شهید ابوالفضل شیروانیان
همانطور که سه تایی میخندیدیم، یک ماشین که داشت میرفت برای تعویض خادمها نگه داشت جلوی پایمان. پرسید: «علقمی؟» سوار شدیم، اما سه تایی تا موقع رسیدن گریه میکردیم.
کد خبر: ۵۸۸۷۴۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۱
ابوالفضل به مادرش که گفته بود «چرا به مهدی چیزی نمیگویی؟» گفت: بگذار بچه خوشحال باشد و این روزهای آخر از پدرش خاطره بدی در ذهن نداشته باشد.
کد خبر: ۵۸۷۹۷۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۹
شهدا همه جا حاضرند. ماها دقت نمیکنیم تا لیاقت نظر شهدا را داشته باشیم.
کد خبر: ۵۷۶۸۰۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۴