قمری بنیهاشم(ع) در روز عاشورا چگونه به شهادت رسید
به گزارش ، یکی از شئون و افتخارات حضرت عباس (ع) در کربلا، سقایی یعنی تهیه و تأمین آب برای اردوی حسینی بود. به همین مناسبت، یکی از القاب ایشان «سقا» بود. شهادت حضرت ابوالفضل(ع) نیز با سقایی ایشان پیوند داشت؛ زیرا سرانجام، حضرت در راه تهیه آب و در نزدیکی فرات به درجه شهادت رسید.
حضرت عباس (ع) بارها به دستور امام حسین (ع) به همراه نافعبنهلال و گروهی از یاران، برای آوردن آب به سوی دشمن رفتند، که با رشادتهای عباسبنعلی (ع) موفق به آوردن آب به سوی خیمهها شدند؛ و این مطلب بهترین دلیل برای اثبات سقا بودن حضرت عباس (ع) در کربلاست.
آنچه در ادامه میخوانید روایت نحوه شهادت حضرت ابوالفضل علیهالسلام در روز عاشورا است که به نقل از کتاب «تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهدا(ع)» تألیف جمعی از نویسندگان مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) زیر نظر حجتالاسلام والمسلمین مهدی پیشوایی انتخاب کردهایم. مشروح آن بدین شرح است:
جانبازی عباس(ع) در میدان نبرد
بعد از اینکه یاران امام حسین علیهالسلام کشته شدند و اهل حرم نیاز شدید به آب داشتند و تشنگی سیدالشهدا(ع) شدت یافته بود، امام و برادرش عباس(ع) درصدد تهیه آب برآمدند و با هم وارد میدان جنگ شدند و به سمت فرات حرکت کردند. عباس (ع) همچنان پیشاپیش حسین (ع) حرکت میکرد و میجنگید و به هر سو که حسین (ع) میرفت، او نیز به همان سو میرفت.
در این هنگام امام حسین (ع) روی سیلبند کنار فرات رفته، به سمت فرات روانه شد و سپاهیان عمربنسعد از حرکت او جلوگیری کردند. مردی از بنیدارم گفت: وای بر شما، میان او و آب حایل و مانع شوید و نگذارید او به آب دسترسی پیدا کند! حسینبنعلی (ع) «مرد دارمی را نفرین کرد» و گفت: خداوندا، تشنهاش گردان! آن مرد «از نفرین امام» خشمگین شد، و تیری رها کرد که بر گلوی حضرت اصابت کرد. امام حسین (ع) تیر را بیرون آورد، آنگاه دستهایش را [زیر گلو] گرفت و پر از خون شد و آن را پاشید؛ آن گاه گفت: «خدایا، به درگاهت شکایت میکنم از آنچه با پسر دختر پیامبرت میکنند».
آنگاه در حالی که عطش او شدت یافته بود، به جایگاهش بازگشت. در این حال لشکر دشمن، عباس (ع) را از هر طرف محاصره و او را از امام حسین (ع) جدا کردند. عباس (ع) [که از برادرش جدا شده بود] به تنهایی با آنان جنگید. او در حالی که حمله میکرد، این رجز را میخواند:
أقسَمتُ بالله الأعَزّ الاعظم/ و بالحُجُون صادقاً و زَمزمٍ
و ذُوالحَطیم والفنا المُحَرّم/ لَیُخضَبَنّ الیوم جسمی بالدّم
اَمامَ ذی الفضل و ذی التّکرُّم/ ذاکَ حُسَینُ ذوالفَخَار الأقدم
«سوگند به خدای بزرگ و ارجمند، و سوگند راستین به حجون و زمزم، سوگند به خدای صاحب حطیم و آستانه مقدس در [کعبه]، امروز در حضور مرد بافضیلت و باکرامت، یعنی حسین (ع) که دارای افتخارات دیرین است، پیکرم به خون رنگین خواهد شد.»
حضرت عباس در حالی که برای آوردن آب عازم شده بود، اینگونه رجز میخواند:
لا أرهبُ الموتَ إذا المـوتُ زَقَا/ حتَّى أُوارى فی المَصالیتِ لِقَى
نفسی لِسِبطِ المُصْطَفى الطُّهرِ وِقا/ إنّی أنا العبَّاس أغْدُو بالسِقَا
ولا أخافُ الشرَّ یومَ المُلتقى
«آنگاه که پرنده مرگ صدا کند، هراسی از مرگ ندارم تا آنکه در دریایی از مردان چابک و شتابنده فرو روم و ناپدید شوم.
جان من فدای [حسین] برگزیده پاک باد. من عباس هستم و هر بامداد، کارم سقایی است. آن روز که با شر روبهرو گردم، از آن نمیهراسم.»
آنگاه حمله برد و دشمن را متفرق کرد.
در این هنگام زیدبنورقاء جهنی، پشت درخت نخلی کمین کرد. حکیم بن طفیل سنبسی نیز او را یاری کرد. حکیم، ضربتی بر دست راست عباس (ع) وارد کرد. عباس (ع) شمشیر را به دست چپ گرفت و به آنان حمله کرده، این رجز را میخواند:
وَ اللهِ اِنْ قَطَعْتُموا یَمینی/ اِنّی اُحامی اَبَداً عَنْ دینی
وَ عَنْ إِمامٍ صادِقِ الْیَقینِ/ نَجْلِ الْنَّبِیِّ الطَّاهِرِ الْأَمینِ
«به خدا سوگند، اگر دست راست مرا قطع کردید، من پیوسته از دین خود و از امام راستگوی دارای یقین که نوه پیامبر پاک و امین است، دفاع میکنم».
عباس (ع) آن قدر جنگید که بیحال و ناتوان شد. در این زمان حکیمبنطفیل طائی، پشت نخلی کمین کرد و ضربتی بر دست چپ او وارد کرد. عباس (ع) این رجز را خواند:
یا نفس لا تَخشی مِن الکفار / و اَبشِری بِرحمَه الجَبار
مَع النَّبی السید المختار/ مَع جمله السّادات و الاطهار
قَد قَطعوا بِبَغیِهِم یَساری/ فَاَصلهم یا رب حَرَّ النار
«ای نفس، از کفار نترس و در کنار پیامبر، سرور و برگزیده خدا، تو را به رحمت خدای جبار مژده باد. آنان با ستمکاری، دست چپ مرا قطع کردند؛ پروردگارا، آنان را به آتش [دوزخ] وارد کن.
پس آن ملعون (حکیم بن طفیل) [جلو آمد و] عباس را با عمودی آهنین به شهید کرد. و این، زمانی بود که عباس (ع) [بر اثر تیرها و ضربات دیگر دشمن] زخمهای شدیدی برداشته بود و دیگر توان حرکت نداشت؛ و بدین گونه او پس از کشتن گروهی از دشمن، به شهادت رسید.
چون امام حسین (ع) عباس (ع) را در کنار فرات بر زمین دید، به سبب کشته شدن عباس (ع) به شدت گریه کرد، و [با حالت انکسار] فرمود: «الْانَ إِنْکَسَرَ ظَهْری وَقَلَّتْ حِیلَتی»؛ اکنون کمرم شکست و رشته تدبیرم گسسته شد.