بایستههای عقد قرض در قانون مدنی
قانونگذار در ماده 648 قانون مدنی میگوید: «قرض عقدی است که به موجب آن، یکی از طرفین، مقدار معینی از مال خود را به طرف دیگر تملیک میکند که طرف مزبور مثل آن را از حیث مقدار، جنس و وصف رد کند و در صورت تعذب رد مثل، قیمت یومالرد را بدهد.»
خبرگزاری میزان -
به گزارش خبرنگار حقوقی و قضایی ،قانونگذار در ماده 648 قانون مدنی میگوید: «قرض عقدی است که به موجب آن، یکی از طرفین، مقدار معینی از مال خود را به طرف دیگر تملیک میکند که طرف مزبور مثل آن را از حیث مقدار، جنس و وصف رد کند و در صورت تعذب رد مثل، قیمت یومالرد را بدهد.»
عقد بودن قرض در این ماده به صراحت بیان شده است. ملاک عقد بودن در قانون مدنی این نیست که ایجاب و قبول هر دو از جنس الفاظ باشند بلکه در هر موردی که تاثیر یکطرفی اراده به ضرر طرف مقابل باشد، در آنجا برای ایجاد آثار حقوقی، توافق دو اراده (تراضی) شرط است و این تراضی به ماخذ قانون مدنی ما، عقد است؛ با این مقیاس، باید قرض، عقد باشد.
در طبیعت عقد قرض، مباحثی وجود دارد؛ چه عقد قرض از یک طرف مبتنی بر تبرع (رایگان بودن) و احسان است اما تبرع محض مانند هبه غیرمعوضه هم نیست بلکه همانطور که ماده 648 قانون مدنی نشان میدهد یک عقد معاوضی است.
اما پرسشی که اینجا مطرح میشود، این است که آیا قرض، یک عقد معاوضی شبیه عقد بیع و عقد اجاره است که مالی را در مقابل مالی دهند؟
پاسخ این پرسش، منفی است؛ زیرا قرضدهنده مالی را در مقابل مالی نمیدهد بلکه مالی میدهد که مقترض با استفاده از آن، حاجت و نیاز خود را رفع کند و بعداً آن را به او پس بدهد.
در حقیقت، قرضدهنده به وامگیرنده اذن تصرف در مال خود با شرط ضمان را میدهد. به همین دلیل است که گفتهاند قرض، از سنخ ضمانات است؛ یعنی قرض برای قرضگیرنده مسئولیت ناشی از عقد را به وجود میآورد.
در عقد بیع و در گام نخست آن، قصد طرفین، مبادله و معاوضه است، حال اینکه در عقد قرض، چنین قصدی در بین نیست و قصد مهم مقترض یا همان قرضگیرنده، تحصیل مال برای رفع حاجت است و قصد قارض یعنی قرضدهنده، برآوردن نیاز او است. در عقد قرض، طرفین نظر به رایگان بودن عقد ندارند و در نتیجه، مقترض تعهد میکند که بدل مال قارض را به او بدهد.
با وجود اینکه در بند سوم ماده 190 قانون مدنی در باب شرایط عمومی صحت عقود گفته شده است که موضوع عقد باید معین باشد و در ماده 648 هم با استعمال عبارت «مقدار معینی از مال» ب همین معنی اشاره شده است، اما فقها نظر به طبیعت عقد قرض (که از جنس ضمانات است) معتقدند که:
1- اگر مالالقرض مثلی باشد، صرف مشاهده آن حینالعقد کافی است و تعیین اوصاف و مقدار آن حین عقد ضرورت ندارد.
برای تعیین میزان تعهد مقترض بعد از عقد قرض هم میتوان به ثبت اوصاف و مقدار مالالقرض اقدام کرد.
2- اگر مالالقرض قیمی باشد، معلوم بودن قیمت در حینالعقد ضرورت ندارد و میتوان بعد از عقد قرض آن را معلوم کرد همچنین یعنی علم اجمالی مذکور در ماده 216 قانون مدنی در مورد عقد قرض کافی است.
اوصاف عقد قرض
1- تملیكی بودن؛ یعنی پس از توافق طرفین، موضوع عقد به ملكیت طرف مقابل درمیآید.
2- معوض بودن؛ بدین معنا که طرف مقابل متعهد است مثل آن یا قیمت آن را به قرضدهنده پرداخت کند.
3- لازم بودن؛ یعنی این كه وامدهنده نمیتواند عقد را فسخ كند. اگر چه عدهای به دلیل فوری بودن تعهد مقترض به پرداخت مثل یا قیمت، اعتقاد به جایز بودن عقد قرض دارند.
برخلاف آنچه كه در فقه است، در قانون مدنی، قبض موضوع دین، شرط تملیک نیست و به اصطلاح عقد قرض، از عقود رضایی است نه عینی كه قبض در آن شرط صحت باشد.
شروط ضمن عقد قرض
از نظر قانون مدنی، عقد قرض مطلقا عقدی لازم است و هر شرطی (غیر از شرط اجل) که در ضمن آن شود، لازمالرعایه است.
مثلا اگر ضمن عقد قرض، شرطی شود که مقترض خانه خود را به قارض اجاره دهد، مادام که عقد قارض باقی است، مقترض مکلف به اجاره دادن خانه خود است و اگر به شرط عمل نکند، قارض حق دارد به استناد ماده 239 قانون مدنی، عقد قرض را فسخ و عین مالالقرض را استرداد کند.
در این خصوص، ماده ۲۳۹ قانون مدنی میگوید: «هر گاه اجبار مشروطعلیه برای انجام فعل مشروط ممکن نباشد و فعل مشروط هم از جمله اعمالی نباشد که دیگری بتواند از جانب او واقع سازد، طرف مقابل حق فسخ معامله را خواهد داشت.»
از این قبیل است شرط دادن کفیل یا دادن رهن که لازمالرعایه است همچنین شرط خیار در عقد قرض صحیح است زیرا قارض با فسخ عقد قرض میتواند عین مالالقرض را بگیرد.
هر گاه قارض شرط کند که مقترض بدهی خود را در شهر دیگری (غیر از محل قرض) بپردازد، شرط صحیح است و اگر شرطی نکند، باید در همان محل وقوع عقد قرض، بدهی خود را بدهد.
اینکه در عقد قرض شرط میشود که مقروض دین خود را در شهر یا کشور دیگری بدهد، در واقع مستلزم نوعی از تعجیل است؛ زیرا به تناسب وضع تمدن و فاصله شهری که باید در آنجا پرداخت به عمل آید، باید مدت معقول و مهلت متناسبی به مقروض داده شود تا بتواند در راس آن مهلت، دین خود را بپردازد و تعیین اجل به همین مقدار هم صدق میکند.
تلف یا نقص مورد قرض
اگر قبل از تسلیم، موضوع قرض تلف یا ناقص شود، جبران آن به عهده قرضدهنده است؛ چرا كه عقد قرض تملیكی بوده و در این گونه عقود، تلف قبل از قبض، موجب انفساخ عقد میشود.
ارائه مهلت به مدیون
«در موقع مطالبه، حاكم مطابق اوضاع و احوال برای مقترض مهلت یا اقساطی قرار میدهد. این در صورتی است كه دائن مطالبه كرده اما مدیون عاجز از پرداخت باشد و دادرس با علم به اوضاع و احوال، مهلتی را جهت پرداخت میدهد.» (مفاد ماده 652 قانون مدنی)
افزایش یا كاهش ارزش پول
در عقد قرض، افزایش یا كاهش ارزش پول اثری ندارد و قانون، مقترض را مكلف به رد مثل از جهت مقدار، جنس و وصف میداند.
«مقترض باید مثل مالی را كه قرض كرده است، رد كند، اگر چه قیمتاً ترقی یا تنزّل كرده باشد». (ماده 650 قانون مدنی)
بنابراین خسارت تأخیر تأدیه نیز ارتباطی با افزایش یا كاهش ارزش پول ندارد، چرا كه پس از مطالبه و تمدید و پس از گذشت مدت تعهد است كه حكم به خسارت تأخیر تأدیه داده میشود و اگر در موعد باشد مثلاً یك میلیون ظرف مدت یك سال بوده و در سر موعد، پرداخته شده، خسارتی
نخواهد بود.
عقد بودن قرض در این ماده به صراحت بیان شده است. ملاک عقد بودن در قانون مدنی این نیست که ایجاب و قبول هر دو از جنس الفاظ باشند بلکه در هر موردی که تاثیر یکطرفی اراده به ضرر طرف مقابل باشد، در آنجا برای ایجاد آثار حقوقی، توافق دو اراده (تراضی) شرط است و این تراضی به ماخذ قانون مدنی ما، عقد است؛ با این مقیاس، باید قرض، عقد باشد.
در طبیعت عقد قرض، مباحثی وجود دارد؛ چه عقد قرض از یک طرف مبتنی بر تبرع (رایگان بودن) و احسان است اما تبرع محض مانند هبه غیرمعوضه هم نیست بلکه همانطور که ماده 648 قانون مدنی نشان میدهد یک عقد معاوضی است.
اما پرسشی که اینجا مطرح میشود، این است که آیا قرض، یک عقد معاوضی شبیه عقد بیع و عقد اجاره است که مالی را در مقابل مالی دهند؟
پاسخ این پرسش، منفی است؛ زیرا قرضدهنده مالی را در مقابل مالی نمیدهد بلکه مالی میدهد که مقترض با استفاده از آن، حاجت و نیاز خود را رفع کند و بعداً آن را به او پس بدهد.
در حقیقت، قرضدهنده به وامگیرنده اذن تصرف در مال خود با شرط ضمان را میدهد. به همین دلیل است که گفتهاند قرض، از سنخ ضمانات است؛ یعنی قرض برای قرضگیرنده مسئولیت ناشی از عقد را به وجود میآورد.
در عقد بیع و در گام نخست آن، قصد طرفین، مبادله و معاوضه است، حال اینکه در عقد قرض، چنین قصدی در بین نیست و قصد مهم مقترض یا همان قرضگیرنده، تحصیل مال برای رفع حاجت است و قصد قارض یعنی قرضدهنده، برآوردن نیاز او است. در عقد قرض، طرفین نظر به رایگان بودن عقد ندارند و در نتیجه، مقترض تعهد میکند که بدل مال قارض را به او بدهد.
با وجود اینکه در بند سوم ماده 190 قانون مدنی در باب شرایط عمومی صحت عقود گفته شده است که موضوع عقد باید معین باشد و در ماده 648 هم با استعمال عبارت «مقدار معینی از مال» ب همین معنی اشاره شده است، اما فقها نظر به طبیعت عقد قرض (که از جنس ضمانات است) معتقدند که:
1- اگر مالالقرض مثلی باشد، صرف مشاهده آن حینالعقد کافی است و تعیین اوصاف و مقدار آن حین عقد ضرورت ندارد.
برای تعیین میزان تعهد مقترض بعد از عقد قرض هم میتوان به ثبت اوصاف و مقدار مالالقرض اقدام کرد.
2- اگر مالالقرض قیمی باشد، معلوم بودن قیمت در حینالعقد ضرورت ندارد و میتوان بعد از عقد قرض آن را معلوم کرد همچنین یعنی علم اجمالی مذکور در ماده 216 قانون مدنی در مورد عقد قرض کافی است.
اوصاف عقد قرض
1- تملیكی بودن؛ یعنی پس از توافق طرفین، موضوع عقد به ملكیت طرف مقابل درمیآید.
2- معوض بودن؛ بدین معنا که طرف مقابل متعهد است مثل آن یا قیمت آن را به قرضدهنده پرداخت کند.
3- لازم بودن؛ یعنی این كه وامدهنده نمیتواند عقد را فسخ كند. اگر چه عدهای به دلیل فوری بودن تعهد مقترض به پرداخت مثل یا قیمت، اعتقاد به جایز بودن عقد قرض دارند.
برخلاف آنچه كه در فقه است، در قانون مدنی، قبض موضوع دین، شرط تملیک نیست و به اصطلاح عقد قرض، از عقود رضایی است نه عینی كه قبض در آن شرط صحت باشد.
شروط ضمن عقد قرض
از نظر قانون مدنی، عقد قرض مطلقا عقدی لازم است و هر شرطی (غیر از شرط اجل) که در ضمن آن شود، لازمالرعایه است.
مثلا اگر ضمن عقد قرض، شرطی شود که مقترض خانه خود را به قارض اجاره دهد، مادام که عقد قارض باقی است، مقترض مکلف به اجاره دادن خانه خود است و اگر به شرط عمل نکند، قارض حق دارد به استناد ماده 239 قانون مدنی، عقد قرض را فسخ و عین مالالقرض را استرداد کند.
در این خصوص، ماده ۲۳۹ قانون مدنی میگوید: «هر گاه اجبار مشروطعلیه برای انجام فعل مشروط ممکن نباشد و فعل مشروط هم از جمله اعمالی نباشد که دیگری بتواند از جانب او واقع سازد، طرف مقابل حق فسخ معامله را خواهد داشت.»
از این قبیل است شرط دادن کفیل یا دادن رهن که لازمالرعایه است همچنین شرط خیار در عقد قرض صحیح است زیرا قارض با فسخ عقد قرض میتواند عین مالالقرض را بگیرد.
هر گاه قارض شرط کند که مقترض بدهی خود را در شهر دیگری (غیر از محل قرض) بپردازد، شرط صحیح است و اگر شرطی نکند، باید در همان محل وقوع عقد قرض، بدهی خود را بدهد.
اینکه در عقد قرض شرط میشود که مقروض دین خود را در شهر یا کشور دیگری بدهد، در واقع مستلزم نوعی از تعجیل است؛ زیرا به تناسب وضع تمدن و فاصله شهری که باید در آنجا پرداخت به عمل آید، باید مدت معقول و مهلت متناسبی به مقروض داده شود تا بتواند در راس آن مهلت، دین خود را بپردازد و تعیین اجل به همین مقدار هم صدق میکند.
تلف یا نقص مورد قرض
اگر قبل از تسلیم، موضوع قرض تلف یا ناقص شود، جبران آن به عهده قرضدهنده است؛ چرا كه عقد قرض تملیكی بوده و در این گونه عقود، تلف قبل از قبض، موجب انفساخ عقد میشود.
ارائه مهلت به مدیون
«در موقع مطالبه، حاكم مطابق اوضاع و احوال برای مقترض مهلت یا اقساطی قرار میدهد. این در صورتی است كه دائن مطالبه كرده اما مدیون عاجز از پرداخت باشد و دادرس با علم به اوضاع و احوال، مهلتی را جهت پرداخت میدهد.» (مفاد ماده 652 قانون مدنی)
افزایش یا كاهش ارزش پول
در عقد قرض، افزایش یا كاهش ارزش پول اثری ندارد و قانون، مقترض را مكلف به رد مثل از جهت مقدار، جنس و وصف میداند.
«مقترض باید مثل مالی را كه قرض كرده است، رد كند، اگر چه قیمتاً ترقی یا تنزّل كرده باشد». (ماده 650 قانون مدنی)
بنابراین خسارت تأخیر تأدیه نیز ارتباطی با افزایش یا كاهش ارزش پول ندارد، چرا كه پس از مطالبه و تمدید و پس از گذشت مدت تعهد است كه حكم به خسارت تأخیر تأدیه داده میشود و اگر در موعد باشد مثلاً یك میلیون ظرف مدت یك سال بوده و در سر موعد، پرداخته شده، خسارتی
نخواهد بود.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *