پسر حیرت آوری که آب را در هوا نگه می دارد +عکس
می گوید یکی از سرگرمی هایش این است که به خیابان برود و با مردم عادی که در حال رفت و آمد هستند سلام و احوالپرسی کند. بعد برای شان یک تردستی رو کند و آنها با تعجب نگاهش کنند. تاکید می کند که یکی از بهترین لذت های دنیا این است که چهره عابران اخمالوی در کوچه و خیابان را به یک چهره متعجب تبدیل کند.
می گوید اولین قدم برای مصاحبه این است که همراه با او به دل خیابان بزنیم تا حیرت را در چشم مردم ببینیم. با دانیال کاظمی همراه می شوم. در مقابل یک مرد جوان می ایستد و می پرسد دلش می خواهد از نزدیک یک تردستی را ببیند. مرد جوان با بی میلی به او نگاه می کند و سری تکان می دهد و شعبده باز ما، نخی را از جیب خودش بیرون می آورد و آن را برای لمس و تایید به دست عابر می دهد، عابر نخ را بررسی کرده و تایید می کند و به او می دهد. مرد جوان در یک چشم بر هم زدن مقابل چشم جوان عابر، نخ را می بلد و بعد نخ را از یکی از چشمانش بیرون می کشد و دوباره نخ را به او نشان می دهد و می پرسد آیا این نخ همان نخ است؟
عابر با تعجب به چهره او و نخ خیره می شود و دوباره نخ را از شعبده باز می گیرد و چک می کند؛ نه او اشتباه نکرده است. نخ همان نخ است. این که چطور شعبده باز موفق شده نخی را ببلعد و بعد از چشمش آن را بیرون بکشد، عابر را سخت متعجب کرده است، او رو به شعبده باز می گوید وای خدای من تو محشری پسر و شعبده باز شاد و خندان از او خداحافظی می کند و به راهش ادامه می دهد و رو به من می گوید که هرگز از یک شعبده باز بپرسید چطور یک کار حیرت انگیز انجام می دهد: «شعبده بازی یعنی انجام کارهای شگفت انگیز، یعنی دست به انجام کارهایی بزنی که دیگران توانایی انجام آن را ندارند، هر شعبه باز برای انجام این کارها یکسری فوت و فن می آموزد و هفته ها و ماه ها تمرین می کند و مهمتر از همه این که روی ذهن و فکر خودش نیز کار می کند و انرژی زیادی هنگام انجام این کارها از دست می دهد. این رمز و رازها همه دارایی یک شعبده باز است، چیزهایی که من می دانم و می توانم و تو نمی دانی و نمی توانی و با دیدن آن تعجب می کنی. اینکه من چطور نخی را می خورم و آن را از چشمانم بیرون می آورم یک راز است.»
دانیال کاظمی شعبده بازی را از خیابان یاد گرفته و اعتقاد دارد اگر روزی به عنوان بهترین شعبده باز جهان نیز معرفی شود، باز راهش را از روی استیج های گرانقیمت به سمت کوچه و خیابان کج خواهد کرد و بدون این که پولی از مردم بگیرد، برایشان شعبده بازی می کند: «خیابان یعنی تمرین، عابران هم کسانی هستند که به من کمک می کنند تا هر روز بهتر و بهتر شوم. اجرا برای مردم کوچه و خیابان به من روحیه می دهد. بارها دیده ام که برخی از همکارانم به هیچ وجه قبول نمی کنند که بدون دریافت دستمزد شعبده بازی کنند ولی برای من این کار یکی از لذتبخش ترین کارهای دنیاست. این که گاهی همانطور که در حال طی کردن مسیرم هستم در خیابان برای مردم تردستی می کنم و با دیدن چهره متعجب آنها خوشحال می شوم.»
اجرای شعبده برای شاه مالزی
یکی از هیجان انگیزترین اجراهای دانیال کاظمی برمی گردد به سال 2013 زمانی که مدیر برنامه هایش از پسر جوان خواست خودش را برای اجرا در قصر سلطنتی و مقابل چشم شاه مالزی و خانواده سلطنتی آماده کند: «بعد از اولین اجرا هر روز نمایش های جدیدی به من پیشنهاد می شد. دیگر کمتر وقت می کردم به دانشگاه بروم و بیشتر زمانم صرف یادگیری و اجرای کارهای هیجان انگیز می شد، گاهی اوقات در روز حتی بیش از 3 اجرا به من پیشنهاد می شد. البته این پیشنهادها بنا به زمان و مکان خاصی بود. روزهای خاص در مناسبت ها و اعیاد رایج در کشور مالزی همیشه روزهای پر کار من محسوب می شد و گاهی هم برای مراسم افتتاحیه و … دعوت می شدم.
دیگر درآمد خوبی از راه شعبده بازی کسب می کردم و پیشنهادهای خوبی برای ساخت فیلم و … به من ارائه می شد تا این که یک روز مدیر برنامه هایم به من گفت که باید برای اجرا به قصر سلطنتی شاه مالزی برویم و قرار است من در مقابل خانواده سلطنتی نمایش اجرا کنم. بعد از انجام چند تردستی، ناگهان شاه مالزی خطاب به من پرسید می دانی تو در نمایشی که اجرا کردی جرمی مرتکب شدی و من می توانم بگویم امروز تو را دستگیر کنند.
با شنیدن این جمله، سر جایم خشکم زد و پرسیدم کدام کار من جرم محسوب می شده و او به سکه خم شده توسط من اشاره کرد و گفت که در کشور مالزی آسیب رساندن به سکه، اسکناس و … یعنی آسیب رساندن به اموال دولت و مردم و این کار جرم محسوب می شود و سپس خندید.»
همه چیز از چهارسالگی شروع شد
حدود 6 ماه پیش بود که دانیال کاظمی به ایران برگشت. آن روزها قرار نبود که برای همیشه در ایران بماند و همه برنامه هایش به گونه ای چیده شده بود که به کشور مالزی برگردد اما یک روز صبح تصمیم گرفت هنری را که سال ها در کشورهای دیگر اجرا کرده بود این بار در کشور خودش اجرا کند: «من متولد سال 65 هستم و همه چیز برایم از دوران کودکی ام شروع شد. چهار سال داشتم که یکی از دوستان پدربزرگم مقابل چشمانم با کمک چند کارت کارهای هیجان انگیز انجام داد و من از همان روز، به هنر شعبده بازی علاقمند شدم.
همیشه دوست داشتم دوست پدربزرگم به خانه مان بیاید و برایم شعبده بازی کند. پدربزرگم هم کمی از این سبک کارها را آموخته بود و او نیز گاهی اوقات برایم تردستی می کرد و من هم ذوق می کردم. سال ها گذشت و من بزرگتر شدم اما همیشه درگیر یاد گرفتن ترفندهای جدید برای متعجب کردن دیگران بودم.
یادم هست آن زمان که والدین دوستانم از آنها می خواستند در جمع شعر بخوانند، والدینم از من می خواستند تردستی کنم. 11 ساله بودم که یک روز رفتم و فیلم های شعبده باز معروف «دیوید بلین» را خریدم. من عاشق کارها و ترفندهای او بودم.»
او بعد از خرید فیلم های بلین دیگر نه با کسی حرف می زد و نه به تفریح می رفت. کارش شده بود نشستن پای تلویزیون و دیدن کارهای این شعبده باز و بعد هم تمرین و تمرین، خیلی زود هم موفق شد بدون استاد و کاملا به صورت خودآموز سبک کاری دیوید بلین را یاد بگیرد و بعضی از کارهای او را انجام دهد: «از آن روز به بعد شروع کردم به کار کردن روی ذهن و روانم و یاد گرفتن ترفتندها و تمرین های سخت. هر روز قوی تر از روز قبل می شدم اما همه نمایش هایم را برای جمع دوستان و خانواده ام انجام می دادم تا اینکه در دانشگاه مشغول تحصیل در رشته ادبیات انگلیسی شدم و بعد هم برای ادامه تحصیل در رشته طراحی انیمیشن به کشور مالزی رفتم و شروع کار حرفه ای ام در کشور مالزی کلید خورد.»
شعبده بازی در کوآلالامپور
او یک روز در یکی از میهمانی ها مقابل چشم دوستانش شروع به کار با یک سکه 50 سنتی کرد: «برای متعجب کردن جمع دوستانم، یک سکه 50 سنتی را که یکی از سکه های رایج و قطور مالزی است از جیبم بیرون آوردم و آن را مقابل چشم همه غیب کردم. بعد از چند دقیقه آشنای یکی از دوستان صمیمی ام که در آن میهمانی حضور داشت مرا صدا زد و گفت که برنامه گذار است و اگر من موافق باشم می تواند مدیر برنامه های من شود و برای نمایش های مختلف با من کار کند. من هم قبول کردم و از آن به بعد انجام تردستی هایم از جمع دوستان و خانواده به روی استیج، صحنه و مقابل دوربین رفت.»
یکی از سخت ترین روزهای دانیال روزی بود که برای اولین بار قرار شد تردستی هایش را روی استیج ببرد: «یکی از سخت ترین لحظات زندگی ام در سال 2004 رقم خورد؛ زمانی که باید برای اولین بار روی استیج هتلی در شهر کوآلالامپور می رفتم و حدود 200 تماشاگر، منتظر دیدن تردستی های من بودند. یکی از کارهای مهمی که شعبده بازهایی که با ذهن کار می کنند و در اجراهایشان خبری از خرگوش و کلاه و … نیست انجام می دهند، این است که باید کنترل حواس جمع را در دست بگیرند و بتوانند روی ذهن ها کار کنند و این کار برای اولین تجربه با این تعداد بیننده برایم خیلی سخت بود. قبل از شروع برنامه احساس می کردم که برنامه را خراب می کنم ولی بعد از اینکه نمایش شروع شد فقط چند دقیقه تپش قلب داشتم و بعد روند عادی برنامه را طی کردم. بعد از پایان برنامه نیز وقتی از روی استیج پایین آمدم، مدیر برنامه هایم بسیار از اجرا راضی بود.»
/انتهای پیام/
:
انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانههای داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید
محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.