حاج احمد
چاپ دوم « حاج احمد » روایتی مستند از زندگی فرمانده آسمانی شهید حاج احمد کاظمی که همزمان با ایام سالروز آسمانی شدن این شهید عزیز عزیز است توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شد.
کد خبر: ۷۸۴۶۰۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۵
به او گفتم: برادر احمد، خدا رو شکر به سلامتی دیگه میتونیم ببینیمت. خندید و گفت «من دیگه آزاد شدم».
کد خبر: ۴۵۱۶۷۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۶/۲۴
نیروهای فالانژ و اسرائیلیها، سفارت کشورمون رو توی بیروت محاصره کردن، اگه داخل ساختمون سفارت بشن، تمام اسناد محرمانه دیپلماتیک ما به دستشون می افته، باید سریع بریم و این اسناد رو منهدم کنیم.
کد خبر: ۴۵۱۶۶۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۶/۲۳
من که برم لبنان، دیگه برنمیگردم. اینها باید به فکر خودشون باشن. من میدونم که برم لبنان، دیگه بر نمیگردم.
کد خبر: ۴۵۱۶۶۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۶/۲۲
حاج احمد در کنار مقام رأس الحسین (ع) مانند تعزیه خوانها، همین طور از آن مقام میگفت و اشک میریخت. او یک پا روضه خوان شده و طوری زبان گرفته بود که اشک همه را درآورده بود.
کد خبر: ۴۵۱۶۲۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۶/۲۱
برادرا؛ این راه، راهی بی بازگشته، کسی که با ما میاد باید تا آخر خط همراه ما باشه. اگه اونجا عملیاتی انجام بدیم، ممکنه حتی جنازه هیچ یک از شهدای ما به ایران برنگرده.
کد خبر: ۴۵۰۵۱۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۶/۲۰
در جلسه شورای عالی دفاع که ریاست آن بر عهدهی آیتالله خامنهای بود، تصویب شد که بخشی از تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) به اتفاق تیپ ۸۸ تکاور ذوالفقار از نیروی زمینی ارتش، در قالب تشکیلات رزمی به نام «قوای محمد رسول الله (ص)» به فرماندهی شخص حاج احمد متوسلیان به سوریه اعزام شوند.
کد خبر: ۴۵۰۵۱۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۶/۱۹
ما رو توی کردستان نتونستن از پا در بیارن. بعثیها هم نتونستن از دست ما خلاص بشن. مطمئن باشین منافقین هم نمی تونن هیچ غلطی بکنن. اگه بنا باشه برای من حادثهای اتفاق بیفته، قطعا توی جبهه جنگ با اسرائیله.
کد خبر: ۴۴۹۶۱۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۶/۱۸
شما که میگید اگه ما روز عاشورا بودیم به امام حسین(ع) و سپاهش کمک میکردیم، بدونین امروز روز عاشوراست.
کد خبر: ۴۴۷۶۶۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۶/۱۴
روزهای آخر عملیات فتح المبین، سپاه شوشتر یک گردان ناقص با تعداد ۲۳۳ نفر نیرو را برای کمک به تیپ ما به دوکوهه فرستاد. هر چه سلاحهای ما فرسوده و غیرقابل استفاده بود. این گردان که آموزش خوبی هم ندیده بودند، از لحاظ سلاح سبک، مجهز بودند.
کد خبر: ۴۴۷۶۱۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۶/۰۹
در آن هوای گرم و در آن موقع از ظهر که تمامی نیروها از شدت گرما داخل سنگر و یا خواب بودند، حاج احمد کنار تانکر آب نشسته بود و با عشق، ظرفهای ناهار بچههای قرارگاه را می شست.
کد خبر: ۴۴۷۳۷۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۶/۰۵
هر بار که بچهها به عملیات میرفتند، حاج احمد تا یکی دو ساعت پیدایش نبود. بارها از خودم میپرسیدم که کجا ممکن است برود؟ قرار بود بچهها عملیات کنند، تصمیم گرفتم این بار تعقیبش کنم.
کد خبر: ۴۴۵۸۹۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۶/۰۳
«من مطمئنم که اگه ضدانقلاب اینجا باشه و خبر هم داشته باشد که ما میآییم، به ما کمین نمیزنه» پرسیدیم: برای چی! گفت: «از ترس خودش، میدونه ولش نمیکنیم و آسایش رو ازش میگیریم».
کد خبر: ۴۴۵۸۸۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۶/۰۱
حاج احمد خوشحال شد، قدری تأمل کرد و رفت روی خط و به عربی زُمخت و خشن گفت «نگران نباشید! خودم مشکل شما رو حل میکنم، فوراً یک ستون نیروی کمکی سراغتون میفرستم».
کد خبر: ۴۴۵۸۷۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۳۱
نیروها یک افسر عراقی قوی هیکل را اسیر کرده بودند. همه او را دوره کرده بودند و از او میخواستند تا بلند بگوید: مرگ بر صدام. او هم این جمله را نمیگفت. به همین خاطر چند نفر او را کتک زدند.
کد خبر: ۴۴۵۴۶۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۲۹
چرا با من اینطوری صحبت میکنی؟ اصلا میدونی فرمانده من کیه؟ فرماندهی من برادر احمد، جرأت داری بیا با هم بریم پیشش تا حالتو بگیره و بفهمی که با بسیجی اینطوری صحبت نمیکنن. اگه جرأت داری اسمتو بگو تا شکایتتو به برادر احمد بکنم. فقط بعدش فرار کن و این طرفها پیدات نشه.
کد خبر: ۴۴۴۳۲۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۲۸
آقای ناپلئون شانزهلیزه (بنی صدر)، با کار چرخانهای خودش رفته، زیر ترکش کولرهای گازی سنگر ویلایی همایونی در پایگاه وحدتی دزفول نشسته و لاف مقاومت میزند.
کد خبر: ۴۴۴۳۲۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۲۷
بنیصدر یک پسر خواهر داشت که فرمانده لشکر ۲۸ کردستان بود؛ او به نیروهایش دستور داده بود که توپها را بردارند و عقبنشینی کنند.
کد خبر: ۴۴۰۹۷۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۲۰
اگر روی هم حساب کنیم کلی از بیتالمال خرج تو شده تا فوت و فن کار رو یاد گرفتی. از هزار گلولهای که زدی ۹۰۰ تای اون به هدف نخورده. همه اینها انجام شده تا تو کاردان شدی.
کد خبر: ۴۴۰۹۴۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۱۸
حاج احمد خیلی محکم از او پرسید: «ببینم، تو کی هستی؟ چه کارهای؟!» او نگاهی به قد و بالای حاج احمد انداخت و همانطور که گوشه سبیلش را میچرخاند گفت: «ما کومله هستیم!»
کد خبر: ۴۴۰۹۲۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۱۶