدترین جا بخوابم. در خیابان چندبار جیبم را زدند.
پول مواد را از کجا می آوردی؟
اندکی پس ازانداز داشتم که آن را سه ماهه دود کردم. من همه زندگی ام را باخته بودم و هیچ چیز جز هروئین برایم مهم نبود.در این مدت کارم به جایی رسید که در خیابان ها زباله جمع می کردم.
در این شرایط بازهم مواد می کشیدی؟
این اواخر کارم به جایی رسید که دیگر پول هروئین نداشتم به همین خاطر شروع به مصرف شیشه کردم.
بازهم در خیابان می خوابیدی؟
خوابیدن در میان معتادان دروازه غار مافیا داشت و من نمی توانستم با آنها کنار بیایم. در خیابان هم از ترس شهرداری و پلیس نمی خوابیدم.
پس شب ها کجا می خوابیدی؟
بعد از چند روز در به دری به بهشت زهرا رفتم و شب ها در سطل زباله آنجا می خوابیدم.
از این وضعیت خسته نشدی؟
من چه کسی بودم و به کجا رسیدم. دیگر از این وضعیت خسته شده بودم به همین خاطر تصمیم گرفتم یکبار برای همیشه از شر اعتیاد خلاص شوم.
قبلا برای ترک اقدام نکرده بودی؟
چندباری خواستم ترک کنم امابیشترین زمانی که پاک بودم چهار ماه بود.اما وقتی آینده ام را تباه می دیدم بازهم مصرف را از سر گرفتم.
چگونه ترک کردی؟
برای آخرین بار تصمیم گرفتم ترک کنم و به زندگی سابق برگردم به همین خاطر به مرکز تولد دوباره رفتم و توانستم مواد را ترک کنم. بعد از ترک نیز در آن مرکز به عنوان خدمتگزار به دیگر همسفرانم خدمت کردم.
زندگی بعد از ترک چگونه است؟
در آن زمان لباس مناسب نداشتم و حتی چندبار نیز بر سر خرید مواد از نوچه های مواد فروشان کتک خوردم و فحاشی شنیدم. هیچ شخصیتی نداشتم.
بعد از ترک در حال ادامه تحصیل هستم. یک شغل خوب دارم و نویسندگی را دنبال می کنم.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *