محمد بروجردی
کاوه، قدرت الله منصوری را صدا زد و گفت: منصوری! شما یه دوشکا بردار، با تویوتا بیفت پشت حاجی.
کد خبر: ۵۷۲۴۸۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۱۰
من عادت کردهام که یتیم بزرگ کنم محمد و خواهران و برادرانش، شش تا یتیم بودن و من اونها رو بزرگ کردم.
کد خبر: ۵۶۹۶۴۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۰۲
شدت انفجار به حدی بود که آنها را ۵۰ متر پرت کرد. تنها جای سالم ماشین، موتور و کاپوت آن بود. بر اثر انفجار سقف ماشین باز شده بود؛ نه صندلی، نه ایکسل، نه بدنه، هیچ چیز از ماشین نمانده بود.
کد خبر: ۵۶۹۶۴۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۳۰
یک ربع، بیست دقیقهای گذشت که یک نفر وارد اتاق شد و بی مقدمه گفت: ماشین حاجی رفته رو مین.
کد خبر: ۵۶۸۸۱۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۸
معنی تعبیر خواب را نیافتم. تا چند روز با خودم فکر میکردم که ما چه چیز با ارزشی داریم که امام حسین (ع) آن را از ما میطلبد.
کد خبر: ۵۶۸۶۹۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۷
از اون بالا، پایین رو نگاه کردم، خیلی ترسناک و تاریک بود. خدا رو شکر کردم که اون پایین نیستم، احساس سبکی میکردم. انشاءالله من هم شهید میشم.
کد خبر: ۵۶۷۴۲۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۵
در یکی از تپهها، برخی نیروها که مدت مأموریتشان تمام شده بود تصمیم به ترک منطقه گرفته بودند و ما هر چه به آنان اصرار میکردیم، فایدهای نداشت.
کد خبر: ۵۶۷۴۱۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۳
وقتی به مردم روستاها میرسید، بچههایشان را بغل میکرد و دست نوازش به سر و گوش آنان میکشید. او به راستی مصداق آیهی شریفه «هو الذی انزل السکینه فی قلوب المومنین» بود .
کد خبر: ۵۶۳۷۵۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۲
بروجردی به زحمت ماشین را متوقف کرد، راننده خاور که درشت هیکل و سبیل کلفت بود، از ماشین پیاده شد، به سمت ما آمد، یقه بروجردی را گرفت و او را از پشت فرمان بیرون کشید
کد خبر: ۵۶۲۹۳۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۱
محمد که هیچ وقت خنده از لبانش نمیافتاد، بعد از شهادت ناصر، کمتر لبخند میزد و اغلب اوقات توی فکر بود.
کد خبر: ۵۶۲۹۳۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۰
میدونین کسی رو که بهش دستبند زدین، کیه؟ او فرمانده سپاه غرب کشوره! یعنی شما تا به حال اسم بروجردی به گوشتون نخورده؟
کد خبر: ۵۶۲۹۳۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۰۹
تازه خوابیده بودم که دیدم یه آقایی وارد اتاق شد. چهرهاش انگار خیلی آشنا بود. با اشاره دستش به روی نقشه گفت: پایگاهتون رو توی روستای قره باغ بزنین، این جا محل خوبیه.
کد خبر: ۵۶۲۸۸۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۰۸
وقتی او را از دور دیدم، انگار دنیا را به من داده بودند. هر قدمی که بر میداشت، تپش قلبم بیشتر میشد.
کد خبر: ۵۶۱۹۸۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۰۷
بروجردی اول سلام کرد، اما طرف در جواب سلام گفت: من نمیتونم جواب سلام یه آدمکش رو بدم!
کد خبر: ۵۶۱۹۷۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۰۶
گفت: شما باید یکی دو روز توی پادگان بمونین. گفتم: کی همچین حرفی زده؟ این حرف کیه؟ گفت: حرف انقلابه! دستور اسلامه!
کد خبر: ۵۶۱۹۷۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۰۵
من هیچ کس نیستم. من محمد دره گرگی هستم. خیلیها بهم میگن میرزا محمد. در روستای دره گرگ هم به دنیا اومدم؛ همین و بس.
کد خبر: ۵۶۱۲۳۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۰۴
ناراحتی من از اینه که آدمهای به این خوبی، چرا غیبت یه آدم بی ارزشی مثل منو میکنن و چرا به خاطر من گناهکار، خودشون رو به گناه میاندازن. از این ناراحتم که من باعث گناه این برادرا شدم.
کد خبر: ۵۶۱۲۲۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۰۳
اگه تا یه ربع دیگه بروجردی رو آزاد نکنید، یک نفرتون هم زنده نمیمونه! خونه رو روی سرتون خراب میکنیم!
کد خبر: ۵۶۱۲۲۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۰۲
اون کسی که با من صحبت میکرد یه فرد معمولی بود. اگه اون فرمانده قرارگاه حمزه است پس چرا درجه نداره؟
کد خبر: ۵۶۱۰۹۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۰۱
منطقه جنگیه برادر! بلند شو لباست رو بپوش و دوباره بخواب!
کد خبر: ۵۶۰۷۴۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۳۰