کل وسایل مدافع حرم ایرانی در میدان نبرد، یک ساک دستی کوچک بود
مرد میدان نبرد
اولین بار که ایشان را دیدم، همراه ما با یک خودرو به سمت نجف بر میگشت. موقع اذان صبح بود که به ورودی نجف و کنار وادیالسلام رسیدیم. هادی به راننده گفت: نگه دار.
تعجب کردیم. گفتم: شیخ هادی اینجا چه کار داری؟ گفت: میخواهم بروم وادیالسلام. گفتم: نمیترسی؟ اینجا پر از سگ و حیوانات است. صبر کن وسط روز برو توی قبرستان. هادی برگشت و گفت: مرد میدان نبرد از این چیزها نباید بترسد. بعد هم پیاده شد و رفت.
بعدها فهمیدم که مدتها در ساعات سحر به وادیالسلام میرفته و بر سر مزاری که برای خودش مشخص کرده بود مشغول عبادت میشده. هادی مرد مبارزه بود. او در میدان رزم و در مقابل دشمن هم دست از اعتقاداتش بر نمیداشت. همیشه تصویر مقام عظمای ولایت را بر روی سینه داشت. برای رزمندگان عراقی صحبت میکرد و آنها را از لحاظ اعتقادی آماده میکرد.
یادم هست خیلی با اعتقاد به جمعی از رزمندگان عراقی میگفت: لحظه شهادت نام مقدس یا حسین (ع) را به زبان داشته باشید تا خود آقا بالای سرتان بیاید.
کل وسایل همراه هادی، در همه مدت حضور در میادین نبرد، فقط یک ساک دستی کوچک بود. تعلقات او از همه دنیای مادی بریده شده بود.
در دوران نبرد خیلی کم غذا میخورد، میگفت: شاید بقیه رزمندگان همین را هم نداشته باشند. کم میخوابید و به واقع خودش را برای وصال آماده کرده بود.